چه کسی گفت و غلط گفت که تکبیر بس است
چه کسی گفت که زنجیر جنون در گسل است/ چه کسی گفت که آوازه غیرت کسل است
چه کسی گفت که میخانه فرو ریخته است/ باده دردکشان با هوس آمیخته است
چه کسی گفت چرا زخم و جراحت جوییم/ کربلا عرصه خون است، فراغت جوییم
حاصل راه دریغ است بیا برگردیم/ روبرو دشنه و تیغ است بیا برگردیم
چه کسی گفت و غلط گفت که تکبیر بس است/ اسب و میدان و بلا، نیزه و شمشیر بس است
چه کسی خواست که این حنجره را دار کشد/ پشت این پنجرهها خواست که دیوار کشد
چه کسی بال مرا بست که پرواز بس است/ سرب در حنجرهام ریخت که آواز بس است
چه کسی بال مرا چید و از آن پر گسترد/ عاقبت گفت و مرا راحت بستر گسترد
چه کسی گفت که فصل دگر و تازه رسید/ نوبت عافیت و شهوت و خمیازه رسید
چه کسی گفت نماز آینه عافیت است/ کاخ اگر هست نشان از طلب و معرفت است
سجده در مذهب ما با خطر تیر خوش است/ ذکر اگر هست همان از لب شمشیر خوش است
سجده در خون و بلا، ظهر و صلاتش خوشتر/ کاخ نه، خیمه اگر هست، در آتش خوشتر
چه کسی گفت و غلط گفت که بر میگردیم/ بت گرانند بگو باز تبر میگردیم
ما همانیم، غدیر آینه بیعت ماست/ بیکفن تیغ بدستیم، همین غیرت ماست
کم بگویید که دشمن قدر و فرزانه است/ اژدهایان دو سر مال شب و افسانه است
چشمتان گرچه به تدبیر نخفته است هنوز/ قصهگو آخر این قصه نگفته است هنوز...
شعر از حسین اسرافیلی