عصیان

درباره بلاگ
عصیان

عصیان خیزشی است در مقابل تمام ناحقی ها و بی حقی ها... جایی برای گفتن حرفی حق؛ ولو تلخ و کوتاه ...

بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۱ ثبت شده است

۲۶ شهریور ۹۱ ، ۱۴:۰۷

هتاکی به پیامبر یا...؟!

این چند وقت همه جا صحبت از توهین به مقام والای پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) است... اما این بار من میخواهم از سمتی دیگر این مسئله را بررسی کنم.

1- «سَم باسیل» (به انگلیسی sam Bacile که به احتمال زیاد اسمی مستعار است)، نویسنده و کارگردان این فیلم نام دارد یک یهودی آمریکایی مشاور املاک و مدیر شرکت‏های ساختمانی است که در کالیفرنیای جنوبی زندگی می‌کند، اما پخش و توزیع فیلم را تری جونز (کشیش دیوانه  ای که به خاطر شهرت قرآن آتش زد) برعهده گرفته است.

2- برائت از مسلمانان، زندگی محمد رسول اسلام، ، معصومیت مسلمانان و جنگجویان صحرا نام هایی است که برای این فیلم ذکر شده است

3- سم باسیل که هم‌اینک در حفاظت پلیس آمریکا به‌ سر می‌برد به «وال‌ استریت جورنال» گفته‌ است که «بیش از ۱۰۰ یهودی با اعطای ۵ میلیون دلار» در تأمین مالی این فیلم کمک کرده‌اند و این فیلم با شرکت ۶۰ هنرپیشه و ۴۵ نفر پشت صحنه در سه ماه ساخته شده‌ است.

4- به گفته «سم باسیل»، این فیلم تاکنون تنها یک بار اکران شده که اوایل سال جاری در سالنی تقریباً خالی در هالیوود بوده است.

5- این فیلم پیش از این تنها یک بار در سالنی در هالیوود به شکل خصوصی نمایش داده شد و قرار بود در سالگرد حادثه 11 سپتامبر در کلیسای تری جونز (کشیش سفیه) به نمایش درآید؛ اما این نمایش لغو شد.

6- بخش هایی از این فیلم توسط قبطیان مهاجر به آمریکا در فضای مجازی منتشر شده و پس از آن واکنش ها آغاز گردید.

7- کسی تا به حال فیلم را ندیده است، بخش های کوچکی از آن منتشر شده است.

8- سفیر آمریکا در لیبی کشته شده است، حملات به سفارت آمریکا در کشور های مختلف ادامه دارد. از این حملات چه کسی سود می برد؟ این که قبطیان مصری این فیلم را منتشر کرده اند و چرا کسی به قبطیان حمله نمی کند جای سوال نیست؟ ارتباط بین قبطیان مهاجر به آمریکا و این یهودی و تری جونز چگونه شکل گرفته است؟ و چرا اصلا کسی باید فیلمی را که از انتشارش خودداری کرده به قبطیان بدهد؟

9- آیا می‏توان باور کرد که ساخت فیلمی با سرمایه هنگفت 5 میلیون دلاری و نیز اقدامات مستمر کشیش دیوانه بدون اطلاع و رضایت مقامات کاخ سفید انجام شده باشد؟

10-  در تمامی تصاویر مخابره شده در جهان پرچم سلفی ها به وضوح دیده می شود هستند و القاعده که بخشی از سلفی هاست. سلفی ها که خود دست پرورده آمریکا هستند چرا باید به سفارت های آمریکا حمله کنند و سفیر آمریکا را به این راحتی بکشند؟ چرا در کشورهای دیگر سفرا کشته نشدند؟ چرا حمله به سفارت های دیگر کشورها سرکوب شدید شد طوری که در یمن 6 نفر کشته شدند؟

11- چرا آمریکا نیروهای ویژه را به کشورهای مختلف برای آنچه " حفاظت از سفارت ها " عنوان کرده فرستاده است؟ فراخواندن سفرا کم هزینه تر نبود؟

12- باید دید این بازی جدید آمریکا که ظاهراً کم هزینه تر از بازی های دیگر است چه زمانی و کجا پایان می یابد. آنچه مهم است این است که باید بصیر بود و تحولات را با دقت مورد بررسی قرار داد...

عباس سیاح طاهری
۱۲ شهریور ۹۱ ، ۱۲:۱۷

جنبش غیر متعهد ها و ما

اجلاس شانزدهم هم با همه مسائل پیرامونی اش به پایان رسید اما چند نکته:

1- کاش رسانه های ما با شفاف سازی صریح و صحیح میزان هزینه های ما برای اجلاس و میزان ارزآوری میهمانان از طرف دیگر را به روشنی بیان می کردند تا از گمانه زنی ها و حرف های "خاله زنکی" جلوگیری میشد. مثلا این که هزینه 4+1 نفر میهمانان برعهده میزبان است و ...

2- کم شدن میوه  و مخصوصا موز در تهران به دلیل تعطیلات و ممنوعیت ورود کامیون بهانه ای شده بود تا برخی فرصت طلبان بگویند میوه ها برده اند برای اجلاس!!! این هم نکته ای بود.

3- علیرغم تعطیلی، بازار تهران در روز 5 شنبه به طرز عجیبی شلوغ بود...

4- عدم تعطیلی شرکت های خصوصی مشکلات زیادی را برای تردد این قشر بوجود آورده بود. کاش فکری به حالشان میشد

5- انصافا تهران این چند روز زیبا شده بود و منظم.

6- نظم برگزاری جلسه افتتاحیه واقعا مثال زدنی بود. ورود های مسئولین و استقبال احمدی نژاد.، ورود خودرو ها دقیقا هر 2 دقیقه و نظم مثال زدنی ما ایرانی ها که معمولاً در این مسائل ضعیفیم بسیار جالب توجه بود.

7- سکوت همگان هنگام ورود حضرت آقا و و حدت شکل گرفته در اطرافش به سبب حضور مسئولبن واقعا شارژمان کرد. کاش ادامه داشته باشد.

8- قطع شدن هدست ها اعصاب خورد کن بود... محسن رضایی در جایی گفته بود مشکل صوت مراسم ها در جمهوری اسلامی مشکلی فوق استراتژیک است!!!!( مال قبله ها)

9- کاش حرف های مرسی و بان کی وون آن طور که واقعیت بود ترجمه می شد... در این صورت آدم ها بهتر شناخته می شوند...

10- اگر از این 122 کشور ما فقط با هر کدام 2 میلیارد دلار قرارداد بسته باشیم می شود 2440000000 دلار که با احتساب دلار 1250 تومان می شود3050000000000 تومان!!! که اصلا کم نیست....


پ/ن: فکر کنید مدیریت همچین فضایی چقدر سخت است... حتی اگر یک ترقه زیر پای کسی می زدند... خداوکیلی دم همه آن هایی که زحمت کشیدند گرم...

عباس سیاح طاهری
مطلب از رضا امیرخانی است!


1- چند زلزله‌ی بزرگِ کشورم را از نزدیک دیده‌ام. به جز این زلزله‌ی آخری، معمولا در ساعاتِ طلایی امداد و نجات، به محلِ زلزله رفته‌ام. به جرات باید بگویم در ادوارِ مختلفِ سیاسی، هیچ‌گاه هم‌دلیِ حقیقی و کارِ واقعی را از گروه‌های تندروِ سیاسی در هیچ زلزله و سانحه‌ای ندیده‌ام. متحصنانِ پیمانی، عدالت‌طلبانِ ادواری و آزادی‌خواهانِ فصلی، هیچ‌کدام در امدادِ هیچ سانحه و زلزله‌ای نقشِ جدی نداشته‌اند؛ پس زلزله، یک مساله‌ی سیاسی نیست.
می‌توان به صورتِ جدی ابداعِ احتمال کرد که محتوای رفتارهای سیاسی در وقوعِ زلزله و به خشم آوردنِ طبیعت نقش داشته باشد، اما پس از وقوعِ زلزله سیاست‌کاران کم‌ترین نقش را دارند، ولو در حدِ پیامِ تسلیت! زلزله، یک پدیده‌ی سیاسی نیست.
2- به همان قاعده که از دخالتِ نیروهای نظامی در مسائلِ اقتصادی یا سیاسی یا فرهنگی مکدر می‌شوم، به همان قاعده نیز معتقدم که مدیریتِ یک زلزله، بایستی در اختیار نیروی نظامی باشد. زلزله، پدیده‌ای سیاسی نیست، اما قطعا خودش و تبعات‌ش جزوِ مسائلِ بحرانی است. نیروی نظامی قابلیت توسعه‌ی برخالی(فرکتالی) دارد و می‌تواند به سرعت خودش را در مقیاس‌های متفاوت بازتولید کند. بدوِ ورود به یک منطقه‌ی زلزله‌زده، بسته به فاصله با یک ستادِ امدادیِ مثلا هلالِ احمر، نحوه‌ی کمک‌رسانی متفاوت است. به زبانِ دقیق‌تر، کمک‌رسانی با عکسِ مجذورِ فاصله از ستاد، نسبت مستقیم دارد. یعنی اگر فاصله‌ی شما از ستادِ امدادی دوبرابر شود، امکاناتِ تخصیصی به شما، یک چهارم خواهد شد! نیروی نظامی می‌تواند با بازتولیدِ خود، و با استفاده از رده‌های انسانی، به سرعت تعداد این ستادها را با وظایفِ مشخص، به صورتِ تصاعدی افزایش دهد. (30 ساعت پس از زلزله‌ی بم در حالی که اطرافِ ستادِ مرکزی هلال احمر، هر خانوار چند چادر داشت، هنوز گروه‌های امدادی به قسمت‌هایی از منطقه‌ی براوات سرکشی نکرده بودند.)
در این مورد می‌توانید به تجاربِ بزرگِ بشری مثلِ زلزله‌ی 7.9 ریشتری و آتش‌سوزیِ سهم‌گینِ سانفرانسیسکو در 1906 و نقشِ مدیریتِ یک ژنرالِ ارتشی رجوع کنید، یا به یکی از به‌ترین مدیریت‌های زلزله در زلزله‌ی رودبار و منجیل 1369 برگردید که یک سردارِ جوان از سوی رئیس‌جمهور وقت مدیریت بحران را به عهده گرفت و عملا نیروهای داوطلبِ بسیجیِ فضای نزدیک به پایانِ جنگ، به خوبی زلزله‌ای بزرگ را مدیریت کردند (به خلافِ مدیریتِ بحران در زلزله‌ی بم). یا حتا بروید سراغِ نامِ روستای ارتش‌آباد، در بوئین‌زهرا که یادآورِ کارِ امدادیِ ارتش است در سالِ 1341.
در زلزله‌ی آذربایجان بایستی ارج نهاد حضورِ سریعِ نیروی نظامی را؛ خاصه تیپِ تک‌آور لشکرِ 21 حمزه را.
مشکلِ اصلیِ زلزله، در فاصله‌ی ده روز پس از زلزله است که مدیریتِ بحران، از حالتِ یک‌پارچه خارج می‌شود و هیچ‌کس عهده‌دارِ مسوولیتِ اصلی نمی‌شود.
3- بی‌اعتمادیِ عمومیِ مردم نسبت به بعضی نهادهای درگیر، هش‌داری است مهم‌تر از خودِ زلزله. چهره‌ی مدیرانِ ارشدِ بحران در کشور، بایستی سفید باشد. نهادهایی مثلِ هلالِ احمر، به‌زیستی و کمیته‌ی امداد بایستی معتمدترینِ چهره‌ها را بالادستِ خود ببینند. فارغ از چپ و راست، مرندی(وزیرِ سابقِ به‌داشت)، پزشکیان(وزیرِ سابقِ به‌داشت)، نیری(مدیرِ سابقِ کمیته امداد)، مرحوم وحید دستجردی(رئیسِ سابقِ هلالِ احمر)، چهره‌هایی پاک بودند که مردم طبیعتا به ایشان و تجربه‌ی ایشان، اعتماد می‌کردند؛ همان اعتمادی که ام‌روز می‌رود به سمتِ هنرمندان و ورزش‌کاران. اگر با ادبیاتِ مچ‌گیرانه رای جمع کردیم، همان ادبیات گریبانِ مدیران‌مان را خواهد گرفت و این یعنی سوختنِ یک فرصتِ ملی. رئیسِ هلالِ احمر بایستی تجربه‌ا‌ش از نیروی داوطلبِ هلالِ احمر بیش‌تر باشد و بتواند در بحران، از تجاربِ مدیریتی‌ش در بحران‌های پیشین یاد کند. اگر نه، همان می‌شود که شد. ما از مرحومِ دکتر سیف‌الله وحید دستجردی، رئیس شانزده ساله‌ی هلال احمر جمهوری اسلامی به کجا رسیده‌ایم؟!
4- هم‌مانند چند سالِ گذشته، خاصه پس از بحرانِ 88، مقصرِ اول در نارضایتیِ عمومی، صدا و سیما است. صدا و سیما با رفتارِ انفعالی، صفر و یکی و نابه‌هنگام، عاملِ اصلیِ بحران در افکارِ عمومی بود. عدمِ اطلاع‌رسانی به موقع و مصلحت‌سنجیِ ناشیانه، ویژه‌گیِ اولِ صدا و سیمای این روزگارِ ماست. بی‌خبریِ احساساتی و پس از آن خبررسانیِ هیجانی، کمک‌رسانی را از یک مسیر طبیعی خارج نمود و این فقط یکی از هنرهای این صدا و سیماست! به نظر می‌رسد همه‌ی این بی‌تدبیری‌ها و کم‌خردی‌ها ریشه در جبن داشته باشد. وظیفه‌ی اولِ صدا و سیما اطلاع‌رسانی به‌هنگام و درست است. اگر نه، افکار عمومی مسیرهای دیگر و معمولا نامطمئن‌تر را می‌آزمایند.
5- گویا برای دست‌گاهِ اطلاع‌رسانیِ رسمیِ کشور و بحرانِ مدیریتی‌ش، یک بند کافی نیست! پس از خاموشیِ اول و خبررسانیِ اغراق‌آمیز دوم، در یک رفتارِ نوسانی صدا و سیما دوباره سعی می‌کند که تصویری معتدل‌تر و درست‌تر از زلزله را ارائه دهد. اما نوسانِ سینوسیِ ذهنِ هیجان‌زده‌ی مدیرانِ صدا و سیما هم‌چنان ادامه دارد! فرمان‌دهِ راه‌نمایی و راننده‌گی به میدان می‌آید و توضیح می‌دهد که آسیب‌دیده‌گانِ تصادف در تعطیلاتِ عیدِ فطر بیش از آسیب‌دیده‌گانِ زلزله بوده‌اند. خبری که معلوم نیست در جهتِ تخفیفِ زلزله گفته شده است یا تعظیمِ سوانحِ راننده‌گی! خبری که بالاترین مقصر در آن، قائلِ خبر است، یعنی همان فرمان‌دهِ محترم که نتوانسته است شرایطِ سفرِ امن را مهیا سازد!! خبری که در آن قیاسی شکل می‌گیرد که جز منزجر کردنِ افکار عمومی هیچ تاثیر دیگری ندارد.
این چه قیاسِ مع‌الفارقی است که صدا و سیما زیرِ بارِ پخشِ آن می‌رود؟! این دقیقا ماننده‌ی آن است که روزِ فوتِ یک عالم محترم، مسوولِ بنیادِ مبارزه با دخانیات هم بگوید هم‌زمان با فوتِ این عالمِ ربانی که عزای عمومی اعلام شد، پنجاه نفر هم به دلیلِ استعمالِ دخانیات مرده‌اند! صدا و سیمایی که کم‌کاری‌ش در ساعاتِ اولیه، به نوعی جامعه را ملتهب کرده است با این مقایسه چه دست‌آوردی داشته است؟! یارِ شاطر که نبودیم برای مردمِ زلزله‌زده، بارِ خاطر نباشیم...
6- اما خودِ زلزله‌ی آذربایجان... زلزله‌ی اخیر قطعا چه به لحاظِ وسعت، و چه به لحاظِ تلفات، با زلزله‌های بم82 و رودبار69، قابل مقایسه نیست. شاید این زلزله با زلزله‌ی اردبیل75، هم به لحاظِ منطقه و هم به لحاظ وسعت و شدت و حتا به لحاظِ ساعتِ وقوع، نزدیک‌تر باشد. با این همه زلزله‌ی آذربایجان، از زلزله‌ی اردبیل خفیف‌تر بوده است و تعدادِ کشته‌شده‌گان قطعا کم‌تر. خانه‌هایی که در این زلزله فروریختند، فروریختنی بودند و سست. هیچ خانه‌ی روستایی متوسطی فرونریخته بود، هیچ تیر برقی به زمین نیافتاده بود، هیچ پلی ویران نشده بود. این نشان می‌دهد که زلزله، شدید نبوده است.
مدیریتِ زلزله در ساعاتِ اولیه، اعم از حضورِ نیروهای امدادی و سرکشیِ مسوولانِ دولتی، به نظر من، مناسب بوده است.
کشته‌شده‌گان تعدادشان چندان زیاد نیست. از آن سو، منطقه، منطقه‌ای است برخوردار و بالنسبه متمول.
ضعفِ خبررسانی صدا و سیما و بی‌اعتمادیِ مردم به نهادهای امدادی، و البته هم‌زمان هم‌بسته‌گیِ بالای مردمی، باعث شد تا حجمِ کمک‌رسانی بیش از حدِ نیاز و مدیریت‌نشده باشد. در فقدانِ مدیریتِ معتمدِ واحدِ کلان‌نگر، هر امدادگری خود رسانه‌ای شد برای جلبِ کمکِ مردمی. اگر امدادگری در روستایی با مشکلِ کم‌بودِ پتو مواجه می‌شد، با استفاده از شبکه‌ی جهانیِ روی تلفنِ هم‌راه، خبر را به دستِ مخاطبانِ بی‌اعتماد به رسانه‌ی ملی می‌رساند و عدل عدل پتو می‌رسید به منطقه! چونان فیل مثنوی، در فقدانِ پیل‌بانِ کلان‌نگر، پیل‌نبینانِ جزءنگر هرکدام از زبانِ خود گوشه‌ای از واقعیت را بیان می‌کردند. اما شوربختانه مجموع بادبزن و تخت و ستون و ناودان، گوش و پشت و پا و خرطوم، فیل نیست!
مشاهداتِ شخصی در بعضی روستاها، نشان از افراط در کمک‌رسانی داشت، جوری که مردم از بینِ کمک‌ها دست به انتخاب می‌زدند و باقی را در گوشه‌ای از روستا رها می‌کردند!
7- زلزله در عینِ تلخی، یک فرصتِ ملی است برای هم‌دلی؛ یک هم‌دلیِ عمومیِ انسانی-اسلامی. همان‌گونه که حق می‌دهیم به یک قاتلِ زندانی که از محلِ حبس برای هم‌وطنانِ زلزله‌‌زده‌اش کمک بفرستد، همان‌گونه نیز حتا یک مجرمِ سیاسی می‌تواند برای زلزله‌زده‌گان کمک جمع کند. نهادهای امنیتی هرگز نباید ذائقه‌ی سیاسیِ خود را در این فرصتِ ملیِ هم‌دلی، همه‌گانی بپندارند. البته محتمل است که یک فردِ سیاسی بخواهد با کمک‌های مردمی، فعالیتِ سیاسی-انتخاباتی کند. کما این که محتمل است قسمتِ فاسدِ یک نهادِ دولتی بعضی کمک‌های مردمی را در بازارِ آزاد بفروشد. در هر دو حالت، وظیفه‌ی نهاد امنیتی برخورد و حتا افشا است. اما پیش از وقوعِ جرم، نباید کمک‌های مردمی را فقط به مسیرهای سلیقه‌ای هدایت کرد.
8- نه خوراک و نه پوشاک ام‌روز نیازِ اولِ منطقه نیست. کمک‌های خرد و هوش‌مندانه مهم‌تر است از خوراک و پوشاک. حضور روحانی و مراسمِ مذهبی، پخشِ کتابِ کودکان (که در چهار روستا انجام شد)، برنامه‌های تفریحی ورزشی بعد از هفتم و چهلم، کرم‌های مرطوب‌کننده‌ی دست و صورت، پودرِ تالک، ناخن‌گیر، اسباب‌بازی و از این دست به صورتِ خرد و موضعی می‌تواند در تخفیف آلام مادی و معنوی موثر باشد.
9- منطقه نیاز به بازسازی دارد. متاسفانه ایده‌ی دولت برای بازسازی که تخصیص بودجه به خانواده‌ی روستایی است، ایده‌ای است پرایراد؛ شبیهِ همان ایده‌ای که عملا طرحِ حذفِ هوش‌مندانه‌ی یارانه‌ها را به شکست کشانید. دادنِ پول و اعتبار به شکلِ پولِ تو جیبی، به رینگِ اسپرتِ پراید و ال‌.سی.دی.ِ لاغر و تلفنِ هم‌راهِ لمسی تبدیل خواهد شد، نه به خانه‌ی مقاوم!

الف- همین کمکِ دوازده میلیونی باعث شده است تا روستاییان اجازه ندهند کسی خانه‌شان را بازسازی کند. چون به محضِ علم شدنِ یک ستون توسطِ خیرِ مسکن‌ساز، دولت کمک‌ش را قطع می‌کند. شاید به همین دلیل باشد که بسیاری از شرکت‌های مهندسی ام‌روز تنها راهِ کمک کردن‌شان ساختِ سرویس‌های به‌داشتی است. این امر موجب خواهد شد که روستاها دست‌شویی‌های نو داشته باشند، اما به جای خانه‌های زیبای تیرچوبی، صاحبِ گچ و خاک و تیرآهن‌های زمخت شوند!
ب- پیش از خانه، بایستی به طرحِ جامعِ روستا اندیشید. حالا که این فرصت فراهم شده است تا روستایی از نو ساخته شود، از سرمعمارانِ جامع‌نگر برای بازسازی استفاده شود. آن هم نه به صورتِ عمومی و به‌فرمود‌ه‌ای. یک روستا با ایده‌ی میرمیران بازسازی و به‌سازی شود و دیگری با ایده‌ی حجت و زین‌الدین و اکرمی. حالا فرصت هست که چند ایده‌ی مختلف آزموده شود. فرصت هست تا نظارت بر اجرا را بسپاریم به چند دانش‌جوی مهندسی و معماری. فرصت هست که نهادِ عمومیِ روستا، اعم از مسجد و حسینیه و خانه‌ی به‌داشت و کتاب‌خانه و مدرسه و زمینِ بازیِ کودکان، جای‌گاهی به‌تر و منسجم‌تر داشته باشد. فرصت هست تا در هر روستا برای تامینِ هزینه‌های عمومی، خانه‌های توریستی برای اجاره ساخت. فرصت هست تا معماریِ بومی را آزمود...
ج-گروه‌های خیر و شرکت‌های مهندسیِ فراوانی وجود دارند که حاضرند حسبِ سلیقه‌ی این معماران برجسته کار کنند. سامان‌دهی این گروه‌ها و این کمک‌ها، کارِ همان مدیریتِ کلانِ واحد است که ام‌روز در منطقه وجود ندارد.
د-اگر روستای جدید در مکانی غیر از روستای قدیم بازسازی می‌شود (که به دلایل فنی در بسیاری موارد این ضرورت وجود دارد)، بقایای روستای نیمه‌-ویران، کاملا تخریب شود و امحا. در غیر این صورت، این تصویرِ مخوف و غم‌بار هم‌واره با روستاییان زنده‌گی خواهد کرد. هنوز بقایای برخی روستاهای ویران زلزله‌ی اردیبل 75 در کنار بخشِ نوساز وجود دارد. (به عنوان مثال روستای لاطران در غربِ سرعین و پای کوه)
10- مدیریت یک معدن، از روزِ اولِ زلزله، چهار هزار ظرفِ یک‌بارمصرف غذای گرم به روستاها می‌فرستد. (مشکلی که تا یک ماه در بم حل نشده بود.) نیروهای مهندسی‌ش را وادار می‌کند تا کمپ امداد تشکیل دهند و آمارگیری کنند از خرابی‌ها. نیازهای اولیه و ثانویه را مکتوب می‌کنند و مستندات کار را حفظ می‌کنند... این معدن و کارکنان‌ش، بیش از هر مسوولی شایسته‌گیِ مدیریتِ کلانِ بازسازی را دارند. زلزله یک فرصت است برای شناساییِ شایسته‌گان در یک رقابتِ واقعیِ خدمت‌رسانی. رسانه‌ی ملی، باید مردم را با این مدیر آشنا کند تا مردم به خود ببالند.
وقتی اتومبیلِ حملِ غذای همان معدن به یکی از روستاها می‌رسد، کدخدا می‌ایستد وسطِ میدان‌گاهیِ ده و جلوِ دروازه. دست‌ش را باز می‌کند و جلو ماشین را می‌گیرد و می‌گوید:
- هارا؟ غذای ما را مهاجرانِ روستامان از تبریز می‌آورند! بروید سراغ روستای بعدی... آمارِ کشته‌های ما هفت نفر است. برای شب 12 تخته پتو کم داریم... این را جور کنید...
این کدخدا، می‌تواند مدلی باشد برای رفتارِ درستِ شوراهای روستا اگر بخواهند از دلِ کاغذها و آیین‌نامه‌ها به درآیند و به کار بیایند. این کدخدا را باید بیاوریم در رسانه‌ی ملی تا شوراها با وظایف‌شان در بحران آشنا شوند.
در روستایی پیرزنی برای ما چای آورد. از نوشیدن ابا کردیم. گفت که: "اوز مال‌ایم دی"، توضیح داد که قند و چای را از زیرِ آوار به در آورده است و از کمک‌های مردمی –که به ما تعلق نمی‌گرفت- نیست. این پیرزن که نه پشتِ میز می‌نشیند و نه اتاقِ کنفرانس دارد، معنای مسوولیت را به‌تر از بسیاری از مسوولان می‌داند...
صمیمانه بایستی قدردانی کنم از هم‌دلی و هم‌نظریِ هم‌سفران و هم‌راهان‌م، سرورانِ ارج‌مند، آقایان جوانبخت، بایرامی، زاهدی مطلق، سلیمی خلیق، مهندس قاسم‌زاده و مهندس فرهیدی و هم‌چنین نشرافق.

پس‌نوشت: در عنوان رجه را از رج گرفته‌ام که شاید معرب رگ و رگه باشد.

در همین رابطه :
. متن زلزله و بعضی از بازتاب هاش (انتقاد بی‌نام خبرنامه‌ی دانش‌جویان تحت عنوان ضعف تحلیل)
. بازنشر در خبرآنلاین، بازتاب، پارسینه، فرارو، تابناک،
. گزارش تصویری مرتبط در خبرآنلاین

عباس سیاح طاهری
۰۵ شهریور ۹۱ ، ۰۸:۵۹

اجلاس عدم تعهد و یک فرصت تاریخی

نزدیک یک هفته تا برگزاری اجلاس عدم تعهد در تهران باقی مانده است. در این اجلاس، مهمانانی نیز حضور دارند که پذیرایی ویژه‌ای از آنان خواهد شد. آیا ایران می‌تواند از این فرصت پیش آمده با یک دیپلماسی خلاق بهره‌برداری کند؟
 در حالی که هفته آینده قرار است تهران میزبان رؤسا و مقامات کشورهای گوناگون از سراسر جهان در اجلاس غیر متعهد‌ها باشد، شاید هیچ کس به اندازه نخست وزیر هندوستان در تهران مورد استقبال گرم قرار نگیرد. در جایی که کشور به دنبال کم کردن و رد کردن فشار دوچندان غرب در تحریم‌های مالی و نفتی است، شاید هیچ کشوری به اندازه مشتریان آسیایی ایران ارجحیت و اولویت ندارند.

 نخست وزیر هند، منموهان سینگ، نخستین نخست وزیری است که تقریبا در بیش از یک دهه گذشته از ایران بازدید می‌کند و این بهترین فرصت برای کشور است تا در این میان با کاربست استراتژی‌های مناسب، اقدام به کاهش فشارهای واشنگتن و اروپا کند.

هرچند با وجود ادامه واردات نفت کشورهایی همچون، هند، چین کره جنوبی و ژاپن، هنوز هم صادرات نفت ایران به اندازه دوره پیش از تحریم‌ها نخواهد بود، همین میزان صادرات نفت از ایران به سوی مشتریان آسیایی نیز به معنای ادامه کسب درآمدهای نفتی و کم کردن فشار تحریم‌ها از سوی غرب است.

ایالات متحده برای همگام ساختن مشتریان آسیایی ایران با تحریم‌ها از قدرت اقتصادی و اجباری خود سود برد و البته با دادن یک فرصت شش ماهه به این کشور‌ها، توانست آنان را مجاب به کاهش واردات نفت از ایران کند؛ اما صنایع وابسته به نفت این کشور‌ها، در کنار عدم توان برای جایگزینی نفت ایران در کوتاه مدت منجر به آن شد که پس از مدتی این کشور‌ها اقدام به ازسر‌گیری واردات نفت از ایران کنند، تا جایی که گزارش‌ها، حاکی از آن است که در ماه آینده، میزان صادرات نفت ایران به کشورهای آسیایی، معادل میزان صادرات پیش از تحریم‌ها خواهد بود.

این امر نشان دهنده آن است که در جایی که اقتصاد جهانی در حال بازپروری است، فشارهای ایالات متحده نتوانسته این کشور‌ها را مجاب به خطر انداختن صنایع وابسته به نفت کند. از این روی است که تحلیلگران بر این باورند که به رغم تحریم‌های غرب، چین، ژاپن و همچنین هند به عنوان بزرگترین مشتریان نفتی ایران باقی خواهند ماند.

این درحالی است که اطمینان از اثربخش بودن تحریم‌ها علیه ایران در راستای توقف برنامه هسته‌ای، موضوعی است که روز به روز بیشتر محل اختلاف اسرائیل، آمریکا و کشورهای اروپایی می‌شود. آمریکا با اطمینان به اثر بخش بودن تحریم‌ها، همچنان خواهان ادامه آن‌ها و دادن زمان بیشتر برای نتیجه بخش شدن آنهاست، ‌حال آن که برخی از مقامات تندروی رژیم صهیونیستی، به تازگی گفته‌اند، در صورتی که جامعه جهانی نتواند جلوی برنامه هسته‌ای ایران را بگیرد، حمله نظامی محتمل است.

اما در این میان، استراتژی ایران در این مدت از گذشت تحریم‌ها، تمرکز و پافشاری بر فروش نفت به مشتریان آسیایی بوده و این امر ناشی از این واقعیت است که کشورهایی همچون هند و چین بیش از همیشه، نیازمند تغذیه صنایع خود هستند. هرچند در این میان این اصرار ایران شاید یک معامله نابرابر را رقم زده باشد، این استراتژی است که ایران بر آن و برای نشان دادن به تأثیر بودن تحریم‌ها پافشاری می‌کند.

از این روی، اجلاس عدم تعهد برای ایران، یک فرصت برای نمایش قدرت دیپلماسی است. این اجلاس می‌تواند با یک تغییر دستور کار از سیاسی به اقتصادی ـ که مسلما تهران جهت دهنده و تعیین کننده آن خواهد بود ـ فضا و مفهوم عدم تعهد را به نفع اوضاع کنونی تغییر داده و با در نظر آوردن ظرفیت‌های موجود در میان کشورهای شرکت کننده در اجلاس، بهترین و مهمترین گزینه را برای ائتلاف در نظر آورد.

این امر در نگاه نخست، بسیار ساده و قابل حصول است؛ اما در عمل و با توجه به شرایط تحریمی ایران، نیازمند یک دیپلماسی خلاق و هوشمندانه است. نخستین گام در این راه ـ همان گونه که گفته شد ـ تغییر مفهوم عدم تعهد، از یک کارویژه سیاسی ـ که در شرایط امروز جهانی چندان مفهومی ندارد ـ به یک مضمون اقتصادی است. در این میان، حضور کشورهایی چون چین و هند، نخستین برگ برنده ایران است که تهران می‌تواند از آن و در راستای تغییر شرایط تحریمی بهره گیرد.



منبع: تابناک

پ/ن:خداییش اگه بتونیم شرایط رو به سمت عدم تعهد اقتصادی ببریم مضاف بر پیداشدن یه افق وسیع توی دید مسئولین این کشور ها میتونیم یه برد دیپلماسی وسیع هم داشته باشیم. خدا کنه که اینطوری بشه...

عباس سیاح طاهری