عصیان

درباره بلاگ
عصیان

عصیان خیزشی است در مقابل تمام ناحقی ها و بی حقی ها... جایی برای گفتن حرفی حق؛ ولو تلخ و کوتاه ...

بایگانی
آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کوشکی» ثبت شده است

۲۳ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۵:۴۲

تاملی بر آخرین پرده جیرانی

جیرانی که نظارت در سینما را «برخورد سلیقه ای با تفکر» می‌داند و دوستش را در قبال حضور در فلان شورای نظارت متهم به دریافت تسهیلات می‌کند وقتی قرار است برای تولید سریالش از هفت برود مانند قهرمانی که دچار «تیغ سانسور مبارزان با تفکر» شده از مخاطبانش خداحافظی می کند.

به گزارش فارس دیشب آخرین برنامه «هفت» به تهیه‌کنندگی و اجرای فریدون جیرانی بود و از هفته آینده قرار است این برنامه با تهیه کننده و مجری جدید به کار خود ادامه دهد.
 
 
هفته گذشته بود که مدیر گروه اجتماعی شبکه سه از ادامه برنامه هفت با شکل جدید سخن گفته بود و مشکل جیرانی را هم درگیری وی در ساخت یک سریال تلویزیونی عنوان کرد.
 
خبرنگار فارس هم در تماسی با جیرانی علت رفتنش از هفت را پرسید که وی در پاسخ گفت: من یک سریال دارم (فصل بی‌پروایی) که مجبور هستم آن را بسازم و طبیعتا از یک زمانی نمی‌توانم که به برنامه هفت بیایم اما برنامه هفت قرار نیست تعطیل شود. 
 
وی تصریح کرد: رفتن من از برنامه هفت هیچ ربطی به هیچ نامه و مورد خاص دیگری ندارد. اصلا مورد حاشیه‌ای دیگری وجود ندارد و من قبلا هم سر موضوع سریال با دوستان صحبت کرده بودم و طبعا من مجبورم که دیگر در برنامه هفت نباشم چون سریال فصل بی‌پروایی الف ویژه است و بخش‌هایی از آن در خارج از کشور تصویربرداری می‌شود.
 
 
اگرچه انتقاداتی نسبت به موضع گیری ها و مواضع وی در اداره برنامه هفت و پرداخت یکطرفه به برخی مسایل وارد بود با این حال «ساخت یک سریال» تمام ماجرای رفتن جیرانی از هفت از زبان خودش بود.
 
اما دیشب در برنامه هفت گویا ماجرا طور دیگری نمایش داده شد. اخم و ابراز علنی ناراحتی جیرانی از جابجایی وی و کنایه های پی در پی از زیرنویس برنامه گرفته تا پیامک و عنوان کردن قطع آن، فضای برنامه را تبدیل به رینگ بوکس یکنفره ای کرد که قهرمانش جیرانی بود.
 
جیرانی به بهانه آخرین برنامه، بی پرواتر و البته ژورنالیستی‌تر از گذشته به اصل نظارت در سینما حمله کرد و آن را «برخورد سلیقه ای با تفکر» نامید و با کنایه و غیر مستقیم به مهدی سجاده‌چی، با انتقاد از «هویت دادن به نظارت» در یک شورای صنفی، نظارت وی و دوستانش روی فیلمنامه ها را در قبال دریافت تسهیلات یا رشوه «برگزاری کلاس های مشترک»عنوان کرد.
 
 
 
او در ادامه در گفت‌وگو با جهانگیر الماسی عنوان کرد که باید هر کسی با هر تفکری بتواند در سینما فیلم بسازد و این مخاطب است که آن را می پذیرد یا خیر که الماسی در جواب، این برداشت جیرانی را «لیبرالیستی» عنوان کرد.
 
این رویکرد جیرانی البته در قسمت بزرگداشت ایرج قادری هم نمود داشت و ایرج قادری که تا زمان زنده بودنش فیلم های وی از سوی حتی دوستان و همفکران جیرانی تحویل گرفته نشد حالا پس از مرگش تبدیل به یکی از اسطوره های سینمای ایران شد و مدام از «بی مهری ها» به وی و سینمایش سخن به میان آمد.
 
اگرچه جیرانی به واسطه ساخت سریالی که قرار است از «پول دولتی» ساخته شود از برنامه هفت می رود ولی نوع اجرای برنامه دیشب وی نشان داد که «عدم صداقت» مشکل بزرگی است که برخی سینماگرها ولو با وجه روشنفکری به آن دچارند چراکه جیرانی یا باید گفت‌وگوی خود را درباره علت اصلی رفتنش ار «هفت» را تکذیب کند و یا عدم صداقت و سو استفاده از تریبون زنده را بپذیرد.
 
 اما ماجرا یه روی دیگری هم دارد و آن اینکه کسی که اساسا به نظارت در سینما اعتقادی ندارد و آن را به سخره می گیرد و معتقد است هر کسی با هر اعتقادی باید فیلم بسازد و کسی هم معترض او نشود(چیزی که در هیچ کجای دنیا وجود ندارد)، کسی که سینما را برای سینما می خواهد و اصولا اعتقادی به سینمای آرمانی ندارد طی دو سال بصورت زنده بیش از دو ساعت تریبونی در اختیار دارد و افکار خود را تبلیغ می کند.
 
جیرانی مثل خیلی دیگر از سینماگران شبه روشنفکر ما اعتقادش همین است و آن را پنهان نکرده و نمی کند. با این حال او می تواند همین افکارش را آزادانه در تریبون ملی تبلیغ کند و برای اساتید همفکرش بزرگداشت بگیرد و آنها را بری از نقد بداند و در آخر هم وقتی قرار است برای تولید سریالش از هفت برود با دستاویز قرار دادن آن همانند قهرمانی که دچار «تیغ تیز سانسور مبارزان با تفکر و آزادی» شده از مخاطبانش خداحافظی می کند.
 
این البته ارتباطی با جیرانی ندارد اگرچه او می توانست در این مورد صداقت بیشتری به خرج دهد اما این مشکل مربوط به متولیان رسانه ملی است که فردی با این خصوصیت می تواند چنین برنامه ای را در رسانه حکومت در اختیار داشته باشد و در هر برنامه هم بیانیه ضد حکومتی صادر کند.
 
شاید دلیل این ماجرا این است که هنوز هم دوستان مسئول مثل گذشته گمان می کنند که سینما همین است و برای داشتن یک برنامه سینمایی اولین و آخرین گزینه ما باز همین افراد هستند.

منبع: رجا
عباس سیاح طاهری
۰۹ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۳:۵۶

سینمای روشنفکری و جیرانی!

 آقای جیرانی!

اول:معمولا کسی که کمی غریبه است یا نمی شناسندش خودش را معرفی می کند... خب، سلام (که رسم ادب است) و بنده "یکی از مخاطبین شما" هستم... یا بهتر بگویم عضوی از جامعه ای هستم که دیشب میهمان خانه هایشان بودید. آمده ام تا در دوطرف این کاغذ های شیشه ای بنشینیم و کمی با هم صحبت کنیم. شاید که مقبولتان افتد و کمی هم به حرف های ما گوش کنید. و اگر پاسخی هم داشته باشید به " گوش جان" شنیدارم.

 دوم: برنامه ی هفت دیشبتان بنده را برآن داشت تا این سطور را بنگارم و البته باید اعتراف کنم که تا قبل از این برنامه نگاهم به شما آدم بی موضعی بود که سعی دارد مسائل را موشکافی کند و گره ای را باز، حال اما نمیدانم الان هم به شما به این دید می نگرم یا نه؟! کمی تا انتهای این نوشته با هم برویم... همگام من می آیید؟

 سوم: بگذارید وارد بحث شویم... جریان روشنفکری همواره براین اساس استوار بوده که که هیچ چیز و هیچ کسی از نقد مبرا نیست، نقد حاکمیت همواره یکی از مسائلی است که در جریان روشنفکری چالش های اساس ای را بوجود آورده است، این که هیچ کسی از نقد مبرا نیست و حتی حاکم جامعه را هم باید نقد کرد...برای بهتر شدن بحث بگذارید روشنفکری را تعریف کنیم: روشنفکری به معنی تفکیک دو چیز از همدیگر است. به همین دلیل به عنوان روح انتقادگرا و ممیز شناخته می‌شود و از طبقه تحصیل کردگانی در جامعه‌است که با دغدغه‌های انسانی، اجتماعی، ارزشی، فرهنگی و سیاسی اقدام به موضع گیری در مباحث و مسائل حساس و مهم جامعه خویش و جامعه جهانی می‌کنند و نسبت به مسائل جامعه خودی و جامعه جهانی و نیز نسبت به آرمانها و بایسته‌ها احساس مسئولیت و تعهد می‌کند.(ویکی پدیا ذیل عنوان روشنفکری)

از صحبت های دیشب شما بر می آمد که جریان حاکم بر سینما را جریان روشنفکری می دانید (که البته کمی درست است) البته این که روشنفکران ما با این تعریف چقدر فاصله دارند بحث مجزایی است که... بماند... اما فکر نمی کنید در جامعه ای که هیچ کس در آن از نقد مبرا نیست نگذاشتن جلسه نقد فیلمی برای یک فیلم ساز شناخته شده توهین بزرگی به جامعه هنری بود؟! این که شما کسی را فرای نقد میدانید (جدای از ارادت شخصی شما به او) ممکن است شانیتی برای او به ارمغان آورد که ظاهراً آورده است... این که شما به دیدن کیمیایی و یا مهرجویی بروید و با حالتی زار و میکروفون به دست خواهان مصاحبه با او شوید آیا با اساس روشنفکری در تضاد نیست؟ اگر مهرجویی در جریان سینمای ایران آدم بزرگی است پس چرا شانیت او را پایمال کردید و او را مبرای از نقد قرار دادید و اگر این چنین است یعنی همه کسانی که خود را پاسخ گو به برنامه شما میدانند و به استودیو می آیند آدم های کوچکی بودند بی هیچ شانیتی؟! فکر نمی کنید با این روند از فردا برای مصاحبه با هر فیلم سازی باید وقت قبلی بگیرید؟

چهارم: آقای جیرانی! مردم را دسته کم گرفته اید! مردمی که به ظریف ترین مسائل حساسیت نشان میدهند و بر روی ریز ترین مسائل ساعت ها صحبت می کنند آیا از کنار تناقضی بدین بزرگی به سادگی عبور می کنند؟ آیا فکر نمی کنید با این کار شما پنبه ی جریان روشنفکری در اذهان زده می شود؟ جریانی که حتی راس حاکمیت را به نقد می کشد اما وقتی نوبت به سربازهای خودش می رسد دست از نقد کشیده و فریاد شانیت سر میدهد؟! فکر نمی کنید با این کار جریان روشن فکری از مردم فاصله ی گیرد؟! و بعد ها به مشکل برخورد میکند چون دیگر هیچ کسی خریدار حرفش نیست؟

 پنجم: آقای جیرانی! چرا مخاطب دیشبتان را ده نمکی انتخاب کردید؟ حال آن که ده نمکی نماینده ی  قشر مذهبی نیست! آیا به من این اجازه را می دهید که کمی به صداقتتان شک کنم یا نه؟! چرا این مصاحبه را با فردی مثل شهریار بحرانی، ابوالقاسم طالبی، رضای میرکریمی، ابراهیم حاتمی کیا و یا حتی پرویز شیخ طادی انجام ندادید؟ پاسخ این را باید در ویژگی های شخصیتی ده نمکی جستجو کرد که میل به دیده شده در فضای روشنفکری دارد و نماینده ی آن "مای متدین"ی که می گفتید، نیست، هر چند که دلش می خواهد باشد...لااقل کسان بهتری بودند که اسم آوردم... اما باز هم تناقضاتی آشکار در حرف های شما بود که بوی صداقت از آنان به مشام نمی رسید. چرا سعی داشتید با مطرح کردن جریان روشنفکری - سنتی، مهرجویی - ده نمکی، او را به عنوان نماینده قشر سنتی معرفی کنید؟ اصلاً قبول! ده نمکی نماینده ی متدینین!!!

ششم: بگذاریداعترافی بکنم. برنامه را که دیدم خیلی ذهنم درگیر شد و به همین دلیل برای رعایت صداقت و این که جملات برنامه را دقیق نقل بکنم از سایت کافه سینما استفاده کردم تا جملات دقیق باشد و اگر در جملات اختلافی هست مربوط به آنهاست.

در برنامه دیشب فرمودید: آقای کوشکی در صحبت هایشان صحبت از متدینین کردند خب این درصد متدینین دغدغه مند که همیشه معترض اند چند درصده؟ با ما بگویید متدینین چه کسانی هستند؟ الآن سیب و سلما اکرانه. 70 هزار تومان، 20 هزار تومان، سی هزار تومان  فروششه. خب این فیلمیه که  مطابق با یکسری ارمان های دوستان هست. خب چرا این متدینین نمی آیند؟ این متدینین کجایند؟  این تعبیر متدینین را باید باز کنیم...

ده نمکی: اینها هم که می روند سینما سالن ها را پر می کنند متدین اند

جیرانی: بله اینها جمله مخالفین سینما و مخالفین فیلم هاست.

ده نمکی: اینها مخالف سینما نیستند.  نقد دارند روی برخی فیلم ها. نقد داشتن روی برخی فیلمها به معنای مخالفت با سینما نیستند. شما نمی توانید دسته بندی کنید که کسانی که فیلم من را دیدند متدین اند و کسانی که جدایی را دیدند متدین نیستند.

جیرانی: همه مردم ما تا حدی متدین هستند. من می خواهم این کسانی که دوستان در مقاله هایشان می نویسند " ما متدینین" این ما را مشخص کنم. خودت هم می نوشتی...

هفتم: بالاخره ده نمکی نماینده ی این قشر شد دیگر! حالا برویم سر کارنامه اش! خب فروش چند میلیاردی سه گانه اش موید این مطلب نیست که متدینین سینما رو هستند؟! و شما سعی دارید با فروش فیلم سیب و سلما این قشر متدین را نادیده بگیرید؟ یک توضیح لازم بدهم: فیلمی که با عنوان دینی ساخته میشود مربوط به متدینین نیست! میدانید چرا؟ چون آن قدر ضعف ساختاری یا محتوایی دارد که کسی رغبت نمی کند نگاه بکند به غیر از مثال شما (سیب و سلما- که ظاهراً داستان زندگی مقدس اردبیلی است) در باقی فیلم ها همه چیز با یک معجزه جمع می شود. طلا و مس تنها فیلمی بود که سختی همراه با گشایش را نشان داد که آن هم ضعف دیگری داشت که... بماند...

 من متاسفم که شما و دوستان سینمایی نماینده ی "مای متدین" را کسانی چون ده نمکی می بینید و متاسف ترم که  متدینین هم نماینده ی شایسته ای در بین شما ندارند. بگذارید کمی  مای متدینینی را که پرسیده بودید کیستند باز کنم. "ما " منظورش جریان مقید به اصولی است که در جامعه به غلط حزب الهی شان می خوانند و البته این حزب الهی با انصار حزب الله فرق دارد! و شما متدینین خواندیدشان و توضیح این خرب الهی کمی سخت است... بگذارید هرچه که شما راحت ترید بگوییم... "ما" انسان هایی هستند که نظام برایمان اهمیت دارد. تابع نظر ولی فقیه هستند و برای نظام هزینه می دهند. بخششان ریش دارند و بخشی نه! چون ملاک برای تدیّن برایشان ریش نیست تسبیح هم دستشان می گیرند، اما در جای خودش و نه هر جایی مثل سرکلاس دانشگاه و یا سر گذر. شورتشان هم پرچم آمریکا و اسرائیل و انگلیس نیست! نماز می خوانند اما نه آنجایی که کارشان گیر بخورد. به معجزه هم اعتقاد دارند اما به توکل بیشتر، و منتظر یک معجزه در هر روز زندگیشان نیستند."ما" آدمی زادند! مثل شما و بقیه. می خندند، راه می روند و کار میکنند. یکیشان بقال است و یکی شان برج ساز، یکی شان پاسداران می نشیند و یکی شان خزانه. این مثال هایی را که عرض کردم مصادیقی از کلیشه هایی است که امروزه اهالی سینمای ایران ازاین جمع معروف به "مای متدین" ساخته اند. یعنی همان "شما".

البته این مرزبندی را که بنده کشیده ام وحی مُنزل نیست و سفید و سیاه هم! یعنی الزامی نیست که سینماگری نماز نمیخواند و همچون مایی فیلم نمی سازد. غالب را عرض میکنم خدمتتان. واضح است دیگر؟

 

هشتم: بازگردیم به حرف های شما، کمی جواب ده نمکی درست است.( ده نمکی: اینها مخالف سینما نیستند. نقد دارند روی برخی فیلم ها. نقد داشتن روی برخی فیلمها به معنای مخالفت با سینما نیستند.) از شما می پرسم: آخرین باری که با خانواده (یعنی پدر، مادر، برادر و فرزندتان) به سینما رفتید کی بود و چه فیلمی؟ و اصولا می شود فیلمی مثل "خصوصی" را با خانواده دید یا نه؟ یا "سعادت آباد" را؟! آن چیزی که صدای این گروه را در می آورد این است که معمولاً با  خانواده به سینما می روند و تفریحشان سینماست! و بگوئید چطور باید روابط صمیمی مرد و زن نامحرم سعادت آباد را برای دختر بچه ی  9 ساله ای توضیح داد وفتی پرسید: خب چرا اینا که انقدر همدیگه رو دوست دارن (حاتمی- یاری بعد از سکانس بالکن) با هم ازدواج نمی کنن؟! ممنون می شوم که پاسخی بگویید و مرا هم در پاسخ دادن به دیگران یاری کنید. خانواده ها با سینما قهر کرده اند. به دلیل همین برخورد ها... البته مشکل با مسخره کردن دین و متدینین داخل سینما نیست. (برادر! بهتر بگویم، پوست کلفت شده اند... آب دیده شده اند... از بس داخل هر فیلمی بی ربط و با ربط مسخره شان کردند... اسم بیاورم فیلم ها را؟) تمسخر مسئله هسته ای در زمانی قبل از مذاکرات با 5+1 که برایشان شهید داده ایم صدای این قشر را در میآورد... و خداوکیلی اگر کلاهمان را قاضی کنیم همین که سینما میروند جای شکرش باقی است...

بحث، بحث بین جریان روشنفکری با سنت نیست... بحث در این است که قضاوت شما درمورد این قشر همیشه بر مبنای شناخت خودتان و "شنیده هایتان" است...

بگذارید یک سوال بپرسم: آخرین باری که در یک فیلم سینمایی آدم سالم و متدین و خوش اخلاقی را دیدید که تسبیحش همه جا دستش نبود و نماز میخواند و سرکار هم میرفت و خلاصه "آدم" دست یافتنی و قابل لمس بود، کی بود و چه فیلمی؟ یا یک آدم سالم و چادری را؟ یا یک روحانی اجتماعی و فعال  و جریان ساز را (کم است مگر همچین آدمی؟!) روحانی سینمای ایران یا رضای مارمولک است و یا طلبه زیر نورماه و یا طلبه طلا و مس و یا روحانی یه حبه قند ( که اگر محکوم به گیر دادنم نکنید "هیچ" فعالیت اجتماعی ای ندارند حتی در حد یک امر به معروف ساده...) و تازه همین هم غنیمت است که لااقل آخرش با دختر دیگری دیده نمی شوند!!!!...

بحران سینمای ما اخلاق است آقای جیرانی... اصول اخلاقی گم شده در بین هیاهوی جریان روشنفکری که با هر صدای مخالفی به دیکتاتورانه ترین لحن سخن می گوید... این همه در سینما به متدینین در غالب طنز و غیر طنز فحاشی شد. یک نفر ریشو گفت سینما فاحشه خانه است. به غلط یا درست گفت... آدم کوچکی که در حد همان آدم کوچک باید با او برخورد می شد ناگهان تبدیل شد به صدای جامعه متدین و موج های رسانه ای و سرکوب ها بر علیه او شروع شد و البته بر علیه متدینین. مگر ما او را نماینده کردیم؟ نه! این همان و متاسف ترم که متدینین هم نماینده ی شایسته ای در بین شما ندارندی است که قبل تر عرض کردم...

نهم: درباره ی درصد بندی هایی هم که فرمودید سخنی نمی گویم اما توضیح میدهم که هرچه به بالای شهر نزدیک تر شوید از تراکم جمعیت به شکل قابل توجهی کاسته می شود. و این میزان افراد در مقایسه با 75 میلیون جمعیت کشور جای خیلی بزرگی ندارند ولو 97 درصد سرمایه برای آن ها باشد...

دهم: درباره فیلم های دختر پسری هم که... بگذریم... خودتان میدانید مغلطه کردید... نگاه به گیشه چنان بلایی به سر روشنفکران گرسنه آورد که اساساً چیزی از فکر روشن شان باقی نگذاشت... این را میتوانید در آمار تعداد فیلم های تولید شده در همین دوران با مضمون دختر پسری و فیلم های روشنفکری به خوبی مشاهده کنید...

 

یازدهم: تمامی نکاتی که عرض کردم بنده را به این نتیجه میرساند که "شما" درون پیله ای زندگی میکنید که اجزای آن را بر مبنای "دوست داشتن" هایتان بنا کرده این و نه "واقعیتها". و این امر معضلی است که متدینین هم در بوجود آمدن آن دخیل اند. برای این که نگذاشتند شما با واقعیت ها روبرو شوید و امروز پس از مدتی ما موجوداتی عجیب و لاینحل در گوشه ذهن شما باقی مانده اند.... و اعتراض بحقشان (که گه گاه صورت می پذیرد) توهین تلقی میشود... این بحث درون مسائل بعد از انتخابات 88 هم به خوبی مشاهده شد... افرادی که پایین شهرشان میدان انقلاب بود و غیر از خودشان افراد دیگری را ندیده بودند و واقعاً همه شان به موسوی رای داده بودند با جان و دل فکر می کردند تقلبی صورت گرفته است... و متاسفانه این نگاه را هم نداشتند که ایران کمی از ونک و ولنجک و آجودانیه و تجریش و شهرک غرب بزرگ تر است...

 دوازدهم: یک سوال بی ربط! راستی سینمای پس از انقلاب چند فیلم سینمایی با موضوع انقلاب دارد؟ و اصولاً جریان روشنفکری سینما تا به حال برای حاکمیت و ننظام چه کرده است که انتظار این همه یاری را دارد و بودجه ای آنچنانی طلب می کند؟ (ده نمکی: ما به این سینمایی که قرار هست در برابر ناتوی فرهنگی دشمن قد علم کند چی دادیم؟ چقدر بودجه دادیم؟ چقد امکانات در اختیارش گذاشتیم؟ چقدر تولید اندیشه و محتوا برایش کردیم؟ چقدر متون درسی اش را تغییر دادیم؟ هیچ کاری نکردیم...)

 

آخر سخن این که: "ما" با سینما مخالف نیستیم "ما" با فحشا مخالفیم (جمله آشنایی است؟ نه!)

و لازم میدانم این جمله را از هنر مندی نقل کنم که دیگر نیست...

هنر، هرچه هست، نمی تواند که خود غایت حرکت خویش باشد و باید در خدمت این مبارزه بزرگی درآید که میان اسلام و قدرت های فرعونی جهان درگیر است. این رسالت حقوق ماست در این دوران تجدید میثاق، و البته این مدعا با علم به همه ی آنچه در باب ماهیت هنر امروز و رابطه ی آن با فردیت هنرمند گفته می شود ادا شده است. هنرمند بدین معنا – آن سان که حضرت امام منظور داشتند – هم سفر عرفاست و همزبان آنها. او باید بدر منبر لیلة القدر تاریخ باشد؛ نور را از شمس حق بگیرد و در شب حیات دنیایی انسان بیفشاند... (شهید سید مرتضی آوینی)

 

پ/ن:

1- آقای ده نمکی... خوب بازی خوردید... دارید روشن فکر می شوید! مواظب خودتان باشید.


همین مطلب در الف

 


عباس سیاح طاهری