نوروز امسال را با ما باشید در...، فیلم های متنوع و جدید، محصول2010، سریال های متنوع و جذاب، برنامه های خنده دار و شیرین، لحظاتی به یاد ماندنی... این ها همه کلماتی آشنا هستند چون در اسفند ماه و هر روز، بارها و بارها از صدا وسیمای رسانه ملی پخش شده اند. سوال اما اینجاست: نو آوری و ابتکار و آن همت مضاعف و کار مضاعفی که می بایست در صدا و سیما شکل بگیرد(یعنی گرفته باشد!) کجاست؟ در نوروز امسال صدا و سیما چندین و چند برنامه داشت که به تفکیک مهمترین و اصلی ترین آن ها را بررسی می کنیم. "برنامه سینما 1" با پخش فیلم های روز دنیا سهم مهمی در پر کردن اوقات فراغت مخاطبین داشت اما پخش فیلم هایی مانند نبرد تایتان ها (که محل مبارزه فرزند زئوس، پرسیوس، منجی بشریت!، که حاصل همبستری خدا(زئوس) با همسر پادشاه مردم –که این همبستری و به قول بهتر تجاوز تنبیهی برای مردم- است، دقیقا در تخت جمشید واقع است!!!) و یا افسانه جادوگر با نام واقعی شاگرد استاد ساحر (که داستان آموزش سحر و جادوست و پر از تصاویر کابالیستی و نماد های کابالا بود) نشان داد که خط سیر سرگرم کنندگی، جانشین نگاه محتوا و سرگرمیِ توامان (اگر در صدا وسیما وجود داشته باشد!) شده است. هرچند پخش فیلم هایی مانند تلقین (inception)، بدون هیچ ردی و القا (push) و فیلم نسبتا ضعیف "اسم من خان" را نباید نادیده گرفت و البته می توان در رویکرد سرگرمی نیز تفسیر نمود! "کلاه قرمزی" همان شخصیت محبوب کودکی مان هنوز همان کودک بازیگوش است و همان کلیشه ها و صحبت ها؛ به زعم تهیه کنندگان آن اضافه کردن چند عروسک در همان دکور سرد و بی روح سال گذشته (کاری که در سال گذشته با اضافه کردن میهمانان مختلف صورت گرفته بود) توانسته است موج تغییرات درخواستی آنان(و یا شاید مدیران از آنان!) از این عروسک را ایجاد کند. حال آنکه این نکته کاملاً فراموش شده است که کلاه قرمزی پاسخی بود به نیاز نسل ما و نه نسل کنونی که سرش به کارتون های ماهواره ای و بازیهای کامپیوتری و... گرم است، و یکی از مصادیق واقعی نبش قبر دقیقاً همین جاست! سریال "راه در رو" را می توان در این میان شاهکاری بی بدیل دانست از نبش قبر!... جمع آوری بازیگران(اگر بتوان نام بازیگر بر آنان نهاد، بازیگرِ) زرد و بازیگرانی که سال هاست کار قابل توجهی نداشته و یا در عرصه بازیگری تمام شده و مرده اند... و کاری اگر بوده همین هجویات به نام طنز بوده است که به خورد مردم بیچاره داده شده است. داستان به شدت سخیف و ضعیف، شوخی های ساختار شکنانه ی بی حیا و استفاده از تکه کلام های دم دستی و... دست به دست هم داده بودند تا شانیت رسانه ملی از یک رسانه ی اسلامی (که جایگاه هدف رسانه ملی باید باشد) به یک صفحه نمایش هجو زننده تنزل یابد. قطعاً مدیران صدا و سیما توضیحات خوبی درباره این سریال خواهند داشت... "سینما 4" امسال هیچ تغییری نکرده بود. برنامه ای خاص برای مخاطبی خاص و پخش فیلم هایی خاص. که البته در این میان فیلم نشانی و نوامبر دیوانه (به خاطر نقدی که به ساختار هالیوود از نگاه روسی داشت) و چند فیلم دیگر را می توان فیلم های خوب نامید. "صندلی داغ" کلیشه ای بود تکراری و دکوری تکراری تر با اجرایی بسیار ضعیف. مقایسه کنید قدرت اجرای امیر حسین مدرس را با احمد نجفی، و احمد نجفی را با داریوش کاردان. مثل این که تهیه کنندگان این برنامه اصرار دارند که خاطره خوب برنامه های قبل را از اذهان پاک کنند! "خنده بازار" دیگر نمونه ای بود از نبش قبر، بازگشت به جنگ های کمدی دهه هفتاد و نه حتی شبیه بهترین هایشان مثل ساعت خوش و سیب خنده و صد البته بسیار بسیار ضعیف تر و البته تمسخر علنی دولت در بخش های مربوط به مهران رجبی (که با سوژه کردن عزل متکی در سنگال تقریبا همه چیز دولت را به باد سخره می گرفت آن هم در رسانه ملی!) و تکرار مکررات و سوژه های تکراری نخ نما شده مهر تاییدی بر نبش قبر صدا و سیما هستند. "بهار نارنج" یک تاک شوی ساده و بی محتوا بود، به نظر می رسد اگر جای سفره ی هفت سین را با سفره افطار عوض می کردند همان برنامه ماه عسل بود. منتها ماه عسل تیتراژ و دکور بهتری داشت! "مسابقه با هم" در ایام نوروز از بعد از ظهر ها به ساعات پایانی شب منتقل شده بود تا سهم دیگری در این نبش قبر باشد. مقایسه کنید "مسابقه بزرگ" را با اجرای احمد زاده و حسینی با مسابقه با هم با اجرای مسعود بینش پژوه که با همه تلاش بینش پژوه در به کارگیری تجربه ی چند ده ساله خود در اجرای مسابقه باز به علت نخ نمایی سوژه و ساختار، متاسفانه باید گفت بیلی دیگر به این قبر در جهت نبش آن زده شده است. سریال "پایتخت" با بازی فوق العاده ی علیرضا خمسه را می توان سریال محسن تنابنده نامید! طرح اولیه، فیلم نامه، بازیگر نقش اول و بازیگردان تنها آن قسمتی از فعالیت های اوست که در تیتراژ ذکر شده است و باقی را خدا می داند! سریال خوش ساختی که با بازی درخشان علیرضا خمسه و احیای این بازیگر طنز سال های دور همراه بود را می توان به گاوی نُه من شیر دِه تشبیه کرد! که در آخر کار تمام رشته های خود را پنبه نمود! بیاد بیاورید سکانسی را که هما (ریما رامین فر) در پشت کامیون (و زمانی که در رودخانه ای با فشار آب زیاد گیر افتاده اند) به نقی با نگرانی می گوید: "بابا یه جا نگه دارید سیزده مون رو بدر کنیم، یالا یه کاری بکنید! ظهر شد سیزدمون رو به در نکردیم!" و با بستن طناب از میان رودخانه عبور می کنند تا سیزده شان به در رود! که انگار چه واجب بر زمین مانده ای را طلب می کند... و بعد از نجاتشان از میان رودخانه و موقع حرکت با نگرانی می گوید:"وای نقی سبزه گره نزدیم!" گویی که چه کار مهم تری را انجام نداده اند... و افسوس آن جایی بیشتر می شود که تنها حرفی که از نماز در یک سریال تلویزیونی (با آن کلیشه های ثابت خوب و بد و هر وقت گیر افتادی نماز بخوان! تلویزیون) از نماز زده می شود لفظ :"نمازه؟ نماز؟" بابا پنچعلی است... البته نباید از شکر گذاری نقی در پارک (در زمان به هم خوردگی حال بابا پنچعلی) و هما در سکانس های مختلف و یا عدم قبول رشوه توسط افراد مختلف در طول سریال و یا لیست برداری از اقلام مصرف شده ی منزل شهشهانی توسط هما در زمانی که برادرانش به منزل آمده اند با دیالوگ فوق العاده ی "ما که نمی خوایم حروم بخوریم، می نویسم تا پولوش بدیم" و نمونه هایی از این دست به سادگی گذشت... شاید تشنگی مخاطب نسبت به این مسائل که مدت هاست دیگر از رسانه ملی نه می شنود و نه می بیند باعث به چشم آمدن مراسم سیزده به در با این همه اهمیت برای قهرمانان داستان باشد. آخر نکته این که از ابتدای اسفند ماه تقریباً تمامی بخش های خبری خبر اولشان ثابت بود: "نوروز 90" که در تمامی این گزارشات حتی یک بار اشاره ای به اسلامی بودن نوروز صورت نگرفت و تنها به آیین های ایرانی در سراسر ایران (با توجه به گزارش های پخش شده از اخبار مجددا تاکید می کنم: سراسر ایران) توجه شد. حال آن که نوروز به خاطر سلامت نفسی که در باطن خود داشته است جزو رسوماتی است که بعد از آمدن اسلام به ایران پا برجا مانده و جدای از دعایی که درباره تحویل سال آمده است، پیامبر ما درباره اهمیت بهار احادیثی را هم ذکرنموده اند! و اگر هّم و غمّ رسانه ملی برای نوروز، در زمان فتنه و برای رسوا کردن دروغ متوهمینی بود که تمام ایران را در تهران می دیدند و این پتانسیل در رسانه وجود داشت که آنان را از این توهم خارج کند پس رسانه و رسانه ای ها آن زمان چه می کرده اند؟ دیگر سوال این جاست که آیا این تاکید بر ایرانی بودن نوروز و جشن های آن چنانیِ جهانی برای آن، با آن خرج های گزاف و بیهوده، با مطرح کردن مکتب ایرانی توسط "بعضی ها" نسبتی دارد یا ندارد؟