عصیان

درباره بلاگ
عصیان

عصیان خیزشی است در مقابل تمام ناحقی ها و بی حقی ها... جایی برای گفتن حرفی حق؛ ولو تلخ و کوتاه ...

بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب در آبان ۱۳۸۵ ثبت شده است

۲۴ آبان ۸۵ ، ۱۳:۴۹

غربت در وطن(2)

چون به خیلی از دلایل نمی توانم بنویسم گزارش تصویری میذارم!!!

۱.جاذبه های توریستی اهواز... غیر از جنگ!!!

بانک صادرات! یکی از جذابیتهای توریستی

 

سیلوی گندم

 

بازار امام خمینی(ره) یک بازار مسقف در اوج گرما کلی نعمته!!!

 

                 یه درخت!!!

۲.بعد از انفجار های اهواز سطل های زباله به این شکل تغییر شکل دادند... امان از ضد انقلاب...

        

                 سطل ها ته ندارد!

۳.عضو جدایی ناپذیر اونایی که هوای وی اچ افی بهشان نمی سازد...

 

اکثراً مردم نایل ست ( افریقا - (Nile sat عرب ست و هات برد (Hot beard - اروپا)می گیرند...

 ببین نیروی انتظامی چه بلایی سر مردم آورده!!!  

 

۴. هواداری رو یاد بگیرید...

 

 عشق... فولاد شهر اهواز

 

۵.... و آخر من... یک آبادانی جنگ زده و پایتخت نشین...

 

عباس سیاح طاهری
۲۴ آبان ۸۵ ، ۱۳:۴۹

غربت در وطن(2)

چون به خیلی از دلایل نمی توانم بنویسم گزارش تصویری میذارم!!!

۱.جاذبه های توریستی اهواز... غیر از جنگ!!!

بانک صادرات! یکی از جذابیتهای توریستی

 

سیلوی گندم

 

بازار امام خمینی(ره) یک بازار مسقف در اوج گرما کلی نعمته!!!

 

                 یه درخت!!!

۲.بعد از انفجار های اهواز سطل های زباله به این شکل تغییر شکل دادند... امان از ضد انقلاب...

        

                 سطل ها ته ندارد!

۳.عضو جدایی ناپذیر اونایی که هوای وی اچ افی بهشان نمی سازد...

 

اکثراً مردم نایل ست ( افریقا - (Nile sat عرب ست و هات برد (Hot beard - اروپا)می گیرند...

 ببین نیروی انتظامی چه بلایی سر مردم آورده!!!  

 

۴. هواداری رو یاد بگیرید...

 

 عشق... فولاد شهر اهواز

 

۵.... و آخر من... یک آبادانی جنگ زده و پایتخت نشین...

 

عباس سیاح طاهری
۱۴ آبان ۸۵ ، ۲۳:۴۱

غربت در وطن(1)

این چند روزی که نبودم برای سفری کاری رفته بودم ولایت(تا باشه از این سفرای کاری!!!)

خلاصه روز عید فطر در به در دنبال بلیط تو ترمینال می دویدیم تا اینکه به لطف آقای راننده و سلفیدن هشت تا هزاری ناقابل سوار آخرین سرویس ترمینال شدم و به سمت اهواز حرکت کردم... بماند که در طول راه کلی اذیت شدیم و از آنجایکه دقیقاً پشت سر آقای راننده نشسته بودم و با هر ترمز ایشان کمی به سمت پنجره پرتاب می شدم تا صبح مراقب بودم که حضرات راننده خوابشان نگیرد و از صدای نکره حاج خانوم خواننده (که برای عدم خواب آلودگی راننده مورد استفاده قرار می گرفت) را تحمل کنم!!!

صبح شد و بعدش هم ظهر!!! ما هم همچنان به سمت وطن می رفتیم... حول و حوش ساعت 11 به اهواز رسیدیم و من چون مشغول گوش کردن نوحه های وطنی(عربی و خوزستانی) بودم زیاد متوجه رسیدن نشدم و سریع و بدون کیف پولم پیاده شدم و به سمت ایستگاه تاکسی رفتم (بماند که چون بر حسب عادت کاپشنم را از تهران در نیاورده بودم در دمای 45درجه و شرجی 90درصد مردم مرا به چشم دیوانه­ای در شهر نگاه می کردند) خلاصه بعد از رفتن نصف  راه و برگشتن و کیف را پیدا کردن ساعت یک به خونه رسیدم... از شرجی هوا همین بس که کاور پلاستیکی موبایل به مانیتور موبایل چسبیده بود و زیرش مه گرفته بود!!!!

              پل معلق اهواز که به نوعی نماد اهواز است- عکس ها پسر خاله ام قلب شیشه ای

روز دوم...

آخ که خوابیدن زیر کولر گازی چه حالی می دهد... ای کاش همیشه از این سفر های کاری به تورمان بخورد... دیشب ساعت 11 پسرخاله گرام تشریف آوردند و تورمان زدند به منزلشان ما هم مجبور شدیم تا ساعت 3 تو سر و کله هم بکوبیم... امروز برای انجام بخشی از کارهای مأموریت، به شهر رفتم که البته به لطف دولت کریمه همه جا تعطیل بود، اما نکته جالب در مورد تاکسی های شهری این بود که اولاً کرایهء 50 تومانی هم بود!! و دوم اینکه انقدر فرهنگ ترافیکی مردم بالا بود که سوار و پیاده شدن­ شان از در پشت راننده به راحتی صورت می گرفت با این تفاوت که راننده پیاده می شد و در را برای مسافر باز می کرد این مطلب را نه با یک راننده و یک بار بلکه به کرات دیدم و حض بردم و به حال ما تهرانی ها حسرت خوردم...

                      http://img.villagephotos.com/p/2006-7/1201937/84.12.5-007.jpg

"هوا به شدت وی اچ افی است..." این جمله حکیمانه را شوهر خاله ام گفت... برای مستضعفین هوای شرجی نعمتی است چون که با آنتن هوایی معمولی و کمی چرخش آنتن 9 کانال تلویزیون ایران(در خوزستان العالم و الکوثر هریک 24 ساعت پخش می شوند و روی موجی مجزا) به 25-30 کانال تلویزیون عربی تبدیل می شوند که کلی!!! برنامه آموزنده دارد(پدرش بسوزه ببین تو 13 روز چه جوری مخ بچه مردم رو شستشو داده که اصلاً حال و هواش عوض شده...)

در این مورد پست کاملی خواهم نوشت انشاءالله اما به پایان آمد این پست و شرجی همچنان باقی است...

پ/ن: عکاس عکس پسر خاله بود که ما را کشت تا آنها را به نام خودش چاپ!!! کنیم...

 

عباس سیاح طاهری
۱۴ آبان ۸۵ ، ۲۳:۴۱

غربت در وطن(1)

این چند روزی که نبودم برای سفری کاری رفته بودم ولایت(تا باشه از این سفرای کاری!!!)

خلاصه روز عید فطر در به در دنبال بلیط تو ترمینال می دویدیم تا اینکه به لطف آقای راننده و سلفیدن هشت تا هزاری ناقابل سوار آخرین سرویس ترمینال شدم و به سمت اهواز حرکت کردم... بماند که در طول راه کلی اذیت شدیم و از آنجایکه دقیقاً پشت سر آقای راننده نشسته بودم و با هر ترمز ایشان کمی به سمت پنجره پرتاب می شدم تا صبح مراقب بودم که حضرات راننده خوابشان نگیرد و از صدای نکره حاج خانوم خواننده (که برای عدم خواب آلودگی راننده مورد استفاده قرار می گرفت) را تحمل کنم!!!

صبح شد و بعدش هم ظهر!!! ما هم همچنان به سمت وطن می رفتیم... حول و حوش ساعت 11 به اهواز رسیدیم و من چون مشغول گوش کردن نوحه های وطنی(عربی و خوزستانی) بودم زیاد متوجه رسیدن نشدم و سریع و بدون کیف پولم پیاده شدم و به سمت ایستگاه تاکسی رفتم (بماند که چون بر حسب عادت کاپشنم را از تهران در نیاورده بودم در دمای 45درجه و شرجی 90درصد مردم مرا به چشم دیوانه­ای در شهر نگاه می کردند) خلاصه بعد از رفتن نصف  راه و برگشتن و کیف را پیدا کردن ساعت یک به خونه رسیدم... از شرجی هوا همین بس که کاور پلاستیکی موبایل به مانیتور موبایل چسبیده بود و زیرش مه گرفته بود!!!!

              پل معلق اهواز که به نوعی نماد اهواز است- عکس ها پسر خاله ام قلب شیشه ای

روز دوم...

آخ که خوابیدن زیر کولر گازی چه حالی می دهد... ای کاش همیشه از این سفر های کاری به تورمان بخورد... دیشب ساعت 11 پسرخاله گرام تشریف آوردند و تورمان زدند به منزلشان ما هم مجبور شدیم تا ساعت 3 تو سر و کله هم بکوبیم... امروز برای انجام بخشی از کارهای مأموریت، به شهر رفتم که البته به لطف دولت کریمه همه جا تعطیل بود، اما نکته جالب در مورد تاکسی های شهری این بود که اولاً کرایهء 50 تومانی هم بود!! و دوم اینکه انقدر فرهنگ ترافیکی مردم بالا بود که سوار و پیاده شدن­ شان از در پشت راننده به راحتی صورت می گرفت با این تفاوت که راننده پیاده می شد و در را برای مسافر باز می کرد این مطلب را نه با یک راننده و یک بار بلکه به کرات دیدم و حض بردم و به حال ما تهرانی ها حسرت خوردم...

                      http://img.villagephotos.com/p/2006-7/1201937/84.12.5-007.jpg

"هوا به شدت وی اچ افی است..." این جمله حکیمانه را شوهر خاله ام گفت... برای مستضعفین هوای شرجی نعمتی است چون که با آنتن هوایی معمولی و کمی چرخش آنتن 9 کانال تلویزیون ایران(در خوزستان العالم و الکوثر هریک 24 ساعت پخش می شوند و روی موجی مجزا) به 25-30 کانال تلویزیون عربی تبدیل می شوند که کلی!!! برنامه آموزنده دارد(پدرش بسوزه ببین تو 13 روز چه جوری مخ بچه مردم رو شستشو داده که اصلاً حال و هواش عوض شده...)

در این مورد پست کاملی خواهم نوشت انشاءالله اما به پایان آمد این پست و شرجی همچنان باقی است...

پ/ن: عکاس عکس پسر خاله بود که ما را کشت تا آنها را به نام خودش چاپ!!! کنیم...

 

عباس سیاح طاهری