شهر آسمانی...
(روایت به سال 1372 شمسی)
...با خود می گفتم: از دوازدهم مهر ماه 1359 چه به یاد داری؟هیچ! آن جا که تو به آن پا می نهادی خرمشهر نبود، خونین شهر نیز نبود...
این شهر دروازه ای در زمین داشت و دروازه ای دیگر در آسمان . و تو در جستجوی دروازه ی آسمانی شهر بودی که به کربلا باز می شد و جز مردان مرد را به آن راه نمی دادند...
جنگ می آمد تا مردان مرد را بیازماید. جنگ آمده بود تا از خرمشهر دروازه ای به کربلا باز شود.
با خود می گفتم: جنگ بر پا شده بود تا از خرمشهر دروازه ای به کربلا باز شود و «محمد جهان آرا » به آن قافله ای ملحق شود که به سوی عاشورا می رفت...
...با خود می گفتم: جنگ بر پا شده بود تا از خرم شهر دروازه ای به کربلا باز شود و «محمد جهان آرا» به آن قافله ای ملحق شود که به سوی عاشورا می رفت...
مسجد جامع خرم شهر رازدار حقیقت است و لب از لب نمی گشاید. مسجد جامع خرم شهر قلب شهر بود که می تپید قلبو تا بود، مظهر ماندن و استقامت بود و آن گاه نیز که خرم شهر به اشغال متجاوزان درآمد و مدافعان ناگزیر شدند که به آن سوی شط خرم شهر کوچ کنند،بازهم مسجد جامع مظهر همه آن آرزوهایی بود که جز در باز پس گیری شهر برآورده نمی شد...
مسجد جامع همۀ خرم شهر بود.
از خود می پرسم: کدام ماندگارتر است؟ این کوچه های ویران که هنوز داغ جنگ بر پیشانی دارند و یا آنچه در تنگنای این کوچه ها و در دل این خانه ها گذشته است؟
در این ویرانه هاچه می جویی؟دفترچه های مشق شب کودکانی که اکنون سال هاست دوران کودکی را ترک گفته اند؟و یا کهنه تصویر هایی از مشت های فرو بسته و دهان هایی که به فریاد باز شده اند؟بر فراز پله های ویران،از روزن پنجره ها،در لابه لای نخل های آتش گرفته... چه می جویی؟ لوحی محفوظ که همه آنچه را که گذشته است بر تو عرضه دارد؟با خود می گفتم: آن لوح محفوظ که می جویی در همین جاست. در همین ویرانه هایی که از گمرک خرم شهر بر جای مانده است،در همین آهن پاره هایی که ترکش ها سوراخ سوراخشان کرده اند و ...
آیا نام خرم شهر به همین خانه ها و خیابان ها و کوچه ها و نخلستان هایی اطلاق می شود که در آتش کینه متجاوزان می سوزند؟و یا نام خرم شهر شایسته آن خطه ای است که جوانانش مبعوث شدند تا حقیقت متعالی وجود انسان را ظاهر کنند؟
پ/ن:
1- خیلی با خودم کلنجار رفتم تا چیزی بنویسم... نجوشید... و مرتضای ما بهترین توصیف بود...
2- عازم هستم...
فقط به خاطر تو به روز کردم!
یه چیزایی در مورد آوینی هم نوشته ام. تو این روزایی که همه دارن یا بهم فحش می دن یا متهمم می کنن به تند روی و ... باز خدا خیرت بده منو فراموش نکردی. دمت گرم. کارت درسته !
ضمن اینکه با این بند خیلی حال کردم:
"آیا نام خرم شهر به همین خانه ها و خیابان ها و کوچه ها و نخلستان هایی اطلاق می شود که در آتش کینه متجاوزان می سوزند؟و یا نام خرم شهر شایسته آن خطه ای است که جوانانش مبعوث شدند تا حقیقت متعالی وجود انسان را ظاهر کنند؟"
دعام کن رفیق