عصیان

درباره بلاگ
عصیان

عصیان خیزشی است در مقابل تمام ناحقی ها و بی حقی ها... جایی برای گفتن حرفی حق؛ ولو تلخ و کوتاه ...

بایگانی
آخرین مطالب
۲۳ آبان ۸۸ ، ۱۳:۳۱

کمی معماری...

سر کلاس طرح داشتیم با ملت چک و چونه می زدیم دریاره طرح هامون و این که معمارها به مسائل چطور نگاه می کنند... استاد آمد و وارد بحث شد و همین طوری وسط بحث گفت بیائید ژورنال کارهایم را بهتان نشان بدهم... طرح های مختلف را دیدیم و دوستان مثل آهوی اخفش هی با تاییدات  کله و حرف، پاچه های استاد را مورد عنایت قرار می دادند... تا این که یکی پرسید: "استاد! کانسپت (ایده) شما برای طراحی این مرکز (باز پروری معتادان) چه بوده؟" استاد هم جواب داد: " من زمانی که این کار را طراحی کردم کلاس یوگا و سوشو می رفتم، اونجا به ما آموزش دادن که گناه وجود ندارد... هر کاری که می کنی و از آن احساس رضایت می کنی اون ثوابه و هرچی تو رو ناراحت می کنه گناهه... یه بند باز اگه مستقیم راه بره می افته و فقط باید به چپ و راست بره... برای همین من مبنای ساختمون رو بر مبنای زیگزاگ گذاشتم و چون چیزی به اسم "صراط مستقیم" وجود نداره دالانی که روی کار و به شکل مستقیم درست کردم شیشه ای و کاربرد تزئینی داره! و اصل ساختمان همون زیگزاگ هاست..."

ما برای طراحی کارهایمان چقدر فکر می کنیم و آن ها چقدر... خیلی دپرس شدم... خیلی...

http://astaheri.persiangig.com/image/osyan/DSC03097.JPG


پ/ن:

1- تغییر شغلم باعث شد بفهمم خط تلفن خونه اینترنت ساپورت نمی کنه و برای همین کلاً دسترسی ام به اینترنت کمی محدود شده است...

2- توی دانشگاه چهار شنبه مناظره ای بود بین کواکبیان و زارعی. در حاشیه اش ما هم بحثی می کردیم با دوستان سبز... وسط بحث یکی از آن ها گفت انقدر شما خفقان ایجاد کرده اید که نمی شود حرف زد... اصلاً داخل توالت های عمومی را دیده ای؟ دیدی مردم(!!!) چقدر شعار می نویسند...

بهش گفتم: "البته حق داری! خیلی زور داره که توی چند ماه تریبون آدم از بی بی سی و نیوزویک به توالت برسه!!!" کمی اطراف را نگاه کرد و آرام رفت...

http://astaheri.persiangig.com/image/osyan/DSC03096.JPG

3- این روزها کلافه و و کلاف سر در گم افکارم رهایم نمی کند... دیشب را تا اذان فکر کردم... بدا به حال ما... نشکوا الیک می خوانم و شکوه می کنم... از کمی افراد و کثرت دشمنان و فقدان نبی و تظاهر زمان بر ما... و فقدان تو... ای آرامش ابدی و ای آسمان پر ستاره... امروز جمعه نیست... دلم ولی جمعه است... و تعطیل! بگذار دنیا تعطیل باشد وقتی تو نیستی... که تو بهتر می دانی نه هست هایمان چونان که بایدند و نه بایدها... وقتی تو نیستی...

عباس سیاح طاهری
۱۲ آبان ۸۸ ، ۱۲:۵۷

برای افغان های بیچاره

این چند وقت حتما اخبار مربوط به انتخابات افغانستان را شنیده اید... انتخاباتی با 39 نامزد که اصلی ترینشان حامد کرزی از یک طرف و عبدالله عبدالله از طرف دیگر بود... خیلی سعی کردم این انتخابات را برای خودم تحلیل کنم. چون از یک طرف سابقه کرزی معلوم بود. دست نشانده ای به تمام معنا. از روز اشغال افغانستان تا امروز و طرف دیگر عبدالله بود: "وزیر امور خارجه شهید احمد شاه مسعود و نزدیک ترین یار او" در این چند ماه اخیر کرزی به شدت از افغان ها در مقابل خارجی ها دفاع می کرد و گروهی عبدالله را اوبامای افغانستان می خواندند... غربی ها گروهی سکوت و گروهی از عبدالله دفاع می کردند... یعنی ظاهراً کسی با سابقه خفن انقلابی را برای اهداف خودشان در مقابل کرزی قرار داده بودند... کسی که مردم به خاطر بودن او در کنار احمد شاه مسعود در دورام مبارزه با دولت طالبان از او خاطرات فراوانی داشتند... در مقابل کرزی که دست نشانده بود حالا بر طبل خروج بیگانگان از افغانستان می کوبید...
http://www.kabulpress.org/my/local/cache-vignettes/L475xH350/afghan-karzai-2-98b88.jpg

اما آن چه که مرا به نوشتن این سطور وادار کرد چیزی ورای این حرف ها بود... انتخابات برگزار شد... تقریباً همزمان با ایران... شمارش آرا طول کشید... کرزی رئیس جمهور اعلام شد... عبدالله اعتراض کرد... ناظرین بین المللی چند میلیون رای را باطل کردند... انتخابات به دور دوم کشیده شد... شروط عبدالله برای برگزاری دور دوم پذیرفته نشد... او انصراف داد... و کرزی با رای دیوان قانون اساسی رئیس جمهور شد... و همه غربی ها به کرزی تبریک گفتند و او را رئیس جمهور قانونی افغانستان اعلام کردند... به فاصله ی فقط چند ساعت!!!

کمی مقایسه میان سابقه عبدالله و موسوی خیلی جالب است سابقه انقلابی هر دو... همراهی هر دو با رهبری بزرگ... و صد البته واکنش این دو به نتایج انتخابات... موسوی چه کرد؟ و عبدالله هم در آن سو با علم به پیروزی واقعی (و نه گمانه زنی افراد از ترکیب آرای مردم درون صفوف _که این عین جمله موسوی است در  نامه به شورای نگهبان_) بدون اردو کشی های خیابانی و سر و صداو نیز چه کرد؟ انصراف داد تا با قدرت منتقد باشد و البته اعتماد افغان ها را به کرزی در  حد بسیاری کاهش داد...

با توجه به این که گمانه زنی ها قبل از برگزاری انتخابات که کرزی را افغان واقعی و عبدالله را امریکایی معرفی می کرد و نتایج انتخابات و واکنش های این دو تنها یک نتیجه دارد... رمز سر سپردگی در صبر است... آمریکایی ها به خوبی به کرزی دلگرمی اولیه را داده بودند... و این خیمه شب بازی ها برای افغان های بیچاره بود...

http://www.iranuon.net23.net/uploads/1281376446.jpg

 

و مقایسه کنید سر سپردگی را در ایران و افغانستان(من نمی گویم موسوی سر سپرده است... من دلایل ظاهری و واکنش ها را مطرح کردم فقط همین.(

 

پ/ن:

 1- سیزده آبان هم می آید و می رود و رو سیاهیش می ماند برای ذغال!

 -2این چند وقت گوش شیطان کر در یک هفته دوباری میهمان امام رضا بودم یک بار با دوستان و یک بار هم میلاد امام رضا با همسرم خدا نصیبمان کرد... !که بعدا درباره اش خواهم نوشت

- لطفا این پیام های تبریک را بردارید بنده یک سالی هست عروسی کرده ام


عباس سیاح طاهری
۲۵ مهر ۸۸ ، ۱۷:۲۳

برای نخواندن

همه مان همینیم... همه... تبدیل شده ایم به این: 

http://www.made-in-china.com/image/2f0j00redTyqAEEQkMM/Potato.jpg

مره شور این دنیا راببرند...

ببینید.............................................................................

پ/ن:

لپ تاپ خریدم... از ارشاد آبی گرم نشد

عباس سیاح طاهری
۱۸ مهر ۸۸ ، ۱۳:۲۲

آخرین نفس های دیجیتال!

این دو روز اتفاقات زیاد بود... از بالا نیامدن بلاگفا بگیرید تا آشنایی با دوستان بلاگی… برای همین نمی شد به روز کرد... خیلی اذیت شدم... کار ها هم که مانده همین طور زیاد تر می شود... نمی شد به روز کرد... الطاف زیادی از دوستان بهم رسید... مراسم افتتاح کافه حزب الله با دیدت عزیزانی خیلی شیرین شد که سر دسته ی شیرینی هایش آشنایی با بزمانه و دیدار دوباره استاد دژاکام بود... تصمیم گرفتم در این آخرین پست از نمایشگاه فقط اسامی دوستان را بنویسم...

دوستان عزیزم(که همه می دانند این محبت از کجا نشئات می گیرد:‌ "و الف بین قلوبکم فاصبحتم اخوانا..."):

تقی د‍ژاکام که با دیدنش به آینده امید وار شدم و مانند وبلاگش ساده بود و دلنشین

بزمانه عزیز که هیچ وقت فکر نمی کردم اینکاره (شغلش) باشد و البته این تیپی!

چای نبات عزیز که دنبالش هستم برایش شانع بخرم شاید موهایش را شانه کند!

سید مجتبای پیموده ی عزیز... همان یک نفر طلبه کامل ترین توضیح درباره اش است!

رستاخیز عزیز... مامانش گفت دعاش کن تا سر عقل بیاد!!

میلاد نوریان زمانه! یکی دو دفعه بدجور ژنبه اش را زدم... امید وارم حلالم کند...

محمد مسیح مهدوی، آبروداری می کنم و اسم واقعی اش را لو نمی دهم!) تازه این دوست تکراریه!!

ابوذر منتظر القائم... هنوز همین قدر داغ! بهش گفتم این همه غمو کجا نگه می داری...

نیلوفرانه...

سندوس دختری در جستجوی حقیقت

باغچه مهربونی، که آشنائیمان با یک اتفاق بود...

بچه حزب الهی، که بد جور آشنت می زد ولی نمی دانم کجا دیدمش؟

عکاس مسلمان، هیچ وقت فکر نمی کردم که الان شهاب این ریختی باشد

احمد نجمی، منبر نت خیلی باحال بود... شماره ام را گرفت :D

بهمن هدایتی، کلاشینکف دیجیتال... توضیحش را در پست دادم

نفسانیات یک من، که همکار از آب درآمدیم!!!!

و.... آدم ها زیادند اما من نمی دانم چرا الان این ها یادم هست...بگذریم...

رسانه های دیجیتال تمام شد... با همه ی مسائلش و دلتنگی هایش...

 

 

 

 

پ/ن:

1- این هم آخرین پست است از برای لپ تاپ....

2- در آخرین روزهای رسانه های دیجیتال کارم را از دست دادم و باید لپ تاپ را تحویل دهم... پس دعا کنید لپ تاپ هدیه بگیرم تا به روز بمانم...

 

عباس سیاح طاهری
۱۵ مهر ۸۸ ، ۱۱:۴۵

Can you speak English

-          Can you speak English?

-          Yes! But I can’t speak English well

و این آغاز گفتگوی ما بود... گفتگویی یک ساعته... با زبان نصفه نیمه ی من و فارسی نصفه نیمه ی او...

اسمش "قاضی زید" بود... 24 ساله و اهل پاکستان. کجایش را نمی دانم! اما کلی حرف زدیم. اول پرسید شما کی هستید؟! من گفتم ما یک شرکت فرهنگی هنری هستیم که در حوزه ی اینترنت فعالیم! (فرض کنید این کلمات یکی در میان انگلیسی فارسی و عربی بود! ) _این توضیح لازم است که زبان اردو ترکیبی از عربی، فارسی دری و انگلیسی است_ و پرسیدم شما کی هستید؟ گفت: "مرکز توسعه فرهنگ اسلامی بعثت، در پاکستان " گفتم خب؟ حوزه فعالیت؟ گفت: "حوزه فعالیت ما درباره وحدت مسلمین است! درباره ولایت فقیه درباره امام خامنه ای، من می گویم امام خامنه ای چون برای من امام است..."

گفتم: "من هم می گویم امام خامنه ای، همه ما می گوییم..." گفت: " من قلبم و جانم را برای امام خامنه ای می دهم. ما در پاکستان دو- سه تا  شعار اصلی می دهیم، اول وحدت مسلمین، حرکت برای وحدت مسلمین، حرکت برای وحدت شیعه و سنی؛ دوم ولایت فقیه، اثبات ولایت فقیه و بر پایی قوانین اسلامی در پاکستان مثل حجاب...؛ و سوم، احمدی نژاد... مردم ما احمدی نژاد را خیلی دوست دارند... خیلی... "

و این سر آغاز بحث سیاسی ما بود... بحثی که او شروع کرد... پیرامون انقلاب مخملی در ایران و  ریشه های آن... می گفت: "می دانید که این شلوغ بازی ها با دلارهای آمریکایی است! دلار خرج کرده اند خیلی، عربستان هم ریال داده است... ریال سعودی! سعودی ها برای اختلاف بین شیعه و سنی پول خرج می کنند. به هاشمی، کروبی و موسوی پول داده است... در سیستان و بلوچستان، در اهواز، در کردستان پول خرج می کند، ترور می کنند... در این جاها (کتابی درآورد و دستش را روی جلد کتاب که نقشه ایران بود شروع کرد به کشیدن روی نقشه) صابر گفت مرزها؟ گفت:" اوکی... مرزها"... می گفت: "کروبی 5 میلیون دلار خرج sms کرده است می دونید sms یعنی چی؟" خندیدیم و گفتیم بله...

http://www.pi6.ir/images/640012709.JPG

کتابی نشانمان داد که در پاکستان درباره انقلاب مخملی در ایران منتشر شده بود به زبان انگلیسی، عکس هایش کاملاً به روز و کامل بود... فصل آخرش را آورد و نشانمان داد، می گفت base (پایه) همه این حرف ها و مشکلات در ایران منتظری است... هدفشان هم احمدی نژاد نبود... امام خامنه ای بود... من می دانم اگر بصیرت امام خامنه ای نبود الان این حاکم بود (اشاره به عکس آیت الله منتظری می کرد) جالب بود آیت الله گفتن من و بچه های غرفه (که غالب مدت بحث را ناظر بودند) به آیت الله منتظری برایش سنگین بود...

http://www.pi6.ir/images/417060470.JPG

ازش پرسیدم قوانین اسلامی (Islamic revolution ) را در ایران چطور می بینی؟

-          خیلی خوب است... شما جامعه ای اسلامی دارید... راحتید... ما آنجا خیلی سختی داریم...

پرسید: "همه کسانی به احمدی نژاد رای داده اند چرا پیراهنشان روی شلوار است؟ "

خندیدیم... خیلی...

بهش گفتم: "احمدی نژاد 25 میلیون رای آورد... همه کسانی که به احمدی نژاد رای دادند که معتقد نبودند"

-          یعنی این حجاب نصفه ها هم طرفدارش هستند؟

-          بله! اگر عکس های انتخابات ایران را سرچ کنی می بینی، چون برای مردم کار می کند مردم دوستش دارند...

-          من احمدی نژاد را خیلی دوست دارم...

-     اما این که چرا لباس ما روی شلوار است کمی علتش فرق می کند... (برایش لباس سنتی ایرانیان را توضیح دادم و گفتم استعمار انگلیس لباس سنتی ایرانیان را تغییر داده و ما پیراهن را به خاطر پوشاندن قسمت میانی بدن روی شلوار می اندازیم که حیای بیشتری دارد و پوشیده تر است...)

http://www.pi6.ir/images/686508627.JPG

گفت و گفت... از بی حجابی در پاکستان نالید و گفت که ایران چرا انقدر حجاب نصفه دارد؟ و ازمان دعوت کرد به غرفه شان برویم. تاکید کرد همه بیایند...

موقع خداحافظی هم به او نرم افزار هنر خاکی و سامرا (که چند زبانه بود) را دادم. عکس آوینی را که دید گفت من این را می شناسم، آوینی است شهید جنگ شما با عراق، کارگردان بوده... جلد نرم افزار را می بوسید... همه مان را در آغوش گرفت بوسید و رفت...

http://www.pi6.ir/images/536528806.jpg

اتفاق خوب دیگه آشنایی با میثم سلمانی مدیر 4visit بود که البته جزو بچه های جهاد مجازی هم بود... این که 4تا و نصفی بچه حزب الهی کلیپ هایی رو که یو تیوب فیلتر کرده ازشون، تو یه سایت دیگه دارن پخش می کنن که مال خودشونه و مثل یو تیوبه خیلی برام جالب بود. مهمتر از همه این که برای راه اندازیش حقوقاشونو رو هم ریخته بودن و کارو شروع کرده بودن... دمشون گرم... آدم احساس خوبی داره وقتی با این جور آدماس...

عباس سیاح طاهری
۱۴ مهر ۸۸ ، ۱۷:۲۲

دوستان بلاگی و باقی ماجرا

این نمایشگاه هم چیز خوبی است ها! این روز ها از خیر و برکت سرشار و لبریزیم! دوستان حسابی ما را مورد ملاطفت!!! قرار می دهند و همکاران به علت حضور خیلی زیادم داخل غرفه دعاگویند! خلاصه مصداق کامل هم از در و هم از دیوار نوش جان کردنیم! دیروز مضاف بر دیدن بلاگرهای همیشگی کافه حزب الله اتفاقات خوبی افتاد. موقع نماز ظهر داخل سالن وضوخانه صادق شهبازیِ عدالتخواه را با یک فروند روحانیِ آشنا دیدم که حسابی سرشاخ بودند. بعدتر دستگیرم شد که احمد نجمیِ منبر نت است و موضوع بحث نوشتار های آخر ایشان درباره سید حسن خمینی. منم که حساس!!! دو سوت رفیق شدیم و رفتیم نماز! بعد از سلام نماز شروع کردیم به صحبت و کم کم مخ حاجی رو زدیم تا آمد توی غرفه مان و یک بحثی کردیم حسابی! موضوع هم از همان سید حسن شروع شد و تا بیت علما و شرایط قم در انتخابات و بعد از آن و نوشتارهای قاسم روانبخش و آیات عظام مکارم، جوادی، نوری همدانی، موسوی اردبیلی و وحید خراسانی و... و این که چرا اصلاح طلبان به راحتی علما را مصادره می کنند و چرا علما واکنشی نشان نمی دهند... بحث رابطه احمدی نژاد و علما و همچنین نقد عملکرد آقای بی ریا (که در طرح ولایت شاگردی اش را کرده ام) و همچنین نقدی بر شرایط کنونی دولت و رهبری (که به علت این که نقد ها درون گفتمانی بود از مطرح کردن شان در این فضا خودداری می کنم) خلاصه بحث این که به نتیجه ای رسیدیم که با سلیمی نمین رسیده بودیم: اگر احمدی نژاد همین برخوردی را که با مثلاً صور اسرافیل دارد با محمد رضای خاتمی و همچنین احمد توکلی داشته باشد اوضاع به شدت بی ریخت می شود... نباید گذاشت افرادی که در اطراف احمدی نژاد قرار دارند او را مثل برخی از مراجع در حلقه ی ایزوله ای از اخبار قرار دهند و صد البته باید با شیاطین کابینه مقابله کرد...

http://media.farsnews.com/Media/8704/Images/jpg/A0469/A0469787.jpg

نفر بعدی که خیلی اتفاقی دیدمش مجید بذرافکنِ تاملات بود. به غایت دوست داشتنی... صحبتمان پیرامون "حلقه فرزندان روح الله" و آخر و عاقبتش بود... عجیب بود... خیلی دل بستگی داشت... خیلی... وقتی نظرم را پیرامون تشکل های وبلاگی گفتم خیلی صریح موضع مخالفش را گفت... از این آزادگیش خوشم آمد. وقتی گفتم: "یک روز مجمع وبلاگ نویسان، یک روز حلقه فرزندان روح الله، یک روز هیئت بلاگ، یک روز کافه حزب الله... خروجی چی؟ از این همه اسم عوض کردن چه نتیجه ای پیدا می کنیم؟" گفت: بذار باشه... زیادش خوبه! نظر بی خودی هم نده! " و من با دهانی نیمه باز فقط نگاهش کردم!! که ناگهان ده نمکی آمد و چون برای تیکه پاره کردنش دندان تیز کرده بود بحثمان نیمه تمام ماند... راستی دعوتم کردند برای صحبت با ده نمکی! نرفتم. پرسیدند چرا؟ گفتم وقتم را برای کسی تلف می کنم که ارزش داشته باشد... نوشته بودند: "کارشناس مسائل دفاع مقدس، منتقد و نویسنده ی توانا و کارگردان سینما مسعود ده نمکی" خداوکیلی این ده نمکی را نه می شناسم و نه دوست دارم بشناسم...

آخرین نفر هم بهمن هدایتیِ کلاشینکف دیجیتال بود چون بحثمان بیشتر در محور وبلاگ شخصی او و نوشتارهای سیاسی اش بود مطرح نمی کنم اما جالب ترین قسمتش تیپ بهمن بود! تا حالا از نزدیک ندیده بودمش! هیکلی به غایت محافظی!!!  به طوری که فکر کنم دور کمر من دور بازویش بود! با موهایی دم اسبی و ریشی بلند و مجرد! برای خبرنگاری کمی بزرگ و نامتناسب بود!!! البته اگر در دیدار بعدی خفه ام نکند!!!

http://www.persianblog.ir/Avatar/9725.png?rnd=39760.9382163194

این بود گزارش من از یک روز دیگر در نمایشگاه به شوق لپ تاپ!!!

 

پ/ن:

1-   یکی از نکات جالب دیدن یکی از دوستان با همسرش بود که از دیدنشان شاخ در آوردم! نه به تیپ قبل انتخاباتشان و نه به تیپ بعدش!!! خلاصه بعد از دیده بوسی آنها از دیدن من خجالت می کشیدند و من از دیدن آن رفیق شفیقمان و همسرش حیا! با آن آرایش سبز بد جوری توی چشم بود.

2-      نمی شد وگرنه اسم این پست را هم برای لپ تاپ می گذاشتم!!!

3- هر کاری کردم عکس هایم آپلود نشد!!! آخ اگه پرشین گیگ توی نمایشگاه غرفه داشت...

4-      یحتمل تا آخر نمایشگاه همین بساط خسته کننده است! تا یار که را خواهد و حکمش به چه باشد...

عباس سیاح طاهری
۱۲ مهر ۸۸ ، ۲۰:۲۴

برای لپ تاپ!

این چند روز در نمایشگاه رسانه های دیجیتال مستقر هستم... جدای از بحث این که من توی این نمایشگاه چه کاره ام و چرا این جا هستم، آشنایی با بلاگر های مختلف که به واسطه کافه حزب الله و مجمع وبلاگ نویسان این جا جمع می شوند برایم خیلی جالب بود. افرادی که جدای از شخصیت حقیقی شان در لا به لای این کاغذ های شیشه ای رفت و آمد می کنند و گاه چقدر متفاوت از شخصیت اصلی خودشان در دنیای مجازی اند!!! 

اتقافات روزهای اخیر بسیار متفاوت و گاهی جالب بود. از آشنایی با مدیر گلوری اینترتیمنت گرفته تامکالمه ی دو - سه ساعته با تقی دژاکام وبلاگ آب و آتش که همیشه دوستش داشتم و در این دیدار دوست داشتنی تر هم شد... از مصاحبت با سلیمی نمین گرفته تا سعی شهاب مرادی در این که جایی بنشیند که پشتش عکس دختری بد حجاب نباشد! و دیدار صفار هرندی و رادیو نمایشگاه که بد جور روی مخ راه  میرود این خانم مثلا! خوش صدا که آدم را یاد آن داستان امیر خانی می اندازد! خلاصه جمع همه چیز جمع است و... 

http://media.farsnews.com/Media/8609/Images/jpg/A0363/A0363069.jpg

حالا چرا به جای مطرح کردن صحبت های سلیمی نمین و دژاکام و... این خزعبلات را پشت سر هم ردیف می کنم دلیلی دارد که در آخر عرض خواهم کرد.

از حرف های دژاکام همین بس که گفت وبلاگ مرا می شناسد!!!

و از سلیمی نمین که بد جور پا پی "رحیمی" و "مشایی"و"کردان"شده بود و آن ها را با مهاجرانی در زمان هاشمی نام می برد و می گفت افکار و افعالشان شیطانی است.

و دغدغه مندی او نسبت به این که دولت در زمین وبلاگ نویسان چپی بخواهد بازی کند و از شیوده خود آنها (که بی اخلاقی است) برای مقابله با آنها استفاده کند _که صد البته مثل روز روشن است که غلط است_ و ترس این داشت که مبادا دولت منتقدین منصف و غیر منصف را به یک چوب  و یک شیوه براند که بسیار غلط است.

http://media.farsnews.com/Media/8802/ImageReports/8802141448/4_8802141448_L600.jpg

این حرف را پسندیدم و این خطر را که حلقه اطرافیان احمدی نژاد او را گول بزنند بسیار مهم می دانم.

مطلب دیگر این بود که نباید سنج معیار حق و حقیقت احمدی نژاد باشد. که این را هم قبلاً گفته بودم و برای میلاد نوریان نوشتم در این جا!

خلاصه این روز ها با آمدن چهره های سیاسی مختلف خودم را از لحاظ اطلاعاتی شارژ می کنم.



پ/ن:

1- حالا چرا این حرف ها را این جا زدم؟ داشتم رد می شدم که دیدم جایی وبلاگ ها را ثبت نام می کنند. من هم ثبت نام کردم بعداً شصتم خبردار شد که به وبلاگ برگزیده یک لپ تاپ می دهند منتها باید موضوعش رسانه های دیجیتال باشد!!!! خب این شد دلیل این پست و این عنوان!

2- عصیان را به عنوان سومین وبلاگ مفید در موضوع جامعه معرفی کردند! رفتم ببینم جایزه ای چیزی دارد که یهو نزدیک بود چیزی بدهم تا آزادم کنند! غلط نکنم برادران گمنام امام زمان (عج) می خواستند ما را حضوری زیارت کنند! به خیر گذشت!

3- پرشین گیگ قاطی کرده بود عکس هایم نمی آمد برای همین عکس ها این جوری شد.

4- دعا کنید پست بعدی با لپ تاپ هدیه ای باشد!!!!


عباس سیاح طاهری
۰۷ مهر ۸۸ ، ۱۵:۵۶

آقای کروبی، سلام!

درباره نامه دوم کروبی به هاشمی چند نکته به ذهنم می رسد که می نویسم هر چند خیلی امیدوار نیستم این مرد عاقبت به خیر شود...

اول: در بند اول نامه کروبی به دو نکته مهم اشاره کرده است: اول شبه انتخابات (که نیک می دانید و می دانیم شبه انتخابات یعنی انتصابات و این لفظ به سمت چه کسی بر می گردد.) دوم اشاره ای به نامه اولش دارد که گفت: "نامه اول را پس از آن برای شما نوشتم که اخبار بسیار ناگوار و تکان دهنده از درون بازداشتگاهها به گوش من رسید و بر خود دیدم که از شما بخواهم که بنا بر جایگاه حقوقی خود به این اتفاقات رسیدگی کنید و نگذارید که در جمهوری اسلامی تعرض به مال و جان و ناموس مردم تبدیل به امری عادی شود..." یعنی جناب کروبی اولاً هنوز بر گفته ی خویش مبنی بر تجاوز پایبندند چون آن را مرجعی برای خاطرات خود می دانند و ثانیاً تاکید دارند که اخبار "به گوش ایشان رسیده است" و ثالثاً از جایگاه حقوقی آقای هاشمی سخن گفته اند، خب آقای هاشمی ریاست قوه قضائیه اند؟ نماینده رهبر در امور قضایی؟ و یا اشرافی به مسائل قضایی دارند؟ در تمام سابقه ی آقای هاشمی یک روز سابقه فعالیت قضایی وجود دارد؟ این جایگاه حقوقی که در آن نامه اشاره شد ریاست مجمع تشخیص مصلحت است که اگر به شرح وظایفش نگاه بکنید بندی در ارتباط با میانجیگری و یا حکمیت در مسائل قضایی در آن وجود ندارد که این خود موید این مطلب است که از ابتدا نگاه کروبی به آقای هاشمی اشتباه بوده است. طرح بحث دایره مسئولیت آقای هاشمی در انتهای بند اول موید این امر است. در ادامه بیشتر درباره اش خواهم گفت.

راستی آقای کروبی یادشان رفته است که در نظام اسلامی "همه" مسئولند و نه مسئولان که ایشان صلاح مملکت را به ایشان ارجاع می دهند؟!

دوم: حمله به خبرگان آن هم پس از اجلاسیه و صدور بیانیه و گفتن این که می شد این بیانیه را بدون اعضا هم صادر کرد و نیز مطرح کردن این حرف که "رشادت ها و دلیری های امام خمینی و نیروهای انقلابی در عصر ستمشاهی را یادآوری کنم" را می توان مبنای چند تحلیل قرار داد. 1-  می توان گفت به نظر آقای کروبی بیانیه پایانی از پیش نوشته شده و فقط در آخر اجلاسیه اعلام شده! حال این چه کسی است که بیانیه اجلاسیه را نوشته است که قدرتش بیشتر از خبرگان است؟ 2- یاد آوری رشادت ها  و دلیری های امام خمینی در مقابل رژیم ستمشاهی چه ارتباطی با شرایط موجود جامعه دارد؟ آیا ایشان حکومت کنونی را همتراز حکومت شاه می دانند که دلیری های امام را درمقابل آن یاد آور می شوند و بر مقابله با ظلم و جور تاکید می کنند؟ و حال پیدا کنید امام و شاه را در حکومت کنونی!!!

سوم: فرموده اند: "در آن شرایط (...) نه احتمال قوی به پیروزی بود و نه برنامه ای برای تقسیم غنائم." یعنی الان برنامه وجود دارد؟

مطرح کردن قدس شریف و سرزمین فلسطین در آرمان های امام را هم که آقای کروبی به خوبی در روز قدس به همگان نشان دادند: نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران، نه شرقی نه غربی جمهوری ایرانی و چند شعار دیگر دوستداران آقای کروبی سر دادند.

چهارم: این که ایشان خود را در مقام شاگردی امام و در رکاب اندیشه ایشان و حافظ میراث گرانقدر و ضد استبدادی می دانند بسیار عالی است! اما در جمله بعدی می فرمایند :"چه باک در این مسیر نظام جمهوری اسلامی دفتر شخصی و دفتر حزبی مهدی کروبی را پلمپ کند و روزنامه اش را توقیف و..." آقای کروبی! یا نظام اسلامی است (که خود هم فرموده اید اسلامی است) که باید دید چکار کرده اید که نظام "اسلامی" دفتر شما را پلمپ کرده است. و ثانیاً این تفکر ضد استبدادی چه ربطی به نظام دارد؟ یا نظام اسلامی است یا استبدادی! تکلیف ما را معلوم کنید. در ضمن فکر می کنم " لذت پیروزی خون بر شمشیر" مال اینجا نیست!! کمی اشتباه کردیه آقای کروبی!

پنجم: اینکه آقای هاشمی در قرائت بیانیه پایانی غایب است و سوالات کروبی از ایشان خیلی جالب است! توجه به این نکته ضروری است که بیانیه پایانی را رئیس امضا می کند!!!

ششم: انتظار کروبی از آقای  هاشمی چه بوده است؟ آیا انتظار داشتند رهبر را به خاطر تنفیذ رئیس جمهور عزل کنند؟ یا او را در منگنه بگذارند که چرا از ما دلجویی نکرد؟ و یا انتظار داشتند در تریبون مجلس خبرگان به رهبری فحش بدهند تا ایشان راضی شود؟ این جملات چه معنایی دارد؟ "... گویی در آن مجلس جز به تمجید و تجلیل نباید سخن گفت و هیچ خبره ای حق انتقاد از شرایط کشور ندارد و دهان خبره ای که از هفت خوان شورای نگهبان گذشته و توانسته به مجلس خبرگان راه یابد را باید با خاک پر کرد تا مبادا حرفی جز مداحی و تجلیل از شرایط موجود سخنی بگوید..." آقای کروبی! خدا بیدارتان کند! چرا به خبرگان توهین می کنید؟ آیا ارعاب و تهدیدی به خبرگان رسیده است؟ آیا این خبرگان انقدر اختیار و آزادی عمل و عقیده ندارند که حرف های خودشان را بیان کنند؟ آیا این خبرگان همان ائمه جمعه ای نیستند که از تریبون های نماز جمعه سراسر کشور شما را تخطئه کردند و شما می فرمائید که این تریبون ها برای بیان عقیده ای خاص دستاویز شده است؟ یعنی کسانی که در شهرهایشان شما را کوبیندند باید بیایند و در تهران "ناز و گل تان " کنند؟ و از شما برای دلجویی دعوت کنند؟ مگر کسی به عمل این افراد شک دارند که شما از آوردن بلا بر سر قانون اساسی توسط ایشان ناله تان به هوا بلند است؟ (که شما از همه بهتر می دانید که یکی از شرایط امام جماعت _ و نه جمعه که جمعه جای خود دارد _ عدالت است.) که صد البته همین جناب آیت الله دستغیب سندی است بر حقانیت این حرف که خبرگان در بیان آزادند و اگر به ایشان حرفی زده شده باز از جانب همان خبرگان بوده نه کسی خارج از این جمع.


http://3.bp.blogspot.com/_3JOqA9Wh9IQ/SoYN8uIsXDI/AAAAAAAAFDc/WKNe5Lo1Juk/s400/8805221654091-1-kowsari-1.jpg

راستی! آقای کروبی فرموده اید رهبری باید برای حمایت از نماینده ی خبرگان وارد عمل شود! مگر شما خبرگان را  شایسته ی  اعمال فشار و کنترل بر رهبری بر آنچه که شما عملکرد پس از شبه انتخابات نمی دانستید؟ مگر شما از آقای هاشمی به خاطر عدم نظارت بر رهبر انتقاد نمی کردید؟ مگر شما نبودید که... بگذریم! آقای کروبی! یا رهبر و عملکردش را قبول داشته باشید و یا بر عقیده تان مبنی بر محدود کردن رهبر به خاطر اشتباهاتش راسخ باشید! یا رومی روم ، یا زنگی زنگ...

هفتم: آقای کروبی! چرا دردتان می آید که آقای هاشمی فعالیت های شما را که می خواستید "بحران" جلوه اش دهید "فتنه" خواند؟ چرا دردتان می آید سیاست خارجی عزتمندی را که رهبری تایید فرمودند و شما یارای مقابله با آن را به دلیل مواضع ذلت مدارانه ای که در مدت در قدرت بودنتان اتخاذ کردید، مردم برگزینند؟ آیا بهتر نبود از این قوطی خود ساخته بیرون می آمدید و مشاهده می کردید جریان روال زندگی مردم در شرایط عادی قرار دارد و همه چیز طبیعی است و نه بحرانی؟

هشتم: جناب کروبی این حرف ها آشنا نیست؟ شاید امروز وصف حال شما باشد: "... و مى‏دانیم که قدرتهاى بزرگ چپاولگر در میان جامعه‏ها افرادى به صورتهاى مختلف از ملیگراها و روشنفکران مصنوعى و روحانى نمایان که اگر مجال یابند از همه پرخطرتر و آسیب رسانترند ذخیره دارند که گاهى سى- چهل سال با مشى اسلامى و مقدس مآبى یا «پان ایرانیسم» و وطن پرستى و حیله‏هاى دیگر، با صبر و بردبارى در میان ملتها زیست مى‏کنند و در موقع مناسب مأموریت خود را انجام مى‏دهند. و ملت عزیز ما در این مدت کوتاه پس از پیروزى انقلاب نمونه‏هایى از قبیل «مجاهد خلق» و «فدایى خلق»  و «توده‏اى» ها و دیگر عناوین دیده‏اند، و لازم است همه با هوشیارى این قسم توطئه را خنثى نمایند و از همه لازمتر حوزه‏هاى علمیه است که تنظیم و تصفیه آن با مدرسین محترم و افاضل سابقه‏دار است با تأیید مراجع وقت. و شاید تز «نظم در بى‏نظمى» است از القائات شوم همین نقشه ریزان و توطئه گران باشد" (1) و یا این سخنان: " وصیت اینجانب به آن طایفه از روحانیون و روحانى نماها که با انگیزه‏هاى مختلف با جمهورى اسلامى و نهادهاى آن مخالفت مى‏کنند و وقت خود را وقف براندازى آن مى‏نمایند و با مخالفان توطئه‏گر و بازیگران سیاسى کمک، و گاهى به طورى که نقل مى‏شود با پولهاى گزافى که از سرمایه داران بیخبر از خدا دریافت براى این مقصد مى‏کنند کمکهاى کلان مى‏نمایند، آن است که شماها طرفى از این غلطکاریها تاکنون نبسته و بعد از این هم گمان ندارم ببندید"(2)

آخر سخن: خداوندا  همه ی کسانی را که در هر لباسی دارند به این مملکت خیانت می کنند رسوا بگردان!

 

 

پ/ن:

1-      (1) و (2) صحیفه امام جلد 21 صفحات 425 و 445

2-      انصافاً تیکه کروبی به کیهان خیلی باحال بود!

3-      این نامه نگذاشت سیاسی ننویسم! عکسام موند. در اولین فرصت می ذارم رو سایت.

4-      ترم جدید شروع شد... حالا حالاها هی باید بدوم دنبال طرحای ترم پیشم!

عباس سیاح طاهری
۰۲ مهر ۸۸ ، ۱۱:۴۱

Title-less

1- ماه مبارک هم تمام شد و نمایشگاه قرآن و درگیری های ما هم به هکذا... اما این که چرا به روز نمی کردم دلیلش خستگی زیاد و استراحتی چند روزه خارج از تهران بود که به حمدلله کلی حال داد و ان شاءالله به زودی عکس هایش را آپلود می کنم تا بدونید منی که تو دانشگاه، هنر می خونم استعداد هنری هم دارم!

2- نماز عید هم مستقیما از TV تماشا نموده و مقادیر زیادی مشعوف شدیم از صد دانه مسئول دسته به دسته، با نظم وترتیب یک جا نشسته!!!

3- درباره روز قدس هم همین بس که وقتی اومدیم خونه برای اولین بار احساس کردیم یه روز قدس واقعی رو گذروندیم چون مقادیر اندکی صهیونیست رو با شعار هامون متفرق کردیم و کلی هم شعار واقعی در مقابل منافقین واقعی تر دادیم!

 4- این که کسانی که درباره میزگرد حجاریان و ... خیلی ناراحتن، خیلی بهشون سخت نگذره! چون به نظر من حجاریان هیچ تریبونی را به این وسعت و قدرت پیدا نمی کرد تا افکارش رو منتشر و از اونا دفاع کنه! صد البته باید از رسانه ملی تشکر کنه... شنیدن بعضی حرف ها از تلویزیون خیلی جالب بود... مشروعیت و مقبولیت و...

5- سوالی که می مونه اینه که اگه واقعاً همون طوری که گفته شد حجاریان از سال 73- 74 انقدر خوب مشکلات و خلا ها رو شناخته و به خوبی از همون کانال ها وارد شده تا تئور هایش رو عملی کنه؟

اگر این طور باشه من پای حجاریان رو می بوسم که قدرت مقام معظم رهبری و نظام رو به ما نشون داد که چه طور توی این سالها در مقابل این جریان مقاومت و ایستادگی کرده... هرچی دشمن قوی تر باشه آدم بهتر قدر نظام رو می فهمه...


عباس سیاح طاهری
۲۲ شهریور ۸۸ ، ۱۶:۱۹

پاسخی به نامه پر از تناقض سروش

چندروزقبلآقایدکترعبدالکریمسروشبهبهانه‌ی حوادثاخیرکشور، نامه‌ایخطاببهرهبرمعظمانقلابنوشتباعنوان«جشنزوالاستبداددینی»کنایهازاینکهجمهوریاسلامیایراندرحالفروپاشیاست! منبههمه‌ی دوستانحزب‌اللهی و دانشجویانمعتقدبهنظام و انقلاب و رهبریپیشنهادمی‌کنمایننامهرابهدقتبخوانند. ازلحنایننامه‌ نبایدترسید. نبایدبهاینبهانهکهسروشبهرهبریتوهینکرده و یاکلماتیرادرنامه‌اشآوردهکهخوشایندمانیست، آنرانادیدهگرفت و نخواند. سروشهمیشهعادتداردکهبهجایبرخوردعلمی و منطقیبامخالفان و منتقدانخود، آنهاراباعبارات و برچسب‌هایمختلفموردهدفقراردهد.

خواندنایننامه و دقتدرآن، اشتباهاتآقایسروش و درمقیاسبالاتر، اشتباهاتطبقهروشنفکرجاماندهازملترابهخوبیبهمانشانمی‌دهد. ایننامهازلحاظمنطقی، عقلی و دلایلمستندآنقدرضعیف و فاقداعتباراستکهخودسروشهمبرایپنهانکردنایناشکال، نامه‌اشرادرلابلایکلماتیآهنگین و عباراتیرنگین و ابیات و اشعارشاعراننوشته. بنابراینذهنخوانندهبجایپیداکردندلایل و مستندات، درگیرادبیاتآنمی‌شود و بهجایتعقل و تفکردرمحتوا، متوجهظاهرفریبنده‌ی آنمی‌شود. گوییقراراستایننامهدریکمسابقهادبی و یایکجلسهشعر و شاعریموردنقد و بررسیقرارگیرد.

سروشهمچنینمی‌خواهدعمدابهماالقاکندکهایننامهراخطاببهآقایخامنه‌اینوشته، حالآنکهاصلا و ابداچنینچیزینیست. اگرصدر و ذیلنامهرابهدقتبخوانیم و دغدغه‌هایسروشرادرآنببینیممتوجهمی‌شویمکهمخاطبویدرحقیقتبنیان‌گذارجمهوریاسلامیایرانیعنیامامخمینیاستنهآیتاللهخامنه‌ای. بهعبارتدیگرسروشداردافکار و اندیشه‌هایامامخمینیراردمی‌کند و عقده‌هایچندینسالهخودرابراندیشه‌هایامامخمینیفرومی‌کوبدنهآیت‌اللهخامنه‌ای.

البتهاینمساله‌ی تازه‌اینیست. درسالهایاخیرمباحثمطرحشدهتوسطسروشعلاوهبرفقدانخلوصعلمیازمرزموضوعاتخالصعلمینیزفراتررفته و صریحابهنتیجه‌گیری‌هایخاصسیاسی و اجتماعیانجامیدهاست. بطوریکهایشاندرمطالبخودصریحابهاثباتجداییدینازسیاست، نفیحکومتدینی و ولایتفقیه، رداصالت و حقانیتفتوایامامخمینیدرموردسلمانرشدی، زیرسوالبردندفاعمقدس و غیرعقلانیدانستنآن، و … پرداخته‌اند.

ایننامهتناقضاتمتعددیهمداردکهپیداکردنآنها، اساس و بنیانایننامهرابرهممی‌زند. نامه‌ برفرضیاتیبنانهادهشدهکههمهدلخوشیسروش و نتیجهموردنظرشبراساسآنفرضیاتموهوم و دروغینبدستآمدهاست. ازتقلب و خیانت و جنایت و تجاوزگرفتهتاازدمتیغگذراندندرویشان و روحانیان و نویسندگان و دانشجویان! منمانده‌امچنینهولوکاستفجیعیدرکجایایراناتفاقافتاده و چگونهملتایرانآنراتحملمی‌کند؟!

سروش پایه و اساساصلینامه‌ی خودراسخنانرهبرانقلابقرارداده. اوبهزعمخودمی‌خواهدباتعبیر و برداشتناشیانه آنسخنان، نتیجهبگیردکهنظاماسلامی و حکومتدینیدرآستانهفروپاشیاست! ویباآوردنبخشیازسخنانرهبرانقلابمی‌نویسد«آقای خامنه‌ای!… شما گفتید که «حرمت نظام هتک شد» و آبروی آن به یغما رفت. باور کنید که در تمام عمر خود خبری بدین خوشی از کسی نشنیده بودم. آفرین بر شما که نکبت و ذلت استبداد دینی را اذعان و اعلام کردید!»

اینپایه و اساسنامهآقایسروشاست. ویباچنانشور و شعفیدربارهاینعبارتمی‌نویسدکهآدمواقعامی‌ماندکهمگررهبرانقلابچهچیزیگفتهبودکهسروشباشنیدنشاینقدرخوشحالشده و آنرابهزوالحکومتدینیتعبیرکرده؟! (البتهدلیلشور و شعفایشانبرایماکاملامعلوم و مشخصاست. بالاخرهآقایسروشبهانه‌ایلازمداشتتانامه‌اشرابراساسآنبنویسد. حتیاگرآنبهانهکاملاغلط و اشتباهباشد) اماوقتی به اصلسخنانرهبرانقلابدرجمعدانشجویاندقتمی‌کنیممتوجهمی‌شویمکهمرادرهبریازاینجمله- «هتکحرمتنظام»- آنچیزینیستکهسروشادعاکرده، بلکهمقصودظلمیاستکهدرحوادثبعدازانتخابات، بهحقمردم و نظاماسلامیشدهاست. دقتکنید:

«یکعده‏اىآنچهراکهبعدازانتخاباتاتفاقافتاد، آنظلمىکهبهمردمشد، آنظلمىکهبهنظاماسلامىشد، آنهتکىکهازآبروىنظامدرمقابلملتهابهوسیله‏ىبعضىانجامگرفت، اینهاهمهراندیدهمی‌گیرند، فرضاً مسئله‏ىفلانحادثهرا، زندانکهریزکرا، یاقضیه‏ىکوىراقضیه‏ىاصلىدورانبعدازانتخاباتتاامروزقلمدادمی‌کنند؛ اینخودشیکظلمدیگراست. مسئله‏ىاصلى، مسئله‏ىدیگرىاست.مسئله‏ىاصلىایناستکهمردمدریکحرکتعظیمى، دریکانتخاباتپرشورِ خوبِ کم‏نظیرىحضورپیداکردند و این رأى بالاراتوىصندوقهاریختند. هشتاد و پنجدرصدشوخىاست؟ اینانتخابات، نظامراکهدراینیکىدوسالاخیرهمینطورپى‏درپىپیشرفتهاىاقتصادى و علمى و سیاسى و امنیتى و بین‏المللىبراىخودشکسبکردهبود، دریکمرحله‏ىعالىازامتیاز و آبروقرارمیدهد، بعدناگهانمشاهدهمیکنیمیکحرکتىصورتمیگیردبراىنابودکردناینحادثه‏ىافتخارآمیز. مسئله‏ىاصلىایناست»

ازاینعباراتکاملاواضح، مشخصمی‌شودکهمنظوررهبرانقلابازهتکحرمتنظامیعنیچه. ایشانضمنمحکومکردنتخلفاتیمانندحملهبهکویدانشگاه و ماجرایبازداشتگاهکهریزک و … بهظلمبزرگتریهماشارهکردندیعنیظلمبهمیلیون‌هاایرانی و نادیدهگرفتنحضور 40 میلیونیآنهادرانتخابات و زیرسوالبردنانتخابآنها.ظلمبهپیشرفت‌هایاقتصادی و علمی و سیاسی و امنیتی و بین‌المللینظام. اینکجا و آنچیزیکهآقایدکتربرداشتکرده و ادعامی‌کند؟ یعنیواقعاآقایسروشازدرکاینمسالهناتواناستیااینکهخودشرابهندانستنزده؟!

البتهازکسیکهبه«حقیقت مطلق»اعتقادیندارد و همهاندیشه‌ها و نظرها و برداشت‌ها و دین‌هاراحقمی‌داند و کلامخداراهمدرهرلحظه و هرنقطه و هرمکاندارایمعانیمتفاوتمی‌داند و همهبرداشت‌هایدینیراهمبهرسمیتمی‌شناسد، عجیبنیستکهازسخنانصریح و واضحرهبرانقلاببرداشتیمتناسبباخواستخودشداشتهباشد، اماعجیباینجاستکهدکترسروشاینباربرخلافمرام و مسلکسابقخود، تنهایکبرداشت، آنهمبرداشتخودشرابهرسمیتشناخته و همانراعینواقعیتدانسته!

عجیب‌ترازهمه‌ی اینهااینکهآقایدکترسروشبعدازمدتهاکهقرآنرا«کلام محمدی» می‌دانست، این‌باربرایاثباتادعاهایشناگهانتغییرموضعداده و از«کلام خالق سبحان»سخنمی‌گوید و ازآنشاهدمی‌آورد!

سروشهمچنیندرقسمتدیگریازنامه‌اش، دربارهدینمی‌نویسد و ادعامی‌کندکهبانابودیاستبداددینی، حکومتیخواهدآمدکهبهدیانتاحتراممیگذارد: «مازوالاستبداددینیراجشنخواهیمگرفت. جامعه‌ایاخلاقی و حکومتیفرادینیطالعتابناکمردمسبزماست… مادیانتراهمارجخواهیمنهاد… بارخدایاتوگواهباش، منکهعمریدرددینداشته‌ام و درسدینداده‌ام…»

http://madaniyat.ir/wp-content/uploads/ph20041013-3.jpg

حالببینیمکهمنظورآقایسروشازحکومتفرادینیکهدرآرزویتشکیلآنست و آندینیکهویآنراارجمی‌نهد و آندینیکهویدردشراداشته و درسشراداده، کدامست؟ لطفاعباراتزیررابهدقتبخوانید و قضاوتکنید:

درحیطهولایتباطنی، رابطهمرید و مرادیبرقراراست، امادرحیطهولایتسیاسی، حتی ائمههموجوباطاعتندارندچهبرسدبهفقیه! مردممی‌توانندبراماممعصومهمخردهبگیرند، انتقادکنند و درجاییفرمانشرااطاعتنکنند! (سروش، ماهنامهکیانبهمن 77) ولایتمنحصردرشخصنبیاکرماست و بارفتناو، ولایتنیزخاتمهمی‌یابد! ولایتپیامبربعدازاوبهکسیمنتقلنشدهاست! (کیانآبان 77)

تفکردینیبااستخدامطبیعتمنافاتداردیاحداقلخنثیاست! (هفتهنامهآبانخرداد 78) حقیقتدینهمانتجربهفردیدینیاستکهدرموردپیامبران «تلقیوحی» نامگرفته و دینهیچارتباطیبهاموراجتماعی و سیاسی و حکومتیندارد، هرکسیهمانقدردینداراستکهبهاینتجربهفردیرسیدهباشد. (روزنامهصبحامروزخرداد 78)

ارتدادحقطبیعیهرانسانیاست! (کیانفروردین 78) هیچدینیعقلانمی‌تواندمردمراازانتخابدیندیگرمنعکندچونخودآندینزاییدهانتخاببوده. (صبحامروزشهریور 78)درتعارضتکالیفدینی و حقوقبشر، حقوقبشرمقدماست!متاسفانهفقهایمااطلاعاتبروندینیندارند و متوجهایننکاتنیستند(صبحامروزشهریور 78)

ارزش‌هایدینیدائمادرتغییراند، اگرروزیفاطمهمی‌گفتبهترینزنانکسیاستکهنامحرماورانبیند، امروزکسینمی‌توانداینرابپذیرد!(ماهنامهزناندی 78)  فرهنگ شهادت خشونت آفرین است! (روزنامهنشاطخرداد 78) درتاریخجدیدخداییکهمومنانکشفمی‌کنندممکناستباخداییکهگذشتگانکشف و تجربهمی‌کردندمتفاوتباشد! (کیان ش 52)

مخالفت محققانه با دین کفر نیست. چون کفر موضع‌گیری در مقابل خداست ولی مخالف دین از روی تحقیق در قبال خدا موضع‌گیری نکرده است. (راه نو مرداد 77) مفاهیم دینی مانند ذم دنیا، رضا به قضای الهی و توکل و زهد و … مناسب دوران تاسیس یک نهضت و انقلاب می‌باشد، چون لازمه انقلاب، بریدن از دنیا و از خودگذشتگی است، اما برای دوران ثبات، کارآیی ندارد! (روزنامه ایران دی 77)

دین ورزی روحانیان، عوامانه و مصلحت‌اندیشی است، عاطفی، تقلیدی، تعبدی، سنتی و میراثی است. ملاک، حجم عمل است نه اندیشه و تعقل. روضه‌خوانی‌ها و زیارات دسته جمعی، تعصب و تجزم و تکفیر و طرد، در این نوع دینداری، زیاد به چشم می‌خورد. (کیان بهمن 78)

قرائت های مختلف از دین زدودنی نیستند و همه را باید به رسمیت شناخت، اینها در ذات یکی هستند (روزنامه ایران دی 78) جهان مدرن پرده از رازهای موهوم دینی برداشته و دین را از صحنه اجتماعی به یک حیطه‌ کاملا فردی عقب رانده است (کیان مرداد 77)

احکاماسلامآمیختهبهاسطوره‌اند و اگرازآنهااسطوره‌زداییشودبهراحتیبهمرورزمانقابلتغییراند. مثلاحجابجنبهاسطوره‌ایداردنهاینکهبرایحفظعفتباشد! (ماهنامه زنان دی 78)انقلابمابراساساسلاماسطوره‌ایبناشده، نهاسلامعقلانی. روحانیتماهمیشهعوام‌زده و دنباله‌روعوامبوده‌اند و عوامهماسلاماسطوره‌ایرابهترقبولمی‌کنندتااسلامعقلایی (روزنامه نشاط خرداد 78)

حکومت دینی جلوی رشد علمی مردم را می‌گیرد. در نظام لائیک ترکیه، روحیه علم‌جویی و حقیقت‌طلبی بهتر رشد کرده است زیرا آنجا ارزش های دینی را با علم مخلوط نکرده‌اند (نشاط خرداد 78) اگر قبول کنیم اسلام یا پاره‌ای از احکام آن سیاسی است، باید این احکام، موقت باشند چون حکم سیاسی موقت است. (کیان فروردین 78)

این‌هابخشکوچکیازآراء و عقایدآقایسروشدربارهدین و اندیشه‌‌هایدینیاست. کاملامشخص و معلوماستکهایشاندربارهدین و احکامدینچطورفکرمی‌کنند. وقتیایشانبهولایت ائمهقائل نیستند، آیادیگرجاییبرایولایتفقهامی‌ماند؟ واضحاستکهاینادعاها، درنهایتبهنفیکاملدینمی‌انجامد و ماهیت و حقیقتدینرانفیمی‌کند. اینرامقایسهکنیدباآرایامامخمینیکهدینراحقیقتیباابعادگوناگونفلسفی، اعتقادی، عرفانی، فقهی و مناسکیاجتماعی- سیاسی و تامین‌کنندهسعادت و نیکبختیآدمیدردنیا و آخرتمی‌دانستند.

حالبایدازایشانپرسیدآیادینبدونولایت ائمه (ع)هماندیانتیاستکهقراراستدرحکومتموهوم و خیالیشمابهآناهمیتدادهشود؟ آیااینهماندیانتیاستکهشمادردشرادارید؟ ایندین و ایندیانتدرمیانمردمدارایچهجایگاهیاست؟ آیامردمدیندارایرانهمبهچنیندین و دیانتی کهدرآن«شهادتطلبیحسینبنعلی و نهضتعاشوراخشونت و عاملخشونتنامیدهمی‌شود»اعتقاددارند؟ البتهسروشجواباینسوالراقبلاداده‌ است:«عوام، اسلام اسطوره‌ای را بهتر قبول می‌کنند تا اسلام عقلایی!»

اینجاستکهیکتناقضدیگرهمدرنامهآقایسروشآشکارمی‌شود. اگردینعموممردمکشوراسطوره‌ایاست و نهمانندایشانعقلایی، پسسروشازکداممردمدممی‌زند؟ اینمردمیکهقراراستاستبدادحکومتدینیرانابودکنند، کجاهستند؟

سروش هم سبز می‌شود!

ازدیگرتناقضاترفتاریسروشاینستکهناگهانعضوجبههسبزمی‌شود! اوچناناز«انتخابسبزموسوی»سخنمی‌گویدکهاگرکسیخبرنداشتهباشد، گمانمی‌کندایشانازسینه‌چاکانمیرحسینموسویدرانتخاباتبودهاست. کافیستسریبهاخبارروزهایتبلیغاتبزنیم و نامه‌هایمحکم و تند و اهانت‌آمیزاورابهمیرحسینموسوی و محموددولت‌آبادیبخوانیم:

«درخبرهاآمدهبودکهآقایموسویبهدانشجوییکهازنقشویدرانقلابفرهنگیسوالکردهبود، چنینپاسخدادهبودکهمندرآنهنگامنخست‌وزیرنبودم و نقشیدرانقلابفرهنگینداشتم و سندیدراینموردوجودندارد.  پاسخبهآندانشجو، درحقیقتپاسخبهعبدالکریمسروشبودکهدرجوابدروغ‌ها و توهین‌ها و تمسخرهاییکنویسندهدرمحفلحامیانموسوی، انگشتبرنقشمهممیرحسینموسویدرستادانقلابفرهنگینهادهبود و ازویخواستهبودتااینرازسادهرافاشکند و اطلاعدرست و دقیقدراختیارپرسشگرانقراردهد… آقایموسویامابهجایگفتناینحقیقتساده، راهناصوابیرابرگزید و پاسخآندانشجوی د‌ل‌سوختهراچنانمبهمدادکهکسنداندویدرآنایامچهکارهبودهاست.

آقایموسویشماکههمهافتخارتانپیرویازاماماست، چرا؟ شماکهخودمنصوبامامبودید و بهفرماناوبرصدرجلساتمی‌نشستید، چراخبردرست و دقیقیازآننمی‌دهید؟ آیافرداهماگربهکرسیریاست‌جمهوریبنشینید، همین‌طورحقدانستن مردمرامحترممی‌شمارید؟ گفته‌اید شما در انقلاب فرهنگی نقشی نداشتید. که این‌طور؛ ولی صورت مذاکرات شورای انقلاب چیز دیگر می‌گوید!…

ایندرانقلابفرهنگی. امادرستادانقلابفرهنگیچطور؟ آیا آن‌جا هم بی‌نقش بودید؟ قربان تمکینت شوم. میبین و سر بالا مکن. من می‌دانم که حامیان شما، از جمله آقای مسجدجامعی، در تشکیل آن جلسه و دعوت از آن نویسنده و تحریک او، خطای سیاسی و اخلاقی بزرگی مرتکب شدند و جای خالی دروغ  را پر کردند و پویش انتخاباتی شما را به رنگ جفا آلودند! اما شستن آن رنگ با رنگ دیگر میسر نیست. از شما انتظار بزرگ‌منشی بیش‌تری می‌رفت!یکیاین‌کهآنگفتار و کردارزشترانکوهش و سرزنشکنید و دوماین‌کهشجاعانهازاقدامامامیکهافتخارپیرویاورادارید و نیزازنقشخوددرانقلابفرهنگی و ستادانقلابفرهنگیبی‌شرمندگیدفاعنمایید و چونیکفردمطلع و مسوول، زوایاینهفتهآن‌راآشکارسازید و نشاندهیدکهبرنامه‌ریزان و مجریانانقلابفرهنگیچهکسانیبوده‌اند و خوددرگشودنپروندهمذاکراتشورایانقلابدراینخصوصپیشقدمشوید و هم‌چنینتصریحکنیدکهآیین‌نامه‌هایانقلابیبرایسانسورکتاب و غیرهمحصولشورایعالیانقلابفرهنگیکنونیاستکهشماهمعضوآنبوده‌اید و هستید! طفره رفتن و سر زیر برف کردن و جواب چند پهلو و سربالا دادن و کتمان حقیقت نمودن و به حمایت توهین‌کنندگان برخاستن و در قبال دروغگویان و درشتگویان سکوت پیشه کردن، شیوه صادقان و کریمان نیست

و این هم مطلب توهین آمیز سروش دربارهمحموددولت‌آبادی:

«به جستجو برآمدم که قصه چیست و محمود دولت‌آباد کیست. خبر آوردند خفته‌ایاستدرغارینزدیکدولت‌آبادکهپساز 30 سالناگهانبی‌خوابشده و دست و رونشستهبهپشتمیزخطابهپرتابشده و بهحیا و ادبپشتکرده و صدادرشتکرده و با «سخافت و شناعت» از معلمی به نام عبدالکریم سروش سخن رانده و او را «شیخ انقلاب فرهنگی» خوانده و دروغ در دغل کرده و متکبرانه با حق جدل کرده است. و این همه عقده‌گشایی و ناخجستگی در مجلسی به نام و حمایت از مهندس موسوی که در پی پوشیدن قبای خجسته صدارت است! گزافه و یاوه بسیار شنیده بودم اما این گاف‌های گزاف واقعا نوبر بود. از جنسی دیگر بود. از هیچکس چندان نرنجیدم که از میرحسین! آخر او می‌توانست به این خفته پریشان‌گو بیاموزد که انقلاب فرهنگی را (برای بستن دانشگاه‌ها) دانشجویان به راه انداختند نه سروش!»

همان طوری که می‌بینید سروش به صراحت میرحسین موسوی را به دروغ‌گویی و پنهان‌کاری و عدم شجاعت و سانسور کتاب و … متهم می‌کند و نیز اظهار نگرانی می‌کند که آیا میرحسین موسوی در صورت پیروزی حق دانستن مردم را محترم می‌شمارد؟

کدام را باور کنیم؟آندشمنیدیروز و آناتهامدروغگویی و گزافه‌گویی و پنهان‌کاریکهسروشبهموسوینسبتشمی‌داد و یاتوهماتامروزاورادرباره «پیروزیسبزموسوی» و مدایحاورادرباره‌ی موجسبز؟ البتهمی‌شوداین‌هاراهمگذاشتبهحسابهمانبرداشت‌هایمتفاوتویازیکموضوع. یعنیممکناستسروشهرلحظه و هردقیقه و هرثانیه، ازیکمساله‌، برداشت‌هایمتفاوتیداشتهباشد! بستگیبهاینداردکهدرآنلحظه‌ی خاصمصلحتچهباشد؟! یکروزمصلحتحکممی‌کندموسویدروغگو و بی‌انصافباشد، روزدیگرحکممی‌کندکه «پیروزسبزانتخابات» باشد. چرا؟ چونآقایسروشهرروزبهرنگیاست. یک روز به رنگ زرد کروبی، یک روز هم رنگ سبز موسوی!

البتهایشاندربارهموجسبزهمدچارتوهمات و تناقضاتشدیدیهستند. آقایسروشبرخلافعقایدشانکهبامطلق‌گراییمخالفهستند، اینجابهمطلق‌گراییاعتقادکاملدارند. همهسبزهاراهمانطوریمعرفیمی‌کندکهخودشتصورمی‌کند. فرضسروشاینستکههرکسیکهدرانتخاباتازمیرحسینموسویحمایتکردهامروزبایدقطعادرموجسبزموهومویجایگرفتهباشد و بانظام و رهبریمخالفباشد. اماسروشاینجاهماشتباهمی‌کند. ویآنقدردچارتوهمسبزشدهکهفرصتفکرکردنراهمبخودنمی‌دهدتاهمهآدمهایدور و برموسویرابهخاطرآورد. منبهآقایسروشکمکمی‌کنمتااینآدمهارابهتربشناسد:

آقایسروش! مجید مجیدی را که می‌شناسید؟مجیدیکسیاستکهدرانتخاباتاخیرازموسویحمایتکرده و فیلمتبلیغاتی‌اشراهمساختهبود. آیا مواضع او را درباره خودتان به خاطر دارید؟اوهمانکسیاستکهبعدازشنیدناظهاراتشمادربارهقرآنمحمدی، موضعگرفت و دربارهشماگفت:«مننهازموضعدفاعازحاکمیت و دولتکهمی‌دانیدمراباسیاست و سیاستپیشگیکارینیستکهاز موضع یک مسلمان، یک هنرمند پیرو مکتب اهل بیت، انزجار خود را از آنچه یک به اصطلاح روشنفکر گفته است اعلام می‌کنم و از همه آنان که در مقابل این جفای بی‌نظیر سکوت پیشه کردند گله مندم»پسمعلوممی‌شوددرمیانحامیانموسوی و اطرافیاناوآدمهاییهستندکهبادین و دیانتموهومشمامخالفهستند و آنرابهرسمیتنمی‌شناسند و حتیشمارابهخاطرآنتکفیرمی‌کنند!

اگر تصور می‌کنید که به خاطر حوادث بعد از انتخابات، مجیدی و امثال مجیدی از اعتقادات دینی خود دست برداشته و بخاطر مصلحت، در کنار شما جای گرفته‌اند اشتباه می‌کنید. اگر گمان می‌کنید در موج سبز موهوم شما، که در آن «گوگوش و سروش» جای گرفته‌اند، «سید مهدی شجاعی و مجید مجیدی و میرشکاک و عبدالجبار کاکایی» هم حضور دارند، کاملا در اشتباهید. این موج سبز با آن موج سبز خیالی شما زمین تا آسمان فرق دارد.

http://www.afghanpen.com/IMG/arton7.jpg

اماچرامی‌گویمکهمراددکترسروشازنوشتنایننامهبیانکینه‌هایشازاصلنظام و امامخمینیاست؟ چونسروشبخوبیمی‌داندکهبخشزیادیازرایدهندگان و حامیانمیرحسینموسویآدمهاییهستندکهبهایننظام و بهاینانقلاباعتقادکاملدارند. اصلاخودموسویهمباادعایپیرویازخطامامبهصحنهانتخاباتآمدهبود. دراینشرایطقطعابهمصلحتدکترسروشنیستکهخودش و موجسبزموهومشرادربرابراینجمعیتقراردهد، بهمصلحتشآناستکهبگوید«ماپیروخطامامهستیم و باآقایخامنه‌ایمخالفیم!» اماسروشچندخطپایین‌ترهمینمصلحتراهمفراموشمی‌کند و رفتارمنافقانه‌اشرالومی‌دهد. بخوانید:«بارخدایاتوگواهباش، منکهعمریدرددینداشته‌ام و درسدینداده‌ام، ازبیدادایننظاماستبدادآئینبرائت می‌جویمو اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کرده‌ام از تو پوزش و آمرزش می‌طلبم!»

بهنظرشماآیادکترسروشدقیقه‌ای و ثانیه‌ایدردورانرهبریآیتاللهخامنه‌ایمقام و مسئولیتیدراینمملکتداشته؟ خیر. همهمابخوبیمی‌دانیمکهاواگردرایننظاممسئولیتیداشته، درسالهایاولانقلاب و درزمانحیاتامامخمینیبود؛ کهسروشمسئولیتآنچندوقترا «خدمت به ظالمان»تعبیرمی‌کند! اینعبارتعمقکینه و بغضویرانسبتبهامامراحلنشانمی‌دهد.

سروش از نوشتن این نامه چه هدفی داشته؟

سروشخودبهترازهرکسیمی‌داندکهتوهماتشدرمیانمردمایرانجایینداردچراکهبهگفته‌ی خودش«عموم مردم ایران عوام هستند و برخلاف او، دنباله‌رو اسلام اسطوره‌ای»پساینسوالمطرحمی‌شودکهاوازنوشتنایننامهکهتاثیریدرعموممردمایراننداردچهمنظوریداشته؟ بهنظرمنیکیازاهدافسروش و آدم‌هاییماننداوایناستکهدراینروزها و درآستانهبازگشاییدانشگاه‌ها، فضارابرایادامهبحرانمهیانگهدارند و نگذارندکهشرایطکشورآرامشود. سروشبهعنوانیکیازرهبرانفکریجریانسکولارکشور، بانوشتنچنیننامه‌ای، بهجریانوابستهبهخودپیغاممی‌دهدکهایناعتراض و اینآشوب‌هانبایدتمامشود، بایدادامهپیداکند و بههمیندلیلاستکهباتوسلبهشعر و شاعری و قطعاتادبی، نامه‌ایمی‌نویسد و ادعامی‌کندکهنشانه‌هایسقوطحکومتدینیراباچشمخوددیدهاست! اماحقیقتچیزدیگری‌ است…

ماچهوظیفه‌ایداریم؟ همانطورکهدرابتدایاینمطلبگفتم، مانبایدازخواندن و روبروشدنباچنیننامه‌هاییبترسیم و ازعبارات و توهین‌هایآنناراحتشویم. بایدآنرابخوانیم و دروغ‌هایشراافشاکنیم. بایدهوشیارباشیم و باتدبیرعملکنیم. فراموشنکنیمکهرهبرمعظمانقلابحدودابیستروزپیشدردیداربادانشجویانبهاینمسالهاشارهکردهبودندکهاینقضایابهپایاننرسیده، صحنه‌گردان‌هاییپیداخواهندشدکهبیکارنخواهندنشست:

«منبهشماعرضکنمدانشجوهاىعزیز! اینهاناامیدنیستند؛ دارندقضایارادنبالمی‌کنند؛ بهاینزودىهمزمیننمی‌گذارند. اینهاصحنه‏گردانهائى دارند، صحنه‏گردانهائى همپیداخواهندکرد. دانشگاهبایدبهوشباشد. دانشجوى مؤمن و مسلمان و دانشجوئى کهبهکشورشعلاقه‏منداست و دانشجوئى کهبهآینده‏ىکشور و آینده‏ىنسلخودشدلبستهاست، بایدهوشیارباشد. بدانیداینهادارندطراحىمی‌کنند؛ البتهشکستمی‌خورند. منالانبهشماعرضمی‌کنم، اینهادرنهایتشکستمی‌خورند؛ امادرجه‏ىبیدارى و هوشیارىمن و شمامی‌توانددرمیزانخسارت و ضررىکهواردمی‌کنند، تأثیربگذارد. اگرهوشیارباشیم، نمی‌توانندصدمه و ضررىبزنند. اگرغفلتکنیم، احساساتىبشویم، بى‏تدبیرعملکنیم، یاخواببمانیم و اینجورعوارضبهسراغمانبیاید، ضرر و زیان و هزینهبالاخواهدبود؛ ولودرنهایتموفقنخواهندشد.»


پ/ن:

1- این مطلب امید حسینی است در آهستان

2- الهم ان لم تکن غفرت لنا فی ما مضی من شهر رمضان، فغفر لنا فی ما بقی منه...

عباس سیاح طاهری