خوابی به نام بیدار باش!
سادهاندیشی، سطحینگری، خوشبینی بیمنطق و خلاصه اهمال مسئولین ذیربط سبب گردیده تا مهاجمان به عرصهی اعتقادات و فرهنگ این مردم، نه تنها حضور و سلطه مستمر و بیرقیب در این جبهه داشته باشند، بلکه مناسبتهایی چون: ماه مبارک رمضان یا هفته دفاع مقدس را فرصتی مناسب و مغتنم برای تشدید حملات خود بیابند.
سریال مبتذل «بیدارباش»، یکی از همین تهاجمات گستاخانهای بود که سعی کرد تا به مناسبت «هفته دفاع مقدس»، فرهنگ لغات و اصطلاحات جدید و تحریف شدهای را از جبهههای جنگ تحمیلی به اذهان عمومی نسل جدید عرضه نماید. تحفه ای که بیشتر به منزله یک پاتک در سنگر جنگ نرم، به تکهای بیبدیل، الگو و به یادماندنی در دفاع مقدس بود.
ذیلاً به برخی از تعاریف ارائه و القا شده در این سریال اشاره میگردد:
بیدار باش:
خوب است از نام این سریال شروع کنیم که به ظاهر هیچ ربطی به هیچ یک از فرازها و یا سکانسهای این سریال نداشت. لذا فقط یک معنا را حمل میکرد که: «ای نسل جدید، بیدار باش که جبهه و جنگ آن گونه بود که ما به تصویر کشیده و میکشیم، نه آن گونه که اهلش می گویند و یا در اخبار و گزارشات و ... به تو گفته میشود» - بیدار باش!
سریال بیدار باش گوشزد میکند که بر جبهه و جنگ در طول دفاع مقدس، شعایری حاکم بود و از فرهنگ، لغات و اصطلاحات خاصی خود برخوردار بود که در اذهان عمومی محترم شمرده میشود، اما معنای واقعی و حقیقت آنها چنین بود که ما ترسیم میکنیم:
نصر من الله و فتح قریب:
این آیهی مبارکه و وعدهی الهی که روی پرچمهای گروههای اعزامی، سربندها و ... می دیدید و در شعایر و سرودها میشنیدید، [العیاذ بالله] فقط لفظ فریبندهای بود که از سوی سودجویان لاابالی برای اغفال نوجوانان و جوانان ساده، جهت پیشبرد برنامهها و تحقق اهداف و منافع شخصی مورد سوء استفاده قرار میگرفت.
قرآن کریم:
قرآن کریم کتابی است که همچون گذشته به صورت بستهاش برای عقد و عروسی به کار میآید و به صورت باز فقط در قبرستان مورد مطالعه قرار میگیرد. در خط مقدم جبهه و شب عملیات دختر آن را به پسر داده و میگوید: «این را بگیر، من با تو عروسی میکنم» و بعد هم بر سر مزار قرائت میشود و دوباره به عنوان سمبل و یادآور عشق و قرار ازدواج گذشته، در دست دختر قرار میگیرد.
ذکر یا علی (ع):
ذکر «یا علی» از مقدسترین، بزرگترین و نافذترین اذکار است. تا آن جا که رسول اعظم (ص) میفرمایند: «مجالس خود را به ذکر (یاد) علی زینت دهید.» اما در این سریال «ذکر یا علی» ملعبه دست یک حقهباز، برای ریاء، فریب دیگران، جلوگیری از سخن یا کاری که ممکن است موجب برملائی حقه شود، اداره دیگران ... و تطهیر هر خطای دیگری به کار میرود. لذا القا میشود که اولاً «یا علی»گوها اغلب حقه باز هستند، ثانیاً به میان آوردن نام او برای تحقق اهداف سوء شخصی است و ثالثاً بسیاری از روی سادگی و باورهای سطحی، با شنیدن این ذکر مبارک اغفال شده و میشوند.
تسخیف آیات قرآن کریم و اذکار متبرکه:
به کارگیری آیهی مذکور و ذکر «یا علی» توسط یک لونپن برای کثافت کاریهای خود، سبب شده که پس از پایان سریال، افراد جاهل و لاابالی این اذکار را به عنوان یک تکه کلام، برای هر امر زشت و منکری به کار گرفته و بسیار سبک و به صورت یک طنز یا ... تکرار کرده و بخندند!
جبهه:
جبهه فضایی است که سه گروه در آن حضور دارند: الف – جوانان مؤمنی که در ضمن احمق نیز هستند و یک رِند دغلباز میتواند تمامی شیرازهی آنها را به هم بریزد و حتی خود آنان را به کشتن دهد. ب – نوجوانان و جوانان سادهای که منفعل و فریب خورده هستند. ج – و حقه بازها و دغلبازهایی که برای منافع شخصی آمدهاند و هر دو گروه را فریب داده و مچل خود کردهاند.
البته نا گفته نماند که به تعبیر فیلمها و سریالها و از جمله «بیدار باش»، جبهه محل و فرصت مناسبی جهت کسب امتیاز و نیز دختربازی هم بوده است.
خط مقدم:
خط مقدم به تعریف فیلمها و سریالهای ما و از جمله «بیدارباش»، منطقه خطرناکی از همان جبهه است که معمولاً افراد عاقل از حضور در آن خودداری میکنند، و کسانی که در آن حضور یافتند، یا ناخواسته بوده و یا عوام، ساده، زودباور و جو زده بودند.
خط مقدم جایی است که زرنگها، اشتباهی سوار یک خودرو شده و از آنجا سر در میآورند (اخراجی ها، لیلی با من است، بیدارباش و ...). البته زیاد هم جای بدی نیست و بد نمیگذرد و با کافی شاپهای امروزی نیز تفاوت چندانی ندارد، چرا که همیشه دخترانی در آن حضور دارند که حوصله زرنگهایی که اشتباهی سر از خط مقدم درآوردند سر نرود و یا زمینهای برای اخذ وام و امتیاز میگردد.
پایگاههای بسیج:
پایگاههای بسیج در شهرها (پشت جبهه)، خانهها و مقرهای خلاف بودهاند که از روی عمد و یا سهو، جبر یا اختیار، به پایگاه بسیج مبدل شدهاند و این تبدیل سبب مصونیت آنها گردیده است. خانههایی که از فیلم خلاف در آنها موجود بوده تا ...! چنان چه پدر خانواده میگوید: بگویید زود جمع کنند و بروند، شب با دوستان بساط داریم.
بسیجی:
بسیجیها (لشکر یا سپاه مردمی)، عمدتاً افرادی بودند که برای دریافت کارت بسیج، حقوق و دستمزد، موقعیت اجتماعی، پوشش خلافهای خود، تطهیر گذشته، درج سابقه، دسترسی بیدغدغهتر به دختران مورد علاقه و... به این شکل و نام در میآمدند. البته یک گروه کثیر سیاهی لشکر عوام، ساده، پپه، زودباور و ... نیز در میان آنها بودند.
فرماندهان صالح و حزب الهی بسیج:
اینها افرادی چون «آقا ماشا الله» بودند. کسانی که برای تربیت دیگران خود را به آب و آتش میزنند و حتی شهید هم میشدند، اما از خود، خانواده و بیخ گوش خود نیز غافل بودند. دائم متذکر و مواظب اخلاق و رفتار سایر جوانان بودند، اما دختر خودشان گلویش پیش دیگری گیر کرده و دائم در کوچه به او نمایشنامه میداد. البته فرماندهان صالح دیگری نیز که غالباً ابله بوده و همه امور جبهه و نیروهای تحت پوشش را به یک ابلهتر از خود – که البته شارلاتان است – می سپردند و خود و دیگران را به کشتن میدادند.
سنگر:
به تعبیر این سریال (قسمت آخر): سنگر قبری بود که بسیجیها برای خود حفر میکردند و عاقبت در همان گودال قبری که با دست خود برای خود کنده بودند، کشته میشدند. یا به تعبیر دیگر نمایش همان ادعاهای میراث خواران جنگ که سعی دارند القا کنند که «جنگ بیهوده بود و ما با دست خود جوانان را به کشتن دادیم».
خودسازی، تهذیب و یاد مرگ:
شاید بتوان گفت که زشتترین و اهانتآمیزترین صحنه سریال همین بود. فرمانده بسیجی در جبهه برای خود گودالی حفر کرده که برای خودسازی، تهذیب و یاد مرگ دقایقی وارد آن شود، یاد قبر و قیامت بیافتد و دعا و انابه کند. حال و روحی که بسیاری از بسیجیهای خودساخته و مؤمن، به ویژه در ردهی فرماندهی از آن برخوردار بودند و همین توجهات سبب به دست آوردن قدرت روحی والای آنان و نیز اسیر دنیا نشدنشان (مثل برخی از مسئولین امروزی) میگردید. اما یک دغل باز ترسویی که دست آخر هم او بود که مجاهدت کرد، بر سر این گودال ایستاده و سعی دارد زیپ شلوارش پایین بکشد و به تمامی این معانی ... .
فرماندهان و حکم عزل و نصب آنان:
در این فرهنگنامه جعلی، فرماندهان بسیجی الزاماً جوانان مؤمن، بصیر، شجاع و قادر به طراحی و هدایت عملیات جنگی در مقابل دشمنی که مورد حمایت قدرتها و زرادخانههای دنیا بود، نبودند، بلکه چه بسا افرادی بودند کاملاً نالایق، لونپن و حقهباز که برای فریب دشمن منصوب میشدند (اگر چه جبهه و جان دیگران را به مخاطره بیاندازند) و بالتبع حکم عزل و نصبشان نیز همزمان صادر میشد. همان کسی که حکم نصب را امضا کرده، حکم عزل را نیز همزمان امضا میکرد. اما چه میشود کرد که دست بر قضا همیشه حکم عزل در جیب کسی که شهید شده باقی میماند و لونپن به فرماندهی ادامه میدادند!
حقیقت جبهه و جنگ و بسیجی سالم، صادق ولی زرنگ:
بسیجی سالم، صادق و زرنگ، همان «صادق» است. کسی که از نقطه ضعف دیگران سوء استفاده میکند، به ظاهر همیشه تسبیحی به دست دارد، با دروغ و کلک هم مخالف است، اما همه جبهه و جنگ را یک نمایش میداند و از عزیمت به جبهه نیز هیچ قصدی به جز بازی تأتر ندارد و مکرر بیان میدارد که ما فقط برای اجرای تأتر آمدهایم. این قبیل افراد جان سالم به در بردند و دست آخر هم بیسیم به دست شدند. حالا میخواهید وزارت اطلاعاتی فرض کنید یا لباس شخصیها یا هر پست دیگری. و البته سایر همراهان او نیز که فقط به قصد بازی و نمایش به جبهه آمده بودند، خوب در این جبههها بازی کردند و به پست و مقام در وزارتخانهها رسیدند. اگر دقت کنید، متوجه میشوید که تا آخر نیز هیچ تأتری اجرا نشد، بلکه اجرای آنها، همین واقعیت جبهه بود. یعنی همه نمایش بود و تأتر.
شهادت طلبی و سربند شهادت:
شهادتطلبی که با بستن سبربند شهادت تبلور مییافت، روحیه و سمبلی که امروزه نماد اغلب مجاهدان و مدافعان اسلام و مسلمین در سرتاسر جهان اسلام قرار گرفته است، در این سریال، آرزوی افراد تنبل و بیدست و پا و ساده نمایش داده میشود، تا آنجا که وقتی یک جوان بسیجی مجاهد و شهادت طلب به این لاابالی و رندی که خود را با ذکر «یا علی آقا، یا علی» جا کرده و تا فرماندهی نیز پیش رفته میگوید: دعا کن شهید شوم. او مسخره کرده و پاسخ میدهد: تو فعلاً اون سربندت را درست ببند ... . یعنی آن قدر بی دست و پا هستی که حتی عرضه ی درست بستن یک سربند را هم نداری.
خانواده شهید – پدر شهید:
بازماندگان شهدای عزیز دفاع مقدس که تحت عنوان «خانواده شهید» از آنان یاد میشود، همیشه یکی از بغضهای خفه کنندهی این گروه از میراثخواران جبهه و جنگ بوده و خواهد بود. لذا تاخت و تاز عجیبی در سایتها، وبلاگها، نوشتهجات ... و از جمله فیلمها و سریالها به این عزیزان میشود. چنان بر سر «سهمیه خانواده شهدا» جنجال به راه انداختند که یادشان رفت خودشان هیچ سهمی [به جز نق زدن و اختلال] در استقلال مملک و نظام مقتدرشان ندارند و دائم از سفره شهدا ارتزاق میکنند.
در رذلنامه «بیدارباش»، پدر شهید (به مدت هفت سال و ...) که در ضمن پدر رزمنده بسیجی، پدر جانباز و پدر آزاده نیز محسوب میشد، یک خلافکار، فیلم قاچاق فروش، بساط پهنکن و ... معرفی شد!
موجی:
موجیها کسانی هستند که موج انفجار سبب آسیب اعضای بدن و یا سلسله اعصاب آنها گردیده است. برخی بر اثر موج انفجار بینایی یا شنوایی خود را از دست دادهاند و برخی دیگر دچار تشنجات عصبی میگردند و چه بسا بروزهای نگران کنندهای چون پرخاشگری شدید نیز داشته باشند.
متأسفیم در جامعهای که مکرر اعلام میکنند «معتاد مجرم نیست، بلکه بیماری است که باید مورد حمایت و محبت قرار گیرد» و شعار میدهند که «فاحشه یک آسیب دیده از ناهنجاریهای اجتماعی و قربانی رفتار سوء والدین است»، موجی را یک دیوانهی بالقوه و بالفعل خطرناک معرفی میکنند؟! اما «بیدار باش» پا را فراتر گذشته و موجی را گیج و گنگی معرفی میکند که میتوان به کارهایش (مثل یک دلقک) خندید!
وزیر فرهنگ و ارشاد:
وزیر فرهنگ و ارشاد، یک شخصیت حقیقی نیست، بلکه شخصیتی حقوقی و نماد «فرهنگ» این نظام و ملت است، که در این سریال یک مرد مسن، مؤمن، ساده و حتی احمقی بیش نیست. کسی که پس از گذر از مراحل سخت انتصاب برای وزارت در دولت و مجلس، همین که پشت میز مینشیند، سخن امام به یادش میافتد و استفعا داده و راهی جبهه میشود و بالتبع ضررها و مشکلات بسیاری را برای دولت، مجلس، کشور و ملت ایجاد مینماید. کاری که یک لودهی جاهل به آن انتقاد کرده و میگوید: بهتر نبود که همانجا میماندید و از آن سنگر دفاع میکردید؟ و البته با تأکید بر این که معلوم نیست بعدیها هم مثل شما مؤمن باشند. بگذریم که این وزیر و مدافع مرزهای فرهنگی، هنوز فرق بین یک لودهی حقه باز با یک جوان صالح و رزمنده را تشخیص نمیدهد، چه رسد به امور فرهنگی و یا دشمنان جنگ نرم و ترفندهای آنان را تشخیص دهد.
ستون پنجم:
ستون پنجم، نیز یک بسیجی ساده است، آن قدر که هیبت ظاهرش و پوشش اش و ریش درازش بیش از سایر بسیجیهاست. اما به سادگی فریب خورده است و اکنون نیز پشیمان است. به همین راحتی. نه ارتباط با ارتش عراق در اینجا مطرح است و نه ارتباط با گروهک های جاسوس و تروریست که با سازمان های جاسوسی خارج از کشور مرتبط هستند.
منافق و تروریست:
در فرهنگنامه تحریفی «بیدار باش»، منافق تروریست، نه اعضای یک گروه سازماندهی شده و مزدوران (CIA) و موساد، بلکه عدهای اراذل و هم رزمان سنگرهای لشبازی در خیابانها و محلههای شهرها هستند که طبق برنامهی از پیش هماهنگ شده، همکار خود را هدف قرار میدهند، تا او مشهور شده و یا زمینه اذهان عمومی برای تحقق اهدافش مساعد گردد.
بازو بند سبز:
طبق معمولِ اغلب فیلمها و سریالهای جنگی، خلافها و لودهها خواسته و ناخواسته و برای به دست آوردن مطامع خود عازم جبهه شدند و اتفاقاً دست آخر کار درست را نیز آنها کردند. شیوهی خود را پیش گرفتند، اما همین شیوه سبب اصلاح و اصلاح گراییشان شد!
در دو قسمت آخر این سریال شاهدیم که بهگزین (یعنی کسی که بهترینها را میگزیند) نیز اصلاح شده و یک بازو بند سبز بر دست راستش میبندد(؟!) بازوبندی که نه ذکری روی آن مشخص است و نه نشانهی ساداتی اوست. و کاری که اصلاً در جبههها رسم نبود و فقط در ماجرای «فتنه 88» به عنوان نماد و سمبل مطرح گردید.
من این تحفه را باز میگردانم:
من (یک بسیجی)، به نمایندگی از طرف هر یک از بسیجیهای گذشته و حال، سایر رزمندگان، شهدا، جانبازان، ایثارگران و هر مسلمان و ایرانی بصیر دیگری که این نمایندگی را بپذیرد، این تحفهی تحقیرآمیز که اهانت به تمامی مقدسات و نیز شعور مخاطبین بود، و این فرهنگنامهی تحریف شده از جبهه و جنگ که در هفتهی دفاع مقدس به اذهان عمومی ملت ایران، به ویژه نوجوانان و جوانان عزیز هدیه (القا) شد را به جناب آقای ضرغامی و نیز تمامی دست اندرکاران تولید فیلم و سریال - به ویژه فیلم و سریال دفاع مقدس - بر میگردانم تا آنان که از سهو توجه نداشتند، متوجه و متذکر شوند و آنان که عالماً و عامداً «عملهی آماتور ظلمه» شدهاند بدانند که این فرهنگنامهها و لغت نامههای جدید در میان ما جایی ندارد و به هیچ وجه مورد استقبال قرار نمیگیرد، هر چند که با چند بیننده مصاحبه شود و تعریف کنند، یا آن که خودتان برای خودتان جشنواره برگزار کنید و به نقشتان در تهاجم فرهنگی جایزه دهید. (خود گویی و خود خندی – عجب مرد هنرمندی).
یک سؤال:
اما فقط یک سؤال در ذهنم باقی مانده است: اگر امریکا (صهیونیسم بینالملل) توسط سازمانها و یا جاسوسانش نفوذ کرده و مرتبط میشد و حتی پول کلانی میداد تا سریالی علیه همه اعتقادات، ارزشها و به ویژه دفاع مقدس و فرهنگ والا و حرکت آفرین آن که الگوی بیداری اسلامی شده است بسازند که از سینماهای کشور و یا رسانهی ملی پخش گردد، چگونه فیلم یا سریالی میساختند؟!
«یَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُون»
ترجمه: دریغا بر این بندگان، هیچ فرستادهاى بر آنان نیامد مگر آنکه او را مسخره مىکردند (یس،۳۰)
پ/ن:
1- واقعاً از احمد کاوری متعجبم که با داشتن سابقه ای مثل "نفوذی" این سریال سخیف را ساخته است.
2- موسیقی سریال انصافا خوب است مخصوصا تیتراژ پایانی.
3- این هم به مناسبت هفته دفاع مقدس××مقام معظم رهبری در دیدار از یک خانواده شهید ارمنی به نقل از یکی از محافظان ایشان که آدرسش را در ذیل می آورم. خواندش خیلی لطف دارد.
دیدار مقام معظم رهبری با خانواده شهید مانوکیان در شب کریسمس