عصیان

درباره بلاگ
عصیان

عصیان خیزشی است در مقابل تمام ناحقی ها و بی حقی ها... جایی برای گفتن حرفی حق؛ ولو تلخ و کوتاه ...

بایگانی
آخرین مطالب
۰۶ تیر ۹۰ ، ۱۲:۱۳

بیداری اسلامی و غیر اسلامی

چرا ایران از معترضان سوری حمایت نمی کند؟

ببینید! +

عباس سیاح طاهری
۳۰ خرداد ۹۰ ، ۱۲:۳۲

شکرالله مساعیکم

رفته بودیم خدمتش، البته نه به قصد او بل به قصد زیارت رفته بودیم... زیارت سید الکریم... آخر فکر نمی کردیم و نمی دانستیم ثبات قدمش را...  بعد از زیارت آمدم بیرون که دیدمش... از اول خرداد 89 همین جا بود... با آن چادر زیبای سفید و پرچم یا مهدی ادرکنی اش... اصلا فکر نمی کردم اینجا مانده باشد. تازه همسرش هم آمده بود و پرده ی وسط خیمه اش حکایت از همین مساله داشت...


هنوز امید وار بود... می گفت من آمده ام یک چیز را بگویم... ظلمی شده و باید مقابلش ایستاد... اگر شده تنهایی و اشاره می داد به صحبت امام که روی دیوار زده بود با روزی که ما آنجا بودیم می شد 380 روز!!! بیش از یک سال است که تنهایی نشسته به امید بیداری مسئولین...


اصلا به هیچ چیزش کار ندارم... 380 روز کم نیست؟ نمی شد توی این 380 روز کسی پیدا شود و لا اقل رسانه ای اش کند؟ از "باشو" و "نرگس" کم اهمیت تر است؟ توی این سیستم عریض و طویل 3 دقیقه نا قابل را نمی شد خرجش کرد؟ یا به قاعده ی یک اگهی دو و نیم در دو که روزی 10 هزار تومن برای همشهری خرج دارد؟ یا زیر نویس بازی فوتبال اتلتیک کچل آباد با یالغوز آباد ممسنی! چیزی که کم نمی شد اَزَمان؟!

دو بار زندان رفتنش به زور زمین خواران و متنفذین در جمهوری اسلامی بماند...



استقامتش مرا امید وار کرد که شاید آن 313 نفر وجود داشته باشند که برای امام زمان از همه چیزشان بگذرند...

پ/ن:

1-      عنوان نوشته جمله ایست که مقام معظم رهبری به ایشان گفته اند... وقتی بار دوم به دستور آقا از زندان آزاد شد.

2-      جمعه 24 خرداد، علیرضا جهانشاهی، طلبه سیرجانی به دست گروهی ناشناس دستگیر و به مکان نامعلومی منتقل شد...

 

عباس سیاح طاهری
۱۴ خرداد ۹۰ ، ۱۲:۴۷

پایان نامه

-      معتقدم که هر چیزی (و کسی) را می بایست در ظرف وجودی خودش بررسی کرد تا شناختی جامع و کامل پیدا کرد.

2-   همیشه سینمای روشن فکری و کلا سینما، ما را به عدم تحمل نظرات مخالف متهم کرده است و ما به علت نداشتن سخن گویی تمام قد و بلند بالا در مقابل همچین سخنانی همیشه کوتاه آمده ایم حال آن که همیشه حرف هایی برای گفتن داشتیم بیش از حضرات مخالف...

3-   سخنان مجید مجیدی در شب کارگردانان سینما شاید نقدی بود به همین برخورد کارگردانان با انقلاب و جمهوری اسلامی با این توضیح که حرف مجیدی را اگر مسئولی دولتی مثل شمقدری و یا اصلا مثل منی (مثلا منتقد) در خارج از دایره ی دوستان سینمایی روشنفکر می زد یحتمل به صدها و هزاران اتهام و افترا از بی دانشی و عدم شناخت سینما تا تندروی و عدم تحمل مخالف و فاندامنتالیستی متهم می شد (کما این که الان هم مجیدی متهم است! )

4-   ظاهرا این نسخه ی عمومی اهالی هنر (و بویژه سینما به عنوان پیشانی هنر) است که تفکرات مخالفشان را به اشدّ انحا لجن مال می کنند. شاهد دوم این سخن نامه ی سخیفانه و دور از ادب حامد بهداد به عرب نیا است که گویی این بار بهداد فکر کرده خودش نماینده ی تمامی سینما و سیستم فرهنگی است (جالب این که این یعنی همان چیزی که خود بهداد عرب نیا را به آن متهم کرده بود!!!)

5-   در جشنواره ی فیلم فجر زمانی که اولین اکران فیلم پایان نامه در سینمای برج میلاد آغاز شد از دقیقه ی بیست انگار درون باغ وحش بودیم! آن هم درون یک فضای فرهنگی روشنفکر!!! از صدای خر و گاو بگیرید تا گربه و سگ! این یعنی سینمای تفکر "زنده باد مخالف من"!

6-      دیروز پایان نامه را با خانواده دیدم:

اول: اگر این فیلم ضد نظام بود تا کنون ده بیست جایزه از سیمرغ (!!!) و خرس نقره ای و نخل طلا تا اژدهای طلایی گرفته بود.

دوم: بازی فوق العاده ی حامد کمیلی پس از کلیشه های بسیار اعصاب خورد کنش، واقعا خوب بود.

سوم: علیرغم گپ های فیلم نامه ای کوچک، فیلمی یک دست، با کشش، نسبتا پر هزینه، اکشن و البته خوش ساخت را مشاهده کردیم.

چهارم: حامد کلاهداری به عنوان کارگردانی که در فیلم دومش (بعد از اثر خیره کننده اولش : شکلات داغ) چنین جسارتی پیدا کرده که به سراغ فیلم سیاسی برود بجای تحسین و تقدیر شایستگی ستایش دارد، چرا که بزرگان سینما هم هنوز جرات ورود به این مقوله را ندارند و ترجیه می دهند همان سینمای خودشان را بسازند.

پنجم: در کنفرانس مطبوعاتی فیلم در برج میلاد تقریبا همه با عصبیّت بر سر حامد کلاهداری فریاد می زدند و او با یک جمله تیر خلاص را به همه زد: "اگر فیلم من حرفی برای گفتن نداشت، شما اینطور برآشفته نمی شدید و به هم نمی ریختید..."

ششم: برای تاکید بر فضای روشنفکری سینمایی عرض می کنم در کنفرانس مطبوعاتی فیلم در برج میلاد حامد کمیلی یک جمله قصار گفت: "من درباره چه باید صحبت کنم؟ مگر کسی فیلم را دیده؟ لطفا یک نفر بلند شود و یک دیالوگ فیلم را برای همه بگوید!" اما آقایان و ایضا خانم های روشنفکر سینمایی سکوت کردند و گروهی هم فقط به فریاد هایشان ادامه دادند!

7-   باز هم معتقدم که هر چیزی (و کسی) را می بایست در ظرف وجودی خودش بررسی کرد تا شناختی جامع و کامل پیدا کرد. پایان نامه به نسبت فیلم دوم یک کارگردان، بسیار قوی، خوش ساخت، خوب و با جسارت است و اگر نگوییم شاهد تولد یک کارگردان سینما فهم بوده ایم، قطعا شاهد یک فیلم بالغ و بسیار خوب هستیم. فیلمی که برای بازیگران نقش های کوتاه و تک سکانسی هم ارزش قائل است مثل داریوش ارجمند و جمشید هاشم پور.

8-   حال تنها نکته ای که باقی می ماند این است که حامد کلاهداری پسر با جسارت سینمای ایران نیاز به یک چیز دارد: "حمایت" اگر از حامد کلاهداری حمایت شود شاهد تولد یک کارگردان جوان و باجسارت در سینمای انقلاب هستیم و اگر نه خدا به داد ما برسد که چه سرمایه ای را از دست داده ایم...

9-      حتما پایان نامه را ببینید... با خانواده...

 

عباس سیاح طاهری
۰۳ خرداد ۹۰ ، ۰۸:۳۲

جملات معترضه...

به این جملات دقت کنید...
1- ناصر حجازی به رحمت خدا رفت... خدا رحمتش کند...
2- تلوزیون در برنامه نود 2 ساعت مردم را با نشان دادن فیلم های گریه دار از مرگ ناصر خان دپرس کرد..
3- عادل فردوسی پور شب عید مشکی پوشیده و کلی غصه در کرده...
4- سعید لو، رحیمی و امروز احمدی نژاد برای تسلیت ناصر حجازی پیام دادند!!!
5- تیتر روزنامه ی البرز ورزشی این بود:"عزا عزاست امروز..." روز میلاد حضرت زهرا!!!
6- ورزشگاه آزادی برای دور افتخار ناصر حجازی آماده می شود. انگار نه انگار برای هر بار باز کردن ورزشگاه کلی هزینه می شود(غر زدن مسئولین باشگاه ها از هزینه ی بالای بازی در آزادی را به خاطر بیاورید.)
7- هیچ خبری از روز "مادر" در تلوزیون نیست چه برسد به "مادر شیعه"
9- امروز سوم خرداد سالروز آزادی خرمشهر است... کسی محمد جهان آرا را هم در امروز به اندازه... نه! یک پنجم ناصر حجازی در تلویزون می بیند؟ موسوی و متوسلیان و حسین قجه ای و... به کنار! 
10- به مناسبت ایام شهادت حضرت زهرا در نمایشگاه کتاب امسال کتاب "شیخین: ابوبکر و عمر" از انتشارات احسان با تایپوگرافی اسم این دو نفر و با موضوع خدمات آنها به اسلام با تیراژ(لطفا دقت کنید!) 500,000 عدد!!!! بله 500000 عدد منتشر شد و در نمایشگاه تمام شد!!!!!!!!!!!!!!!!! 500000 نسخه؟!
11- روز مادر من به جهنم، گور پدر آزادی خرمشهر، مادر شیعه هنوز غریب است هنوز...

عباس سیاح طاهری
۰۱ خرداد ۹۰ ، ۱۳:۱۰

ندا

کسی پرسید: خدایا... تو کجایی؟

خطاب امد: تو کجایی؟

...

عباس سیاح طاهری
۱۴ ارديبهشت ۹۰ ، ۱۱:۲۹

بازی تمام شد آقای کاشانی !

پرسپولیس پرطرفدارترین باشگاه اسیا از جام قهرمانان آسیا حذف شد !

خبری که در ادامه سریال دراماتیک ناکامیهای سه ساله حبیب کاشانی و همراهانش  در راس پرسپولیس خبر چندان تعجب آوری نیست و به خبری عادی برای هواداران پرشور این باشگاه تبدیل شده است.

اما این همه ماجرای آنچه که در روز 13 اردیبهشت در استادیوم آزادی اتفاق افتاد نبود. حبیب کاشانی که روزی با پشتیبانی طبقات محروم و مستضعف جنوب شهری و بخصوص جوانان هیئتی که عمده آنها بطور سمپاتیک پشتیبان پرسپولیس هستند ،   به امید احیای شکوه تاریخی دهه 50 ، 60 و 70 به مدیریت پرسپولیس رسید ، امروز و پس از سه سال هم نتیجه را باخته است و هم اخلاق را.

 

حدود هزار تن از جمعیت ده هزار نفری که به استادیوم آمده بودند  دانشجویانی بودند که از روزها قبل برای پشتیبانی از مردم بحرین و قصد اعتراض به جنایات ضد حقوق بشری اشغالگران سعودی را داشتنند.

از همان ابتدا ، دانشجویان و هواداران تیم فوتبال پرسپولیس که به قصد حمایت از مردم بی دفاع بحرین به استادیوم رفته بودند از بدو ورود با انواع و اقسام تحقیر از سوی نیروی انتظامی مواجه شدند. کوچکترین آن چندین بار بازرسی بدنی و بازداشت شدن به جرم حمل پرچم بحرین بود !

علی رغم تمام مشکلات دانشجویان وارد استادیوم شده و در سکوها تجمیع می شوند و شعار های خود را آغاز می کنند ، تماشاگران پرسپولیس نیز با  آگاهی یافتن از قضیه همراه آنان می شوند. شعارهای “یا زهرا” استادیوم را به لرزه در می آورد که ناگهان پس از دقایقی از شروع مسابقه  لیدر های تحت امر شخص مدیر باشگاه و سرمربی ناموفق که روز قبل از بازی اعلام کرده بود این بازی نباید سیاسی شود ، بطور سراسیمه در مکانی جمع شده و در طی یک هماهنگی با شعارهای تحریک کننده از قبیل فوتبال سیاسی نمیخوایم ، تو که هی شعار میدی ، سه پنج دو یعنی چی ؟! خوارج  ! و ... سعی در رو به رو کردن دانشجویان هوادار پرسپولیس با دیگر هواداران دارند که ره به جایی نمی برند. در نهایت و با اوج گیری شعارها و بی نتیجه بودن تلاشهای لیدرها در همراه سازی تماشاگران ،  نیروی انتظامی وارد عمل شده و دانشجویان را به بی سابقه ترین شکل ممکن در برخورد با تماشاگران و در جلوی چشمان مسئولان سفارت سعودی مورد اهانت ، توهین و ضرب و جرح قرار می دهد و به طرز توهین آمیزی دهها تن از دانشجویان را بازداشت می کند. 4 نفر از دانشجویان نیز مجروح شده و روانه بیمارستان می شوند.

شما باختید آقای کاشانی ! هم اخلاق را و هم نتیجه را !

پرسپولیس امروز کسی همچون علی پروین را می خواهد که پیش از انقلاب و در زمان مربیگری آلن راجرز انگلیسی بدون هرگونه ریا !! (بگذریم از صحبتهایی که پس از بازی بین دانشجویان و مدیر باشگاه رد و بدل شد و در جلوی چشم ایشان محافظان محترم پای یکی از دانشجویان را شکستند ! ) تمرین را ول می کرد ، به گوشه ای می رفت ، وضو می گرفت ، سجاده اش را پهن می کرد و نمازش را به جا می آورد ، همان علی پروینی که در دوره جنگ از سال ۶۰ تا ۶۷ پرسپولیس را با یک صدم هزینه های میلیاردی امروز و تمرین در زمین خاکیهای طرشت و تپه های داوودیه ، بدل به قهرمان مطلق لیگ قدس و جام باشگاهای تهران و نهایتا جام در جام باشگاههای آسیا کرد. همان علی پروینی که پس از فرمان امام خمینی برای عظیمت جوانان به جبهه های جنگ ، از سر تمرین ورزشکاران را جمع کرد و  با بی ام و خود را به خوزستان رساند.

ترس از جریمه چند هزار دلاری به اندازه یک صدم مبلغ قرارداد بازیکنهای لیگ دسته دوم محلات برزیل که دلالها بارها و بارها به باشگاه تحمیل کرده اند ٬ حقیقت شما را نشان داد

بازی تمام شد آقای کاشانی !


منبع توهمات یک بسیجی غرب زده

اینها را هم ببینید +  +

عباس سیاح طاهری
۰۴ ارديبهشت ۹۰ ، ۰۹:۴۹

انما یعمر مساجدالله...

به گزارش خبرنگار پانا به دنبال سرکوبی قیام اخیر مردم بحرین، نیرو های امنیتی بحرین با پشتیبانی اشغالگران سعودی دست به تخریب مساجد و امکان مقدس شیعیان و سوزاندن قرآن ها زده اند.

این اقدام اهانت آمیز با اعتراض گسنرده مردم بحرین و مسلمانان منطقه روبرو شده است. اما مسلمانان بحرین هنوز بر خرابه های مساجد نماز می خوانند، از جمله ی این موارد تصاویر پیرمردی است که در میان آثار به جا مانده از مسجد امام صادق (ع) در منطقه نویدرات نماز می گذارد.

این تصاویر در شبکه های اجتماعی بحرین منتشر شده و با استقبال کاربران اینترنتی مواجه شده است.



 

 

 

عباس سیاح طاهری
۲۵ فروردين ۹۰ ، ۱۰:۵۷

مار در آستین

تا به حال کسی این صفحه را دیده است؟

مهمترین خبر ها دقیقا برعلیه نظام جمهوری اسلامی است!

اینجا و این اخبار + و +

وزارت خارجه به کجا می رود؟...

عباس سیاح طاهری
۲۰ فروردين ۹۰ ، ۱۴:۳۰

نبش قبر صدا و سیما در نوروز!


نوروز امسال را با ما باشید در...، فیلم های متنوع و جدید، محصول2010، سریال های متنوع و جذاب، برنامه های خنده دار و شیرین، لحظاتی به یاد ماندنی...
این ها همه کلماتی آشنا هستند چون در اسفند ماه و هر روز، بارها و بارها از صدا وسیمای رسانه ملی پخش شده اند. سوال اما اینجاست: نو آوری و ابتکار و آن همت مضاعف و کار مضاعفی که می بایست در صدا و سیما شکل بگیرد(یعنی گرفته باشد!) کجاست؟ در نوروز امسال صدا و سیما چندین و چند برنامه داشت که به تفکیک مهمترین و اصلی ترین آن ها را بررسی می کنیم.
"برنامه سینما 1" با پخش فیلم های روز دنیا سهم مهمی در پر کردن اوقات فراغت مخاطبین داشت اما پخش فیلم هایی مانند نبرد تایتان ها (که محل مبارزه فرزند زئوس، پرسیوس، منجی بشریت!، که حاصل همبستری خدا(زئوس) با همسر پادشاه مردم –که این همبستری و به قول بهتر تجاوز تنبیهی برای مردم-  است، دقیقا در تخت جمشید واقع است!!!) و یا افسانه جادوگر با نام واقعی شاگرد استاد ساحر (که داستان آموزش سحر و جادوست و پر از تصاویر کابالیستی و نماد های کابالا بود) نشان داد که خط سیر سرگرم کنندگی، جانشین نگاه محتوا و سرگرمیِ توامان (اگر در صدا وسیما وجود داشته باشد!) شده است. هرچند پخش فیلم هایی مانند تلقین (inception)، بدون هیچ ردی و القا (push) و فیلم نسبتا ضعیف "اسم من خان" را نباید نادیده گرفت و البته می توان در رویکرد سرگرمی نیز تفسیر نمود!
"کلاه قرمزی" همان شخصیت محبوب کودکی مان هنوز همان کودک بازیگوش است و همان کلیشه ها و صحبت ها؛ به زعم تهیه کنندگان آن اضافه کردن چند عروسک در همان دکور سرد و بی روح سال گذشته (کاری که در سال گذشته با اضافه کردن میهمانان مختلف صورت گرفته بود) توانسته است موج تغییرات درخواستی آنان(و یا شاید مدیران از آنان!)  از این عروسک را ایجاد کند. حال آنکه این نکته کاملاً فراموش شده است که کلاه قرمزی پاسخی بود به نیاز نسل ما و نه نسل کنونی که سرش به کارتون های ماهواره ای و بازیهای کامپیوتری و... گرم است، و یکی از مصادیق واقعی نبش قبر دقیقاً همین جاست!
سریال "راه در رو" را می توان در این میان شاهکاری بی بدیل دانست از نبش قبر!... جمع آوری بازیگران(اگر بتوان نام بازیگر بر آنان نهاد، بازیگرِ) زرد و بازیگرانی که سال هاست کار قابل توجهی نداشته و یا در عرصه بازیگری تمام شده و مرده اند... و کاری اگر بوده همین هجویات به نام طنز بوده است که به خورد مردم بیچاره داده شده است. داستان به شدت سخیف و ضعیف، شوخی های ساختار شکنانه ی بی حیا و استفاده از تکه کلام های دم دستی و... دست به دست هم داده بودند تا شانیت رسانه ملی از یک رسانه ی اسلامی (که جایگاه هدف رسانه ملی باید باشد) به یک صفحه نمایش هجو زننده تنزل یابد. قطعاً مدیران صدا و سیما توضیحات خوبی درباره این سریال خواهند داشت...
"سینما 4" امسال هیچ تغییری نکرده بود. برنامه ای خاص برای مخاطبی خاص و پخش فیلم هایی خاص. که البته در این میان فیلم نشانی و نوامبر دیوانه (به خاطر نقدی که به ساختار هالیوود از نگاه  روسی داشت) و چند فیلم دیگر را می توان فیلم های خوب نامید.
"صندلی داغ" کلیشه ای بود تکراری و دکوری تکراری تر با اجرایی بسیار ضعیف. مقایسه کنید قدرت اجرای امیر حسین مدرس را با احمد نجفی، و احمد نجفی را با داریوش کاردان. مثل این که تهیه کنندگان این برنامه اصرار دارند که خاطره خوب برنامه های قبل را از اذهان پاک کنند!
"خنده بازار" دیگر نمونه ای بود از نبش قبر، بازگشت به جنگ های کمدی دهه هفتاد و نه حتی شبیه بهترین هایشان مثل ساعت خوش و سیب خنده و صد البته بسیار بسیار ضعیف تر و البته تمسخر علنی دولت در بخش های مربوط به مهران رجبی (که با سوژه کردن عزل متکی در سنگال تقریبا همه چیز دولت را به باد سخره می گرفت آن هم در رسانه ملی!) و تکرار مکررات و سوژه های تکراری نخ نما شده مهر تاییدی بر نبش قبر صدا و سیما هستند.
"بهار نارنج" یک تاک شوی ساده و بی محتوا بود، به نظر می رسد اگر جای سفره ی هفت سین را با سفره افطار عوض می کردند همان برنامه ماه عسل بود. منتها ماه عسل تیتراژ و دکور بهتری داشت!
"مسابقه با هم" در ایام نوروز از بعد از ظهر ها به ساعات پایانی شب منتقل شده بود تا سهم دیگری در این نبش قبر باشد. مقایسه کنید "مسابقه بزرگ" را با اجرای احمد زاده و حسینی با مسابقه با هم با اجرای مسعود بینش پژوه که با همه تلاش بینش پژوه در به کارگیری تجربه ی چند ده ساله خود در اجرای مسابقه باز به علت نخ نمایی سوژه و ساختار، متاسفانه باید گفت بیلی دیگر به این قبر در جهت نبش آن زده شده است.
سریال "پایتخت" با بازی فوق العاده ی علیرضا خمسه را می توان سریال محسن تنابنده نامید! طرح اولیه، فیلم نامه، بازیگر نقش اول و بازیگردان تنها آن قسمتی از فعالیت های اوست که در تیتراژ ذکر شده است و باقی را خدا می داند! سریال خوش ساختی که با بازی درخشان علیرضا خمسه و احیای این بازیگر طنز سال های دور همراه بود را می توان به گاوی نُه من شیر دِه تشبیه کرد! که در آخر کار تمام رشته های خود را پنبه نمود! بیاد بیاورید سکانسی را که هما (ریما رامین فر) در پشت کامیون (و زمانی که در رودخانه ای با فشار آب زیاد گیر افتاده اند) به نقی با نگرانی می گوید: "بابا یه جا نگه دارید سیزده مون رو بدر کنیم، یالا یه کاری بکنید! ظهر شد سیزدمون رو به در نکردیم!" و با بستن طناب از میان رودخانه عبور می کنند تا سیزده شان به در رود!  که انگار چه واجب بر زمین مانده ای را طلب می کند... و بعد از نجاتشان از میان رودخانه و موقع حرکت با نگرانی می گوید:"وای نقی سبزه گره نزدیم!" گویی که چه کار مهم تری را انجام نداده اند... و افسوس آن جایی بیشتر می شود که تنها حرفی که از نماز در یک سریال تلویزیونی (با آن کلیشه های ثابت خوب و بد و هر وقت گیر افتادی نماز بخوان! تلویزیون) از نماز زده می شود لفظ :"نمازه؟ نماز؟" بابا پنچعلی است... البته نباید از شکر گذاری نقی در پارک  (در زمان به هم خوردگی حال بابا پنچعلی) و هما در سکانس های مختلف و یا عدم قبول رشوه توسط افراد مختلف در طول سریال و یا لیست برداری از اقلام مصرف شده ی منزل شهشهانی توسط هما در زمانی که برادرانش به منزل آمده اند با دیالوگ فوق العاده ی "ما که نمی خوایم حروم بخوریم، می نویسم تا پولوش بدیم" و نمونه هایی از این دست به سادگی گذشت...  شاید تشنگی مخاطب نسبت به این مسائل که مدت هاست دیگر از رسانه ملی نه می شنود و نه می بیند باعث به چشم آمدن مراسم سیزده به در با  این همه اهمیت برای قهرمانان داستان باشد.
آخر نکته این که از ابتدای اسفند ماه تقریباً تمامی بخش های خبری خبر اولشان ثابت بود: "نوروز 90" که در تمامی این گزارشات حتی یک بار اشاره ای به اسلامی بودن نوروز صورت نگرفت و تنها به آیین های ایرانی در سراسر ایران (با توجه به گزارش های پخش شده از اخبار مجددا تاکید می کنم: سراسر ایران) توجه شد. حال آن که نوروز به خاطر سلامت نفسی که در باطن خود داشته است جزو رسوماتی است که بعد از آمدن اسلام به ایران پا برجا مانده و جدای از دعایی که درباره تحویل سال آمده است، پیامبر ما درباره اهمیت بهار احادیثی را هم ذکرنموده اند! و اگر هّم و غمّ رسانه ملی برای نوروز، در زمان فتنه و برای رسوا کردن دروغ متوهمینی بود که تمام ایران را در تهران می دیدند و این پتانسیل در رسانه وجود داشت که آنان را از این توهم خارج کند پس رسانه  و رسانه ای ها آن زمان چه می کرده اند؟ دیگر سوال این جاست که آیا این تاکید بر ایرانی بودن نوروز و جشن های آن چنانیِ جهانی برای آن، با آن خرج های گزاف و بیهوده، با مطرح کردن مکتب ایرانی توسط "بعضی ها" نسبتی دارد یا ندارد؟

عباس سیاح طاهری
۱۷ بهمن ۸۹ ، ۱۵:۱۷

برای انقلاب اسلامی مصر...

نه مومیایی مبارک
نه زنده عمر سلیمان
حتی نه البرادعی مسلمان
که ممکن است فردا با امریکا به تفاهم برسد

فقط برادران خالد استانبولی
فقط اخوان المسلمین
فقط عاشقان خمینی
فقط دست‌های خالی مردم
فقط کتاب خدا
و وعده‌های الهی...

رابرت گییز برای خودش ور می‌زند
و کاخ سفید برای عمه جانش ملکه بریطانیای دسته دار اطلاعیه صادر می‌کند
حتی سران فتنه ایران
برادران جبهه سبز بی بی سی
برای خودشان تحلیل می‌کنند
آقای اوباما
دیوانه شده است
- مبارک باشد
- مبارک برود
- الان برود دقیقا الان...

- االان یعنی دیشب بی بی سی
الان یعنی امشب لباس شخصی‌ها و شعبان‌های آمریکایی
در سایه تانکها در خیابان
الان یعنی هواداران مبارک با شلوار جین اسرائیلی
سوار بر شتران و اسبان عرب
در خیابان‌های قاهره جنگ جمل راه‌انداخته‌اند
الان یعنی که کیش و مات

آقای پریزی دنت
سی سال دیر آمدی!
فقط برادران خالد باید باشند
کسی به الان تو فکر نمی‌کند
الان درست نیمه شب است
الان دقیقا دوازده شب آمریکایی‌هاست
و دوازده شب بی بی سی
و دوازده شب فتنه‌گران ایرانی
که می‌خواهند جای مبارک را با اسد عوض کنند
که مانده‌اند چطور ساندیس را جاسازی کنند در جایی که بیشتر خیط نشوند!
که مانده‌اند چطور بیانیه بدهند فردا
فقط برادران خالد می‌دانند که من چه می‌گویم

**
حالا اخبار
از یک بدل به نام مبارک می‌گوید
تو از ابتدا بدل بودی
قبل از آن که شک کنند مرده‌ای
در ژوئن 2004 در آلمان
در هند مرده‌های فقیر را
با برق‌های فشار قوی می‌سوزانند و پودر می‌کنند

تو را نیز فقیران مصر
در میدان التحریر پودر کردند
حالا جنازه بدلت مانده در خیابان
و بدلکاران هالیوود
دارند نقشه می‌کشند
- او الان باید برود
الان یعنی دیشب
و مهره‌های سوخته در فتنه
دارند جانشین تو را انتخاب می‌کنند

حالا رسیده‌اند به البرادعی
و کلت‌های اسرائیلی و چاقوهای فرانسوی
با تانک‌های امریکایی و جاسوس‌های انگلیسی به خیابان ریخته‌اند
کسی خاکستر این بدل را جمع کند از خیابان و به نیل بریزد
کسی عرق پیشانی برلوسکنی را پاک کند با پیراهن خواب رقاصه‌ای
که نطق کند

کسی تسلیت بگوید به آن خولو مرکل
دستمال کاغذی ببرد برای شاه عربستان
یکی قهوه تلخ درست کند برای بن علی
یکی زیر بازوی اوباما را بگیرد که سرگیجه می‌رود
که نطق کرده همین الان
الان یعنی دیشب
دیشب یعنی سی سال پیش

**
الان برادران خالد
رادیوهای بی بی سی را شکسته‌اند
شترها و شلوارهای جین را فراری داده‌اند
و دارند
سرود دسته جمعی پیروزی می‌خوانند.
الان ساعت دقیقا
صبح پیروزی ست
و روز وداع با دیکتاتورها...
عباس سیاح طاهری