عصیان

درباره بلاگ
عصیان

عصیان خیزشی است در مقابل تمام ناحقی ها و بی حقی ها... جایی برای گفتن حرفی حق؛ ولو تلخ و کوتاه ...

بایگانی
آخرین مطالب

۱۰ مطلب در بهمن ۱۳۸۶ ثبت شده است

۲۴ بهمن ۸۶ ، ۰۰:۴۸

من و دل تنگ

بسم الله

اپیزود اول:

 

پنج شنبه تا ساعت 9 توی شرکت بودم... تنهای تنها... می خواستم برم که یهو وسوسه شدم برم سر 360تم. از اونجایی که دوتا ADSL 512 داریم تو دفتر، رفتن توی اینترنت خیلی سخت نبود!!! همش تقصیر این خانوم عرفانی شد... یه بلست گذاشته بودن با یه شعر از همایون شجریان... با ستاره ها... چند باری(حدود 20-30 بار!!!) گوشش کردم... ما ز اسب و اصل افتاده ایم... ما پیاده ایم، ای سوار ما... تمام طول راه را بغض کرده بودم...

 

 

 

اپیزود دوم:

 

امروز صبح توی دفتر تنها بودم... محمد رفته بود آی تی، ممدحسن هنوز نیومده بود(یادم باشه این پست رو بهش نشون بدم بفهمه حواسم هست دیر میاد؛ آخ که ریاست چه حالی میده!!!) اون یکی محمد هم رفته بود نون بگیره برا صبحونه اما معلوم نبود کجا مونده؟ ساعت ده و نیم بود و هنوز نیومده بود. هر سال این موقع ها که می شد یه حس عجیب غریبی داشتم... خسته می شدم از عزاداری... روحم فشرده می شد... چلونده می شدم توی خودم... اما امسال... نمی دونم؟! امسال هنوز منتظر دهه محرم و عاشورام... گفتم الان که تنهام به جای مداحی بشینم کمی آهنگ گوش کنم... اومدم با ستاره ها را گذاشتم و در اطاقم را بستم، احساس عجیبی داشتم... چیزی مثل احساس گناه... نمی دانم چرا از آهنگ گوش کردن احساس گناه داشتم... احساس خیانت...

 

 

اپیزود سوم:

دیروز بعد از کلاس صادق گیر داده بود که: بابا کثیف! این ریشاتو نمی خای بزنی حداقل کمی کوتاهشون کن. گفتم: بابا ما عزا داریم! می فهمی؟ گفت: عزای کی؟ گفتم: بابام!

 

 

اپیزود چهارم:

دلم گرفته... خیلی... می‌دانی؟! انگار نه انگار محرم است! انگاری مردم را به یک دهه سیاه پوشی  کفایت می‌کند عزای خون خدا را؟! دگر هیچ جا خبری از محرم نیست!...

ای آقا! جشن پیروزی انقلاب است!

انگار نه انگار که پیرمرد گلوی خودش را پاره کرد که انقلاب ما امتداد قیام سیدالشهداء(ع) است! تو گویی گرد مرگ بر سر این شهر ریخته‌اند!

مگر آفتاب از کجا طلوع کرده‌ است که اینچنین شده‌ایم؟ من می‌دانم!

 آفتاب من از سر نیزه طلوع کرده‌است! با گردی از خاکستر تنور خولی! اما هیهات که غباری اندک آفتاب را بپوشاند و تلألواش را مانع شود...

بی خیال اخوی بگذار مشکی پوشیدنمان هم عادتی شود مثل خیلی کارهای دیگرمان...

می گویم: ابا عبدالله! همین صدایش می کنیم دیگر؟ نه؟!!.... پدر بندگان خدا!... پدر... و اگر من بنده خدایم؟!...

امروز عزادار مهربان‌ترین پدر دنیایم... از ازل تا ابد این سرخی پدرم است که مرا حرکت می‌دهد... و امان از سرخی که روز را به شب پیوند می دهد!!!... یا لیتنی کنت معک یا ابتاه... یا ابانا! استغفر لنا... انا کنا خاطئین!

 

عباس سیاح طاهری
۲۴ بهمن ۸۶ ، ۰۰:۴۸

من و دل تنگ

بسم الله

اپیزود اول:

 

پنج شنبه تا ساعت 9 توی شرکت بودم... تنهای تنها... می خواستم برم که یهو وسوسه شدم برم سر 360تم. از اونجایی که دوتا ADSL 512 داریم تو دفتر، رفتن توی اینترنت خیلی سخت نبود!!! همش تقصیر این خانوم عرفانی شد... یه بلست گذاشته بودن با یه شعر از همایون شجریان... با ستاره ها... چند باری(حدود 20-30 بار!!!) گوشش کردم... ما ز اسب و اصل افتاده ایم... ما پیاده ایم، ای سوار ما... تمام طول راه را بغض کرده بودم...

 

 

 

اپیزود دوم:

 

امروز صبح توی دفتر تنها بودم... محمد رفته بود آی تی، ممدحسن هنوز نیومده بود(یادم باشه این پست رو بهش نشون بدم بفهمه حواسم هست دیر میاد؛ آخ که ریاست چه حالی میده!!!) اون یکی محمد هم رفته بود نون بگیره برا صبحونه اما معلوم نبود کجا مونده؟ ساعت ده و نیم بود و هنوز نیومده بود. هر سال این موقع ها که می شد یه حس عجیب غریبی داشتم... خسته می شدم از عزاداری... روحم فشرده می شد... چلونده می شدم توی خودم... اما امسال... نمی دونم؟! امسال هنوز منتظر دهه محرم و عاشورام... گفتم الان که تنهام به جای مداحی بشینم کمی آهنگ گوش کنم... اومدم با ستاره ها را گذاشتم و در اطاقم را بستم، احساس عجیبی داشتم... چیزی مثل احساس گناه... نمی دانم چرا از آهنگ گوش کردن احساس گناه داشتم... احساس خیانت...

 

 

اپیزود سوم:

دیروز بعد از کلاس صادق گیر داده بود که: بابا کثیف! این ریشاتو نمی خای بزنی حداقل کمی کوتاهشون کن. گفتم: بابا ما عزا داریم! می فهمی؟ گفت: عزای کی؟ گفتم: بابام!

 

 

اپیزود چهارم:

دلم گرفته... خیلی... می‌دانی؟! انگار نه انگار محرم است! انگاری مردم را به یک دهه سیاه پوشی  کفایت می‌کند عزای خون خدا را؟! دگر هیچ جا خبری از محرم نیست!...

ای آقا! جشن پیروزی انقلاب است!

انگار نه انگار که پیرمرد گلوی خودش را پاره کرد که انقلاب ما امتداد قیام سیدالشهداء(ع) است! تو گویی گرد مرگ بر سر این شهر ریخته‌اند!

مگر آفتاب از کجا طلوع کرده‌ است که اینچنین شده‌ایم؟ من می‌دانم!

 آفتاب من از سر نیزه طلوع کرده‌است! با گردی از خاکستر تنور خولی! اما هیهات که غباری اندک آفتاب را بپوشاند و تلألواش را مانع شود...

بی خیال اخوی بگذار مشکی پوشیدنمان هم عادتی شود مثل خیلی کارهای دیگرمان...

می گویم: ابا عبدالله! همین صدایش می کنیم دیگر؟ نه؟!!.... پدر بندگان خدا!... پدر... و اگر من بنده خدایم؟!...

امروز عزادار مهربان‌ترین پدر دنیایم... از ازل تا ابد این سرخی پدرم است که مرا حرکت می‌دهد... و امان از سرخی که روز را به شب پیوند می دهد!!!... یا لیتنی کنت معک یا ابتاه... یا ابانا! استغفر لنا... انا کنا خاطئین!

 

عباس سیاح طاهری
۲۰ بهمن ۸۶ ، ۱۷:۴۵

پرستوی کوچک خوشبختی...

همه‌ی بچه‌ها فریاد می‌کشیدند: "عمو، عمو، آب، آب..." فاطمه کنارِ پرده‌ی خیمه‌ی ایستاده بود و بیرون را می‌نگریست. ما له‌له‌زنان فریاد می‌کشیدیم: "عمو، عمو، آب، آب" فاطمه با دست به ما اشاره کرد که آرام شویم. گفت که عمو از اباعبدالله رخصت گرفت و رفت.

با دو مشکِ آب. حالا آرام‌تر، انگار در خودمان، می‌گفتیم: "عمو، عمو، آب، آب" لختی نگذشته بود، کم از ساعتی شاید، ما هم‌چنان منتظر نشسته بودیم و زیرِ لب ذکر را تکرار می‌کردیم. ناگاه فاطمه پرده‌ی خیمه را رها کرد و به زمین افتاد. حالا همه تشنه‌گی را فراموش کرده بودیم. دیگر کسی از آب حرفی نمی‌زد. کسی آب نمی‌خواست. فریاد می‌زدیم: "عمو، عمو، عمو، عمو..."

 

با این که رباب آدم بزرگ است، اما هنوز هم دارد گهواره‌ی خالی را تکان می‌دهد. گاهی وقت‌ها مثلِ عروسک‌بازیِ ما با خودش حرف هم می‌زند. انگار واقعا خیال می‌کند که علیِ کوچکش توی گهواره خوابیده است. هیچ کسی هم هیچ چیزی به او نمی‌گوید. اگر ما، بچه‌های کوچک، مشغولِ عروسک‌بازی بودیم، شاید فاطمه دعوامان می‌کرد، اما رباب آدم بزرگ است، برای همین کسی به او چیزی نمی‌گوید. "علی که توی گهواره نیست. من خودم از توی سوراخی پرده‌ی خیمه دیدمش، روی دست‌های اباعبدالله خواب خواب بود..."

 

غروب شده است. تا اباعبدالله بود، هر چند وقت یک‌بار می‌آمد و برای ما چیزی می‌گفت و می‌رفت. ما هم خجالت می‌کشیدیم و گریه نمی‌کردیم و گوش می‌کردیم. اما حالا دیگر خیلی وقت است که نیامده تا برای‌مان چیزی بگوید. حالا فاطمه بچه‌های کوچک را یک‌جا جمع کرده است. البته من دیگر بزرگ شده‌ام. برای همین به فاطمه می‌گویم: "تو هم قرآن بخوان، مثلِ..." نمی‌دانم چرا، اما سرش را بالا می‌گیرد. به جای آن که ما را آرام کند، نگاه می‌کند به موهای من و جیغ می‌زند:

"فَکَیفَ تَتَّقونَ اِن کَفَرتم یَوماً یَجعلُ الوِلدانَ شیبَا... (چه‌سان در امانید، اگر کافر باشید در روزی که کودکان را پیر می‌گرداند؟ مزمل-17

.

.

.

نویسنده: رضا امیر خانی

 

عباس سیاح طاهری
۲۰ بهمن ۸۶ ، ۱۷:۴۵

پرستوی کوچک خوشبختی...

همه‌ی بچه‌ها فریاد می‌کشیدند: "عمو، عمو، آب، آب..." فاطمه کنارِ پرده‌ی خیمه‌ی ایستاده بود و بیرون را می‌نگریست. ما له‌له‌زنان فریاد می‌کشیدیم: "عمو، عمو، آب، آب" فاطمه با دست به ما اشاره کرد که آرام شویم. گفت که عمو از اباعبدالله رخصت گرفت و رفت.

با دو مشکِ آب. حالا آرام‌تر، انگار در خودمان، می‌گفتیم: "عمو، عمو، آب، آب" لختی نگذشته بود، کم از ساعتی شاید، ما هم‌چنان منتظر نشسته بودیم و زیرِ لب ذکر را تکرار می‌کردیم. ناگاه فاطمه پرده‌ی خیمه را رها کرد و به زمین افتاد. حالا همه تشنه‌گی را فراموش کرده بودیم. دیگر کسی از آب حرفی نمی‌زد. کسی آب نمی‌خواست. فریاد می‌زدیم: "عمو، عمو، عمو، عمو..."

 

با این که رباب آدم بزرگ است، اما هنوز هم دارد گهواره‌ی خالی را تکان می‌دهد. گاهی وقت‌ها مثلِ عروسک‌بازیِ ما با خودش حرف هم می‌زند. انگار واقعا خیال می‌کند که علیِ کوچکش توی گهواره خوابیده است. هیچ کسی هم هیچ چیزی به او نمی‌گوید. اگر ما، بچه‌های کوچک، مشغولِ عروسک‌بازی بودیم، شاید فاطمه دعوامان می‌کرد، اما رباب آدم بزرگ است، برای همین کسی به او چیزی نمی‌گوید. "علی که توی گهواره نیست. من خودم از توی سوراخی پرده‌ی خیمه دیدمش، روی دست‌های اباعبدالله خواب خواب بود..."

 

غروب شده است. تا اباعبدالله بود، هر چند وقت یک‌بار می‌آمد و برای ما چیزی می‌گفت و می‌رفت. ما هم خجالت می‌کشیدیم و گریه نمی‌کردیم و گوش می‌کردیم. اما حالا دیگر خیلی وقت است که نیامده تا برای‌مان چیزی بگوید. حالا فاطمه بچه‌های کوچک را یک‌جا جمع کرده است. البته من دیگر بزرگ شده‌ام. برای همین به فاطمه می‌گویم: "تو هم قرآن بخوان، مثلِ..." نمی‌دانم چرا، اما سرش را بالا می‌گیرد. به جای آن که ما را آرام کند، نگاه می‌کند به موهای من و جیغ می‌زند:

"فَکَیفَ تَتَّقونَ اِن کَفَرتم یَوماً یَجعلُ الوِلدانَ شیبَا... (چه‌سان در امانید، اگر کافر باشید در روزی که کودکان را پیر می‌گرداند؟ مزمل-17

.

.

.

نویسنده: رضا امیر خانی

 

عباس سیاح طاهری
۱۵ بهمن ۸۶ ، ۱۲:۲۹

امام و نامزد آلمانی

«آقای خمینی عزیز، نمی‌خواهم با تقاضای خود مزاحم شما بشوم، اما تا دیروز مشکلی داشتم (که می‌‌خواهم با مساعدت شما حل کنم). امیدوارم با محبتی که دارید کمکم کنید. نامزدم به زودی هدیه سالروز تولدش را دریافت خواهد کرد؛ هدیه‌ای که از قلب من تقدیم می‌شود. او مشتاقانه دستخط (بزرگان را) گردآوری می‌کند (و کلکسیونی از این دستخط‌ها‌ دارد) و روز تولدش چهارم فوریه است.
چقد خوشحال می‌شود که سلامی از شما دریافت کند. لذا از شما درخواست می‌کنم که لطفی در حق من کرده و چند جمله زیبا روی کارت‌پستالی که (در پاکت نامه) برایتان گذاشته‌ام برای ایشان بفرستید. اگر اساسا دستخطی برای کسی ارسال نمی‌کنید، لطفا مرا در جریان امر قرار دهید.
اکسل نلکن ـ ببلز دورف ـ شماره 57 ـ 5810 ویتن ـ آلمان غربی.
با تشکر و بهترین آرزوها برای شما. ارادتمند شما، پردیسی کوپیسا»

اما پاسخ امام خمینی به وی به این شرح است:
بسمه تعالی
سعی کنید برای جامعه فرد مفیدی باشید. سعی کنید تحت‌ تأثیر قدرت‌های شیطانی واقع نشوید. سعی کنید انسان متعهد باشید. ان‌شاءالله سلامت باشید.
روح‌الله‌ الموسوی خمینی

عباس سیاح طاهری
۱۵ بهمن ۸۶ ، ۱۲:۲۹

امام و نامزد آلمانی

«آقای خمینی عزیز، نمی‌خواهم با تقاضای خود مزاحم شما بشوم، اما تا دیروز مشکلی داشتم (که می‌‌خواهم با مساعدت شما حل کنم). امیدوارم با محبتی که دارید کمکم کنید. نامزدم به زودی هدیه سالروز تولدش را دریافت خواهد کرد؛ هدیه‌ای که از قلب من تقدیم می‌شود. او مشتاقانه دستخط (بزرگان را) گردآوری می‌کند (و کلکسیونی از این دستخط‌ها‌ دارد) و روز تولدش چهارم فوریه است.
چقد خوشحال می‌شود که سلامی از شما دریافت کند. لذا از شما درخواست می‌کنم که لطفی در حق من کرده و چند جمله زیبا روی کارت‌پستالی که (در پاکت نامه) برایتان گذاشته‌ام برای ایشان بفرستید. اگر اساسا دستخطی برای کسی ارسال نمی‌کنید، لطفا مرا در جریان امر قرار دهید.
اکسل نلکن ـ ببلز دورف ـ شماره 57 ـ 5810 ویتن ـ آلمان غربی.
با تشکر و بهترین آرزوها برای شما. ارادتمند شما، پردیسی کوپیسا»

اما پاسخ امام خمینی به وی به این شرح است:
بسمه تعالی
سعی کنید برای جامعه فرد مفیدی باشید. سعی کنید تحت‌ تأثیر قدرت‌های شیطانی واقع نشوید. سعی کنید انسان متعهد باشید. ان‌شاءالله سلامت باشید.
روح‌الله‌ الموسوی خمینی

عباس سیاح طاهری
۱۱ بهمن ۸۶ ، ۱۳:۳۳

من نسکافه نمی خورم!


من نسکافه نمی‌خورم!

 نسکافه داغ است

 داغ‌تر از آن تکه سربی که نشست توی سینه‌ی محمد

 وقتی نشسته بود

 در آغوش پدرش

 

من نسکافه نمی‌خورم!

 نسکافه تلخ است

 تلخ‌تر از آن روزی که پدر زینب را گرفتند

 و کشان‌کشان انداختند

  توی آن ماشین آهنی

 که حتی پنجره هم نداشت

 

من نسکافه نمی‌خورم!


 


نسکافه سیاه است

 سیاه‌تر از آن شبی که هانیه و مادربزرگش را

 از خانه بیرون انداختند

 و یک غول آهنی روی سقف خانه‌شان راه رفت

 

من نسکافه نمی‌خورم!

 من افتخار می‌کنم که نسکافه نمی‌خورم

 بگذار همان چهار جوان اسراییلی

 بنشینند زیر سایه‌ی درخت پرتقال خانه‌ی احمد

 و نسکافه بخورند

 و بخندند به ریش همه‌ی شیوخ عرب

 

من نسکافه نمی‌خورم! من نسکافه نمی‌خرم!

 من حتی یک ریال نمی‌دهم

 که بشود آن تکه سرب

 که بشود یک قطره بنزین برای آن ماشین آهنی

 که بشود بند پوتین آن سرباز اسراییلی

 

من نسکافه نمی‌خورم!

 و نسکافه فقط همان یک فنجان قهوه نیست

 همان پیراهنی است که تو پوشیده‌ای

   و من پوشیده‌ام

 همان گوشی موبایلی است که تو خریدی

 و برای خریدنش سیصد و پنجاه‌هزار تومان بدهکار شدی

 

من نسکافه نمی‌خورم!
عباس سیاح طاهری
۱۱ بهمن ۸۶ ، ۱۳:۳۳

من نسکافه نمی خورم!


من نسکافه نمی‌خورم!

 نسکافه داغ است

 داغ‌تر از آن تکه سربی که نشست توی سینه‌ی محمد

 وقتی نشسته بود

 در آغوش پدرش

 

من نسکافه نمی‌خورم!

 نسکافه تلخ است

 تلخ‌تر از آن روزی که پدر زینب را گرفتند

 و کشان‌کشان انداختند

  توی آن ماشین آهنی

 که حتی پنجره هم نداشت

 

من نسکافه نمی‌خورم!


 


نسکافه سیاه است

 سیاه‌تر از آن شبی که هانیه و مادربزرگش را

 از خانه بیرون انداختند

 و یک غول آهنی روی سقف خانه‌شان راه رفت

 

من نسکافه نمی‌خورم!

 من افتخار می‌کنم که نسکافه نمی‌خورم

 بگذار همان چهار جوان اسراییلی

 بنشینند زیر سایه‌ی درخت پرتقال خانه‌ی احمد

 و نسکافه بخورند

 و بخندند به ریش همه‌ی شیوخ عرب

 

من نسکافه نمی‌خورم! من نسکافه نمی‌خرم!

 من حتی یک ریال نمی‌دهم

 که بشود آن تکه سرب

 که بشود یک قطره بنزین برای آن ماشین آهنی

 که بشود بند پوتین آن سرباز اسراییلی

 

من نسکافه نمی‌خورم!

 و نسکافه فقط همان یک فنجان قهوه نیست

 همان پیراهنی است که تو پوشیده‌ای

   و من پوشیده‌ام

 همان گوشی موبایلی است که تو خریدی

 و برای خریدنش سیصد و پنجاه‌هزار تومان بدهکار شدی

 

من نسکافه نمی‌خورم!
عباس سیاح طاهری
۰۹ بهمن ۸۶ ، ۱۰:۳۹

دکترین 360

بسم الله

سلام

این مطلب را برای سیصد و شصتم نوشته بودم اما دیدم ممکنه این جا هم کاربرد داشته باشه... بدون هیچ تغییری مطلب را اینجا نقل می کنم ان شاءالله مقبولش افتد...


 

تارهای عنکبوت

اصولاً جوانان هر جامعه ای به دنبال مسائلی هستند تا آنها را لحظاتی از جهان پیرامونشان دور کند و به اصطلاح در یک جهان مجازی روند تا هیچ دغدغه ای نداشته باشند

در عصری که در آن زندگی می کنیم امکانات و تجهیزات برای رفتن به این جهان به بالاترین حد خود رسیده و به طوری که بیشتر از این پیشرفت معنایی ندارد.شاید لوازم و ابزار آلات جانبی هر روز اضافه تر شوند اما اساساً چیز جدیدی در عرصه تکنولوژی بوجود نخواهد آمد

امروز یکی از ابزار آلاتی که ارتباط انسانها را با هم بسیار راحت کرده است کلبه دیجیتال است

کلبه دیجیتال عبارتست از کامپیوتر های شخصی؛وبلاگ ها؛اتاق های چت؛و....اما دامنه این ارتباطات روز به روز بیشتر می شود به طوری که می بینیم حتی امروزه ازدواج هم از طریق این کلبه انجام می شود.کلبه دیجیتال عضو جدا نشدنی جوامع مدرن شده است و اساساً یکی از ارکان اصلی این جوامع است

بحث ما پیرامون جهان وبلاگ نویسان؛مخصوصاً 360 نویسان است که امروز می بینیم بیش از 2 میلیون نفر در کره خاکی از این محیط استفاده می کنند و هدف آنها اطلاع دادن؛نوشتن خاطرات روزانه؛جذب مخاطب و .... است به طوری که هم اکنون تعداد استفاده کنندگان از این محیط به دلیل امکانات بالایی که دارد روز به روز افزایش می یابد و مخاطبان محیط های بلاگ نویسی دیگر از جمله :بلاک اسکای؛پرشین بلاگ،بلاگفا و........کم شده است

ما در این بحث بیشتر به انحرافاتی که در این محیط یعنی محیط 360 ایجاد شده می پردازیم ولی باید به این نکته مهم توجه کرد که این کلبه تنها وسیله ایست در اختیار انسان و این انسان است که چگونگی استفاده از آن را تبیین می کند

روزی که یاهو با ایجاد 360 انقلابی عظیم در زمینه وبلاگ نویسی ایجاد کرد،شاید خیلی ها حقیقت گمشده در محیط های دیگر را در 360 یافتند و آنرا به دوستان خود معرفی کردند به طوری که مخاطبان این محیط به طور تصاعدی افزایش یافته و همچنان بالا می رود و این شبکه همچون تارهای عنکبوت روز به روز تنیده تر می شود و سراسر این کره خاکی را می گیرد

اما سست ترین خانه ها،خانه عنکبوت است

اینجا این سوال پیش می آید که 360 چه نقشی را بازی می کند؟

با توجه به تبلیغات دنیای مدرن در جوامع سوم و با ایجاد یک مدینه فاضله مجازی برای جوانان این جوامع که خود را در محدودیت و تنگنا می بینند این خطر وجود دارد که با انحرافات ایجاد شده در این زمینه و تشدید آنها می توان نقطی سیاهی را در جامعه داخلی در این زمینه دید

انواع 360 هایی که ایجاد می شوند:؛

بلاگهایی که در خارج از کشور ایجاد می شوند به علت فراوانی و تعداد زیاد کشورها و زبانهای مختلف آنها نمی توان الگوی خاصی را از آنها استخراج کنیم

اما داخل کشور:؛

اول:افرادی که معمولاً بلاگ های عاشقانه ایجاد کرده اند و در تمام پست های خود،اشعار،خاطرات روزانه،دکلمه و ......می نویسند .این افراد افراد بی خطر نامیده می شوند

 

دوم:افرادی که پیرامون ورزش،و مسائل خبری می نویسند و کار آنها بیشتر جنبه تبلیغاتی ،خبرنگاری دارد

 

سوم:افرادی که چهره های موجهی را از خود برای مخاطبان نشان دادند و تعداد بازدید کننده گان بلاگ آنها در روز بیش از 2 هزار نفر است.این افراد دست به هر کاری می زنند و هدف آنها تنها (جلب رضایت مشتری است)؛اینگونه افراد را افراد پر خطر می نامند زیرا برای جذب مخاطب دست به هر کاری از جمله ترویج شیطان پرستی،مبارزه با رژیم،مبارزه با دین،فحشا و ........می زنند

 

ما در اینجا در جواب به این مسئله یک دکترین قرآنی می نویسیم:آیه 111 سوره توبه

مضمون آیه:خداوند مشتری کسانی است که جانها و اموالشان را در راه خدا می دهند و در ازای آن بهشت می دهد.کسانی که در راه خدا می جنگند،می کشند و کشته می شوند و این وعده راستی است که در تورات،انجیل،و قرآن آمده وکیست وفادار تر از خدا نسبت به عهدش؟؟؟؟؟

 

پنجم:کسانی که در راستای دین اسلام می نویسند و سبک آنها با یکدیگر فرق دارد.عده ای فقط کار تبلیغاتی می کنند،عده ای اخادیث و آیات و .....را بازگو می کنند و غیره

البته باید دانست که تعداد گروه پنجم بسیار کم است و تا آنجا که تحقیقات ما نشان می دهد این بلاگها کمتر از 100 تا هستند و این خود یک معضل بسیار بزرگ

 

است

اما باید توجه کرد افرادی که همواره در هر جامعه ای هستند و عوامل مخرب نامیده می شوند با نفوذ در دل جوانان آن جامعه و فریفتن آنها زمینه را برای فعالیتهای بعدی خود آماده می کنند.جالب توجه است که این افراد معمولاً محبوبیتی فوق العاده در بین هم سن و سالان خود دارند و با نوشتن هر مطلب به ذهن جوانان جهت دهی می دهند.اینجاست که مبارزه آغاز می شود

 

اینجا باید به عنوان یک طراح مسائل استراتژیک در زمینه مسائل اجتماعی بگویم که اگر چنین افرادی که صرفاً با داشتن مخاطب فراوان و دست به قلم بودن می خواهند زمینه بی ثبات سازی اخلاقی و فرهنگی را در محیط بلاگ نویسی ایجاد کرده و آنرا به سطح جامعه بکشند،زمینه بی ثبات سازی اجتماعی این افراد را ما فراهم می کنیم

تنها به این نکته اشاره کنم که در سال گذشته 50 تا از این 360هایی که در این زمینه فعالیت می کردند را ما با مرکزمان منحل کردیم و در آینده هم برای پاکسازی محیط بلاگ نویسی چنین اقداماتی را انجام می دهیم

 

فان حزب الله هم الغالبون

گروه جامعه شناسی

اندیشکده یقین

بهمن 1386

 

عباس سیاح طاهری
۰۹ بهمن ۸۶ ، ۱۰:۳۹

دکترین 360

بسم الله

سلام

این مطلب را برای سیصد و شصتم نوشته بودم اما دیدم ممکنه این جا هم کاربرد داشته باشه... بدون هیچ تغییری مطلب را اینجا نقل می کنم ان شاءالله مقبولش افتد...


 

تارهای عنکبوت

اصولاً جوانان هر جامعه ای به دنبال مسائلی هستند تا آنها را لحظاتی از جهان پیرامونشان دور کند و به اصطلاح در یک جهان مجازی روند تا هیچ دغدغه ای نداشته باشند

در عصری که در آن زندگی می کنیم امکانات و تجهیزات برای رفتن به این جهان به بالاترین حد خود رسیده و به طوری که بیشتر از این پیشرفت معنایی ندارد.شاید لوازم و ابزار آلات جانبی هر روز اضافه تر شوند اما اساساً چیز جدیدی در عرصه تکنولوژی بوجود نخواهد آمد

امروز یکی از ابزار آلاتی که ارتباط انسانها را با هم بسیار راحت کرده است کلبه دیجیتال است

کلبه دیجیتال عبارتست از کامپیوتر های شخصی؛وبلاگ ها؛اتاق های چت؛و....اما دامنه این ارتباطات روز به روز بیشتر می شود به طوری که می بینیم حتی امروزه ازدواج هم از طریق این کلبه انجام می شود.کلبه دیجیتال عضو جدا نشدنی جوامع مدرن شده است و اساساً یکی از ارکان اصلی این جوامع است

بحث ما پیرامون جهان وبلاگ نویسان؛مخصوصاً 360 نویسان است که امروز می بینیم بیش از 2 میلیون نفر در کره خاکی از این محیط استفاده می کنند و هدف آنها اطلاع دادن؛نوشتن خاطرات روزانه؛جذب مخاطب و .... است به طوری که هم اکنون تعداد استفاده کنندگان از این محیط به دلیل امکانات بالایی که دارد روز به روز افزایش می یابد و مخاطبان محیط های بلاگ نویسی دیگر از جمله :بلاک اسکای؛پرشین بلاگ،بلاگفا و........کم شده است

ما در این بحث بیشتر به انحرافاتی که در این محیط یعنی محیط 360 ایجاد شده می پردازیم ولی باید به این نکته مهم توجه کرد که این کلبه تنها وسیله ایست در اختیار انسان و این انسان است که چگونگی استفاده از آن را تبیین می کند

روزی که یاهو با ایجاد 360 انقلابی عظیم در زمینه وبلاگ نویسی ایجاد کرد،شاید خیلی ها حقیقت گمشده در محیط های دیگر را در 360 یافتند و آنرا به دوستان خود معرفی کردند به طوری که مخاطبان این محیط به طور تصاعدی افزایش یافته و همچنان بالا می رود و این شبکه همچون تارهای عنکبوت روز به روز تنیده تر می شود و سراسر این کره خاکی را می گیرد

اما سست ترین خانه ها،خانه عنکبوت است

اینجا این سوال پیش می آید که 360 چه نقشی را بازی می کند؟

با توجه به تبلیغات دنیای مدرن در جوامع سوم و با ایجاد یک مدینه فاضله مجازی برای جوانان این جوامع که خود را در محدودیت و تنگنا می بینند این خطر وجود دارد که با انحرافات ایجاد شده در این زمینه و تشدید آنها می توان نقطی سیاهی را در جامعه داخلی در این زمینه دید

انواع 360 هایی که ایجاد می شوند:؛

بلاگهایی که در خارج از کشور ایجاد می شوند به علت فراوانی و تعداد زیاد کشورها و زبانهای مختلف آنها نمی توان الگوی خاصی را از آنها استخراج کنیم

اما داخل کشور:؛

اول:افرادی که معمولاً بلاگ های عاشقانه ایجاد کرده اند و در تمام پست های خود،اشعار،خاطرات روزانه،دکلمه و ......می نویسند .این افراد افراد بی خطر نامیده می شوند

 

دوم:افرادی که پیرامون ورزش،و مسائل خبری می نویسند و کار آنها بیشتر جنبه تبلیغاتی ،خبرنگاری دارد

 

سوم:افرادی که چهره های موجهی را از خود برای مخاطبان نشان دادند و تعداد بازدید کننده گان بلاگ آنها در روز بیش از 2 هزار نفر است.این افراد دست به هر کاری می زنند و هدف آنها تنها (جلب رضایت مشتری است)؛اینگونه افراد را افراد پر خطر می نامند زیرا برای جذب مخاطب دست به هر کاری از جمله ترویج شیطان پرستی،مبارزه با رژیم،مبارزه با دین،فحشا و ........می زنند

 

ما در اینجا در جواب به این مسئله یک دکترین قرآنی می نویسیم:آیه 111 سوره توبه

مضمون آیه:خداوند مشتری کسانی است که جانها و اموالشان را در راه خدا می دهند و در ازای آن بهشت می دهد.کسانی که در راه خدا می جنگند،می کشند و کشته می شوند و این وعده راستی است که در تورات،انجیل،و قرآن آمده وکیست وفادار تر از خدا نسبت به عهدش؟؟؟؟؟

 

پنجم:کسانی که در راستای دین اسلام می نویسند و سبک آنها با یکدیگر فرق دارد.عده ای فقط کار تبلیغاتی می کنند،عده ای اخادیث و آیات و .....را بازگو می کنند و غیره

البته باید دانست که تعداد گروه پنجم بسیار کم است و تا آنجا که تحقیقات ما نشان می دهد این بلاگها کمتر از 100 تا هستند و این خود یک معضل بسیار بزرگ

 

است

اما باید توجه کرد افرادی که همواره در هر جامعه ای هستند و عوامل مخرب نامیده می شوند با نفوذ در دل جوانان آن جامعه و فریفتن آنها زمینه را برای فعالیتهای بعدی خود آماده می کنند.جالب توجه است که این افراد معمولاً محبوبیتی فوق العاده در بین هم سن و سالان خود دارند و با نوشتن هر مطلب به ذهن جوانان جهت دهی می دهند.اینجاست که مبارزه آغاز می شود

 

اینجا باید به عنوان یک طراح مسائل استراتژیک در زمینه مسائل اجتماعی بگویم که اگر چنین افرادی که صرفاً با داشتن مخاطب فراوان و دست به قلم بودن می خواهند زمینه بی ثبات سازی اخلاقی و فرهنگی را در محیط بلاگ نویسی ایجاد کرده و آنرا به سطح جامعه بکشند،زمینه بی ثبات سازی اجتماعی این افراد را ما فراهم می کنیم

تنها به این نکته اشاره کنم که در سال گذشته 50 تا از این 360هایی که در این زمینه فعالیت می کردند را ما با مرکزمان منحل کردیم و در آینده هم برای پاکسازی محیط بلاگ نویسی چنین اقداماتی را انجام می دهیم

 

فان حزب الله هم الغالبون

گروه جامعه شناسی

اندیشکده یقین

بهمن 1386

 

عباس سیاح طاهری