عصیان

درباره بلاگ
عصیان

عصیان خیزشی است در مقابل تمام ناحقی ها و بی حقی ها... جایی برای گفتن حرفی حق؛ ولو تلخ و کوتاه ...

بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

۰۹ شهریور ۹۲ ، ۰۹:۵۵

نامه ای به امروز ما!

آنچه می‌خوانید نامه صوتی امام موسی صدر خطاب به دکتر صادق طباطبایی است که شب عزیمت به آلمان برای تحصیل بر روی نوار ضبط و همراه او شده است

 

بسم الله الرحمن الرحیم،
صادق عزیز؛ شب سه‌شنبه‌ای است که تصور می‌رود، فردای آن ما را ترک کرده به سوی آلمان، یعنی کشوری که تا حد زیادی فعالیت در آن در سرنوشت تو مؤثر است، بشتابی. حالت فعلی ما را که مشاهده می‌کنی: شبی است و نیمه شب، همه در خواب برفتند و شب از نیمه گذشت، میزی، چراغی، اجتماعی و سیگار همایی! تصور می‌کنی که این منظره، این صدا و این حالت، با گذشت امشب محو می‌شود؟ ابدا! خود این ضبط صوت بهترین سند و گویاترین شاهد برای ابدی بودن موجودات در این جهان است. صدای من را این ضبط صوت در خود ثبت می‌کند و به همراه تو، و در شبهای تو، و در روزهای تو، به گوش تو فرو می‌خواند. جهان ما ضبط صوت بزرگی است که صدای ما، و هر کلمه‌ای که از ما صادر می‌شود، را ثبت می‌کند. هر حالتی که از ما به وقوع بپیوندد ضبط می‌کند، و هر عملی که از ما صادر شود، در خود نگه می‌دارد. در قرآن به این آیه بر می‌خوریم: «و ما تکون فی شأن و ما تتلوا منه من قرآن و لا نعملون من عمل الا کنا علیکم شهودا». همه افعال و اقوال و حالات، در کتاب الهی، یعنی این ضبط صوت بزرگی که همه چیز را در خود ضبط می‌کند، مسجل و یادداشت می‌شود. همه چیز محفوظ می‌ماند تا روز حساب.

 

مقصود من از روز حساب نه تنها حساب قیامت است و جزای الهی! مقصود حساب زندگی نیز هست. تصور کنیم که دو نفر راهی را می‌پیمایند. اولی قدمی بر می‌دارد و قدمی می‌گذارد؛ گاهی می‌خوابد و گاهی باز می‌گردد؛ گاهی چرت می‌زند و گاهی آرام می‌رود. دیگری ساعات خود را هدر نمی‌دهد و به سوی هدف خود می‌شتابد. بدیهی است که دومی زودتر به مقصد می‌رسد و اولی یا به هدف نمی‌رسد و یا دیرتر! آیا می‌توان شک کرد ساعاتی که بر این دو گذشته، و حالاتی که این دو در این ساعات داشته‌اند، در سرنوشت آنها بی‌تاثیر است؟ چگونه می‌توان فرض کرد گامی را که یکی از این دو تن در آن لحظه برداشته‌اند، در حساب آخر و در روز برداشت محصول بی‌‌اثر بوده است؟

 

به طور کلی آنچه از ما صادر می‌شود، آنچه می گوییم و آنچه می شنویم، مجسم و متبلور شده، و به صورت جزای اعمال در این جهان و آن جهان بدست ما داده می شود. آن روز است که به تعبیر قرآن می گوییم: «ما لهذا الکتاب لا یغادر صغیره و لا کبیره الا احصاها». امتحانات خود نمونه زنده ای از حساب الهی است. و همچنین شاهد صدقی بر نتیجه اعمال ما در سعادت زندگی ماست.

 

تصور می کنم که دقت در این بحث اگر با اقتناع توأم باشد، و اگر طغیان و عنفوان جوانی بر این تفکر پرده ای نیندازد، با کمال وضوح می بینیم، سفری را که با این رنج برای تو فراهم شده است، ایامی را که با نهایت تلخی بر خویشان تو می گذرد، بسیار گرانبهاتر است از آنکه به هدر رود، و یا در ترسیم آینده تو بی تأثیر باشد. فکر می کنم که اگر ممکن بود کسی تمام عمر را به تلاش و فعالیت، و به قدم برداشتن در راه حق و خیر و صلاح صرف نماید، حتما جز این شیوه عقل و آیین منطق نبود. ولی چه باید کرد که انسان خسته میشود. انسان نشاط هم لازم دارد. ولی به قدری که نمکی در طعام باشد، نه آنقدر که غذا را شور کند! و نه آنقدر که هدف از زندگی انس و تفریح باشد، و درس چون آبی و چون صورتی و ماسکی بر زندگی انسان قرار گیرد.

 

درباره رعایت مسائل دینی، تصور می کنم همین مقدمه ای گفتم کافی باشد. مطالعه و رعایت صلاح ابدی همان قدر مهم است که رعایت صلاح و سعادت آینده زندگی. و چه بسا سعادت ابدی بسیار پر اهمیت تر از سعادت 50 سال یا 40 سال زندگی به حساب آید. هر چند که این دو مصلحت با یکدیگر تفاوتی ندارند. در دین اسلام دنیا و آخرت یک مفهوم و یک واحد را تشکیل می دهند. در قرآن کریم به این موضوع چنین اشاره شده است: «من عمل صالحاً من ذکر و انثی و هو مومن ملنحییه حیاه طیبه و لنجزینهم اجرهم احسن ما کانوا یعملون". آنانکه رفتار نیک و ایمان به خدا دارند، زندگی گوارا و جزای آخرت مطبوع در انتظار آنان است. دنیا و اخرت در نظر اسلام از هم جدا نیست. راه صحیح راهی است که سعادت آینده انسان و سعادت ابدی او را در آن واحد، تحصیل کند. بسیار آسان است که انسان راهی را که می رود، با قصد صالح به جای آورد. همانطور که روزی می گفتم، انسان نقاط گوناگون و عناصر مختلفی در وجود خود دارد. اگر بتواند راهی را انتخاب کند که تمام عناصر او ارضاء شود، آن راه موفقیت آمیزتر است. چه با نیروی بیشتر و متمرکزتری به سوی هدف می شتابد. طبیعی است که اگر از درس خواندن، کار کردن، مدرسه رفتن و حتی از خانه دار شدن و اداری بودن قصد صالح داشته باشیم، همه این کارها را می توانیم در سلک عبادت قرار دهیم.

 

عبادت به نماز و روزه منحصر نیست. پیغمبر اسلام به ابی ذر که یکی از نزدیک ترین صحابه اوست می گوید: «حتی در خواب و خوراک قصد قربت داشته باش». آری؛ خواب و خوراک از لوازم زندگی انسان است. سبب تأمین نیرو برای انسان می شود و موجب می گردد که انسان بتواند با نشاط بیشتری در راه خیر، در راه صلاح مردم، در راه کمک به همنوع قدم بردارد. پس خواب و خوراکی که با قصد قربت و با تصمیم بر کار نیک انجام گیرد، عبادت است. سفر کردن برای تحصیل، اگر با قصد قربت و قصد خدمت به جامعه و همنوع و خانواده همراه باشد، و اگر به قصد حفظ حیثیت انسان و تأمین آسایش همنوعان صورت گیرد، جهاد در راه خدا محسوب میشود. آنگاه این قصد سبب می گردد که انسان در این راه با دقت بیشتری قدم بردارد. چه بسا وجود این قصد انسان را محدود می کند، ولی راه موفقیت آمیز تر و نتیجه بخش تر است. درآیه دیگر می خوانیم: «یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم». دعوت پیغمبر را سبب زندگی شمرده است. با کمال تاسف متدینیین امروز معتقدند که دین فقط برای مرگ است. به این سبب، جوانان که تصور می کنند دین با راه زندگی، با کار و کوشش، و با تلاش برای تأمین آینده هماهنگی ندارد، از دین اعراض می کنند. در حالیکه به طور مسلم می توان گفت، اسلام و یا هر دین خدایی، هیچ یک از غرائز اصلی و احتیاجات ضروری انسان را منع نکرده است! از خوردن و آشامیدن جلوگیری نکرده است. بلکه گفته است، راه صحیح را برای خوردن و آشامیدن انتخاب کنید! تجاوز نکنید! افراط در خوردن نکنید! عینا همان ترتیب را در غریزه جنسی انسان مشاهده می کنیم. به هیچ وجه از این غریزه منع نشده است. در اسلام جلوگیری از این غریزه، و سایر غریزه های زندگی انسانی، رهبانیت نامیده شده و گفته شده است: «لا رهبانیه فی الاسلام». لیکن از تجاوز به ناموس غیر و از افراط در این امر منع شده است. این غریزه نیز مانند خوردن و آشامیدن است. بهره بردن از زیباییهای زندگی، و بهره بردن از نعمتهای الهی، به طور معقول و منطقی نه تنها بی اشکال است، بلکه در بسیاری از آثار وارد از اهل بیت دیده میشود که مرغوب و محبوب خداوند است. پس می توان راهی را رفت که بدن انسان لذت برد، روح انسان شاد باشد، افکار انسان آرامش یابد، و در عین حال خویشان انسان خوشنود باشند. چه امتیازی می شود داد به کسانیکه یک قسمت بزرگ از وجود خود، یعنی فطرت خداجویی را کنار گزارند، و یا غرق در شهوات شوند، و یا از حریم اجتماع و زندگی اجتماعی کناره گیرند؟

 


درس باید خواند؛ مرد اجتماع باید بود؛ در عین حال مرد دیندار هم می توان بود‍‍! همه اینها با هم جمع می شوند. بلکه همه اینها یک راه است. آرامشی که در نتیجه نماز، و رضایتی در نتیجه روزه، برای انسان حاصل می آید، نه تنها زحمت مختصری که در راه به پا داشتن این عبادات می کشد را جبران می کند، بلکه آرامش، آسایس و نوری در قلب انسان پدید می آورد، که توفیق وی را در هدفهای تحصیلی او نیز تامین می کند. تصور می کنم که با کمال وضوح می توان دریافت، که عبادات با تمرین، بسیار آسان می شود. انسانی که خاشع بود، با کمال سهولت به عبادات مختصری که از طرف خداوند بزرگ به او تکلیف شده است، گردن می نهد.

 

آنچه می توانم بر مطالب گذشته خود بیفزایم این است، که هرگاه اشکالی در یکی از بحثهای دینی بر تو و یا برای یکی از دوستانت پیش آمد، با نهایت خوشوقتی آمده جواب دادن به آنها هستم. اصولا این قسمت از مکاتبات را از بهترین وظایف خود می دانم. تو خود می دانی که در هفته متجاوز از 7 ساعت در مدارس اینجا و بیروت با جوانان سر و کله می زنم. به آنها گفته ام که در سالن را می بندیم، و دهانها را می گشاییم. آنچه می توانید سؤال کنید. و من آماده پاسخ دادن به آنها هستم. به نظر من، سعی در اصلاح جوانها بسیار ارزشمندتر از سعی در اصلاح بزرگسالان است. چه آنها با عبادت خوی گرفته اند. و چه از آنها امیدی برای ساختمان مستقبل (آینده) نیست. آینده ما به دست تو و امثال تو از جوانهاست. امیدواریم که از تنگ نظری قدیمیان، و از تندروی امروزیان، که نتیجه و عکس العمل آن افراط بوده است، بر حذر باشید. امیدواریم که دنیایی که نسل شما می سازد، دنیایی آزاد و آباد و آسوده باشد. دنیایی باشد که در آن عدل و حق و خیر، همراه ایمان و علم دیده شود. دنیایی که ما بتوانیم ایام پیری خود را با کمال راحتی و آسایش در آن بگذرانیم، و امیدوار باشیم که فرزندانمان آینده ای سعادتمند دارند.

 
تو را به خدا می سپارم، و با این جمله از تو خداحافظی می کنم: امیدوارم که همیشه خوش و موفق باشی، و ما را فراموش نکنی! این آیه را به وسیله این نوار در گوش تو می خوانم: «ان الذی فرض علیک القرآن لرادک الی معاد » و الله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین. این آیه خطاب به پیغمبر است و او را بشارت می دهد، خدایی که قرآن را بر تو نازل و واجب کرده است، به طور حتم تو را به سرانجام مقصود می رساند. او بهترین پناهنده و مهربانترین مهربانان است.آری؛ راهی که پیغمبر می رود، راهی که در راه حق و خیر و عدل باشد، قدمهایی که با تدبیر و با علم توأم باشند، حتما به سرانجام خواهند رسید. این آیه برای ما تفألی است از وضع أینده تو؛
 خداحافظ و نگهدار تو

پ/ن:
1- امروز سالگرد ببوده شدن امام موسی صدر است... کسی که مسیح لبنان بود...
2- صوت این نامه را قبلا داشتم... هرچه آرشیوم را گشتم پیدایش نکردم. اگر کسی دارد لطف کنم به من هم بدهد... صدای امام موسی طنین عجیبی دارد...
عباس سیاح طاهری
۰۷ شهریور ۹۲ ، ۱۰:۴۴

جشن عروسی

من با جشن عروسی مخالفم و دوستانم هم میدانند و دعوتم نمی کنند خودم عروسی نگرفتم و رفقا میدانند کلا تمام طول جشن حرص می خورم. مگر آنکه طرف دیگر خیلی عزیز باشد و دعوت کند و من بخاطر عزتش حرص که میخورم به روی خودم نیاورم و توی خودم هی حرص بخورم و بخورم... نه بخاطر این که جشن است و شادی و این ها! نه! بل از آن جهت که توی جوان اول زندگیت میروی با هزار بدبختی و هزاران هزار فلاکت حداقل 20 میلیون پول بی زبان را میگیری میریزی توی حلق ملت که بخورند و خوش باشند و تو را هی تشویق کنند که زن گرفته ای و آفرین به این جنم مردانه ات! درباره کارشان حرف بزنند و ساعت و انگشتر همدیگر را ببینند و از این حرف ها... آخرالامر هم بگویند انتخاب میوه اش بد بود و کبابش را سوزانده بود و ژله اش رژیمی نبود...
که چه بشود مثلا؟! نمی شد آن 20 میلیون را نگه میداشتی خانه ای بجای 40 متری،60 متری اجاره می کردی یا خانه ای 40-50 متری میخریدی؟
در آن سمت هم خانم بیاید عروس مفلوک را بنشانند 4-5 ساعت توی آرایشگاه و آتلیه و... (که تازه عکس هایی بگیرید که غیر از خودتان کسی نتواند ببیند!!!) و بعدش بیاید بنشید مثل تاج بالای مجلس و هی چلپ چلپ ماچ به این و آن بدهد و دوستان مجردش بگویند "وایییی چه سرویس قشنگی!! چن خریده برات؟" و بعدش بگویند که مثلا من نگین دار دوست دارم یکی هم نشان کرده ام و ته دلشان غنج برود و سرخ و سفید شوند... حالا سمت ماها که نه ولی خب آن سمت آهنگی و رقصی و... (که البته نیمه ی متدّین مغزم میگوید بنویس رقص زن برای زن حرام است و این را هم بگو که این سمت تالار هم آبکی می خورند عده ای و این هم حرام است)
تازه بعد از شام که کوفت کردی (چون رفته ای بخش زنانه و کلی استرس و خجالت و سر پایینی و این ها و کلا اشتهایت کور شد و یا شاید سفت ایستادی و گفتی زنانه نمی روی و بحث و جدل و اعصاب خردی که "مگه میشه؟!" و "عیبه!" و "رسمه!" و "مردم چی میگن؟!" و این ها و باز اشتهایت کور شد!) تازه موقع عروس کِشون است! باید دوره بیافتید تمام شهر را با بوق های شادیتان پر کنید و همه شهر بفهمند که ماه بانوی این شهر امشب در حجله توست! نمی دانم چرا برخی اصرار دارند که عروس کِشون را تبدیل کنند به عروس کُشون؟! خب عزیز من ویراژ دادن جلوی این داماد خسته و داغون تنها لطفی که دارد خریدن فحش برای پدر و مادرت است! نکن جان من!
بعد از این که رفتی در خانه مادر خانمت که با هم مراسم خداحافظی را انجام بدهید و جلوی پایتان ببعی ای ذبح شد و از روی خونش رد شدید تازه باید بروید سمت منزل خودتان! قبلن می گفتند گربه را دم حجله بکش اما الان ببعی می کشند خلاصه!
خب! کم کم داریم به خانه نزدیک می شویم و دلت مثل سیر و سرکه میجوشد. همسرت هم همینطور... تازه درب خانه که می رسید کلی داد و بوق و رقص و صندوق عقب های بالا زده که همه محل بفهمند شما عروس و داماد دارید میایید خانه خودتان و متوجه حضور مبارک شما بشوند...
حالا همه کم کم میروند و کتت را در میاوری، عروس هم میخواهد از شر این همه تور و سیم خلاص شود... حالا با این همه خستگی باید کاری کنید که به هم آشنا شوید... بماند که چقدر این خستگی کشنده دیوانه تان می کند. همه که می روند سکوت سنگین خانه دارد شما را می خورد... نمی شد مثلا کار دیگری کرد؟


من با جشن عروسی مخالفم و دوستانم هم میدانند و دعوتم نمی کنند می دانی چرا؟ چون آن شب همه چیز برای مردم است و هیچ کس به فکر عروس و داماد نیست... ایکاش می شد از شر این "همین یه شبه" ها و "همین یه پسرو دارم" ها و "همین یه دختره" ها و "پس مردم چی میگن" ها و "من آرزو دارم" ها خلاص شد...
شب عروسی باید شب آرامش عروس و داماد باشد و الان نیست... بخاطر "ما مردم" و حرف ما مردم است که مایه آرامش نیست... کاش ما برای عروسی مردم همان کاری را بکنیم که برای خودمان دوست داریم بقیه بکنند...
پ/ن: دیشب عروسی عزیزی بود و من رفتم... پانزدهمین باری بود که واسطه میشدم و خدا لطف می کرد به هم میرسیدند... خدایا این لطفت را از من نگیر... و به جوانان ما یاد بده همه ازدواج، جشن عروسی نیست...

عباس سیاح طاهری

چند سال قبل فیلم ۳۰۰ را دیدم و خیلی به این فکر کردم که ساختن همچین فیلمی با این هزینه چه دردی را از غرب دوا می کند؟ اما عمق کینه و جنگ فرهنگی را کم کم در آرگو و فیلم های قبل و بعدش حس کرده بودم. فیلم هایی که همگی نشان از ضعف سازندگان آنها و عدم شناخت از ایران داشت. فیلم هایی مثل سنگسار ثریا و شرایط... اما این نقیصه در دو فیلم نبود. اول آرگو، که انصافا فیلم کم سوتی ای بود و دوم 300 که بخاطر نوع کمیک و فانتزی اش خیلی فضای سورئال ی داشت... ظاهرا سینمای غرب هم مثل ما دنبال انجام کار کم سوتی رفته است و فیلم جدیدی را رو کرده اند!

 کمپانی برادران وارنر یک تحریف تاریخ را بر پرده دروغین خود به نمایش گذاشته و قسمت دوم 300 را ساخته است. این فیلم که اسمش "300 ظهور یک امپرطوری" است به جنگهای ایران و یونان می‌پردازد. این فیلم توسط نوام مورو کارگردان اسرائیلی کارگردانی میشود از قرار معلوم در ماه مارث ۲۰۱۴ به نمایش گذشته میشود.

خیلی حرف گنده ای ندارم! نمی شد مثلاً بجای لاله پولی به یک کارگردان آزاده و یا حتی بنده ی پول بدهیم که کاری باکیفیت ولی در راستای جمهوری اسلامی تولید کنیم؟ مثلا فیلم شهید رجایی و بهشتی را، یا اصلا فیلمی راجع به کوروش با نگاه ذوالقرنینی... نمی شد واقعا؟!

تریلرش را از اینجا می توانید ببینید! جالب این که تریلر تا کنون بیش از 7 میلیون بار دیده شده است!!!

http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=2zqy21Z29ps


عباس سیاح طاهری