عصیان

درباره بلاگ
عصیان

عصیان خیزشی است در مقابل تمام ناحقی ها و بی حقی ها... جایی برای گفتن حرفی حق؛ ولو تلخ و کوتاه ...

بایگانی
آخرین مطالب
۰۶ تیر ۸۷ ، ۱۶:۵۵

ماشا تولدت مبارک

ماشا تولدت مبارک

happy birthday to you masha

 

در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند       گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را

 
«ماشا الیلیکینا» نام مشهوری در روسیه و مناطق روسی‌زبان است. او حدود 2 سال پیش به عنوان یک هنرپیشه جذاب و یک مدل زیبا مطرح بود و شهرت و محبوبیتش با اوج گرفتن «گروه رقص و موسیقی فابریک» در روسیه، به بالاترین حد رسید.

به گزارش ابنا، ماشا الیلیکینا، ستاره سابق سینما، رقص و موسیقی، اینک حجاب اسلامی در بر دارد و به تدریس در مدارس مشغول است. وی می‌گوید از جلوه‌های کاذب سابق متنفر است و اکنون احساس خوشبختی می‌کند.

آنچه در پی می‌آید مصاحبه سایت روسی Islsm.ru با این هنرمند مسلمان شده است:

• چطور شد که تمام موفقیت‌ها و درخشش‌های خود روی صحنه را زیر پا گذاشتی و به اسلام گرویدی؟
ماشا: من به لطف خداوند به سوی او گام برداشتم. این اراده خدا بود.

در زمانی که یک خواننده بودی آیا فکر می‌کردی که روزی اسلام بیاوری، روزه بگیری و به حج بروی؟
ماشا: نه؛ حتی به ذهنم خطور هم نمی‌کرد که روزی به حج بروم و از بهترین و گواراترین آب، یعنی آب زمزم بنوشم. 

•  آیا راهی که برای مسلمان‌شدن طی کردی، مسیری طولانی بود؟
ماشا: من دو سال است که مسلمان شده‌ام. یک روز مطلع شدم که یکی از نزدیکترین دوستانم بر اثر یک حادثه در شهری دیگر به حالت کما رفته است. من نمی‌دانستم که چطور می‌توانم به او کمک کنم. آن روز برای اولین بار نماز خواندم و دست به دعا برداشتم و از خدای بزرگ کمک خواستم.
روز بعد همان دوستم با من تماس گرفت و گفت: «در آن حالات بیهوشی من تو را می‌دیدم و تو خیلی زیاد به من کمک کردی!»، من در آن لحظه بسیار گریستم؛ زیرا برای اولین بار در زندگی‌ام بود که چیزی از خدا می‌خواستم. 

• در حال حاضر به چه کاری مشغولی؟
ماشا: من پنج زبان اروپایی بلد هستم و در حال حاضر در مدرسه و دانشگاه تدریس می‌کنم. ضمناً برخی از نت‌های مجاز شرعی را نیز می‌نویسم.

• آیا موسیقی هم گوش می‌دهی؟
ماشا: بله؛ آثار «گروه ریحان»، «گروه سامی یوسف» و «گروه کت استیونس» ( که پس از اسلام آوردن نام خود را «یوسف اسلام» گذاشت) را گوش می‌کنم. 

• آیا چیزی از قرآن هم آموخته‌ای؟ آیا آمادگی داری که زبان عربی را هم به آن پنج زبان اروپایی اضافه کنی؟
ماشا: در ابتدا فکر می‌کردم که آموختن زبان عربی مشکل باشد. اما آن را شروع کرده‌ام و خیلی هم آن را دوست دارم و فکر می‌کنم کلیدی برای فهم دانش برتر باشد. 

• چرا گرایش به اسلام نسبت به ادیان دیگر بیشتر است؟ و چرا بیشتر کسانی که به اسلام می‌گروند از بین هنرمندان و فعالان در کنسرت و موسیقی هستند؟
ماشا: اسلام نسبت به ادیان دیگر، محکمترین اساس را دارد. تمام قواعد اسلام در زندگی کاربرد دارند. راه اسلام سعادت‌بخش است. 

• از اینکه مسلمان شده‌ای چه احسای داری؟
ماشا: احساس خوشبختی. امروز من این فرصت را دارم که مقایسه کنم قبلاً چه بودم و حالا چه هستم. من اکنون با حیات واقعی آشنا شده‌ام، پس خوشبختم. 

• و چه تفاوتی با قبل داری؟
ماشا: ایمان به خدا زندگی مرا متحول کرد. میل به عبادت خداوند در فطرت و وجود همه انسان‌ها نهاده شده است. من اطمینان دارم که خداوند به ما تفکر و تعقل نداده است تا بیاییم، زندگی کنیم، بخوریم، بخوابیم و بمیریم. خدا به ما فرصت زندگی کردن داده است تا به او برسیم.

• آیا گاهی به موفقیت‌ها و درآمد سابق خود فکر نمی‌کنی؟ حسرت آن دوران را نمی‌خوری؟!
ماشا: آن جلوه‌ها، پس از مسلمان شدن، برایم بی‌ارزش و منفور هستند. 

• از اینکه آشکارا خود را مسلمان معرفی می‌کنی هراس نداری؟
ماشا: نه نمی‌ترسم. برعکس، تکلیف و وظیفه خود می‌دانم که دیگران را از راه گمراهی بازدارم و به عنوان الگویی برای آنها باشم.

از اینکه عکس‌های سابقت در اینترنت هست ناراحت نیستی؟
ماشا: من خودم دوست ندارم به این عکس‌ها نگاه کنم. اما اشکال ندارد که مردم آنها را ببینند تا برایشان عبرت شود و بدانند که انسان می‌تواند تولد دیگری داشته باشد و از نو به دنیا بیاید. انسان می‌تواند توبه کند و با انجام کارهای خوب، تمام سیاهی‌های گذشته‌اش را پاک کند، ان شاء الله.

اینک چه چیزی از «اسلام» می‌توانی به دیگران بگویی؟
ماشا: اسلام می‌گوید: «اگر نمی‌توانی راجع به خدا بیندیشی حداقل سعی کن از قید خودت رهایی یابی و پلیدی‌های نفست را مهار کنی؛ رذایلی مانند خودپسندی، تکبر، حسد، ظلم، دروغ، خودستایی و خودنمایی». اگر کسی می‌خواهد به سوی اسلام گام بردارد فقط باید اندیشه کند و از فطرت خود مدد بگیرد. 

• چه پیامی برای مسلمانان داری؟
ماشا: آرزو می‌کنم که کارهای نیک و عبادات برادران و خواهران دینی من مورد قبول خداوند متعال قرار بگیرد و رحمت خدا بر خانه‌های آنان ببارد.

و برای غیر مسلمانان؟
ماشا: امیدوارم کسانی که هنوز به دین اسلام مشرف نشده‌اند لحظه‌ای به خود بیایند و فارغ از انبوه اطلاعات پوچ و بیهوده‌ای که چشم و گوش مردم این عصر را فرا گرفته است کمی اندیشه کنند.
 
 
عباس سیاح طاهری

از یک خبرنگار ایرانی
به عبدالمالک ریگی؛ تروریست جوان سیستانی


نه من و نه هیچ کس دیگر باور ندارد که هدف تو و گروهک منتسب به تو دفاع از حقوق نژاد بلوچ باشد. چه اسم فریبنده‌ای را برای گروه تروریستی و قاتل پیشه ات انتخاب کرده‌ای:«جندالله»؛ سپاه خدا! به یاد ندارم در آموزه‌های اسلامی که تو از اهل تسننش دم می‌زنی، قتل و آدم ربایی و دزدی از ویژگی های سپاه خدا باشد.

کدام خدا را می پرستی که به تو اجازه این کارهای حیوانی را داده؟ خدای محمد را یا خدای هیتلر، محمدخان قاجار، طالبان و... را؟ بی شک تو از نسل بزرگترین تروریست‌های تاریخی.

این گونه که تو مبالغه می‌کنی و می‌گویی: «تا امروز اهل سنت محروم ترین قشر در کشور بوده و مشکلات بسیاری داشته‌اند. اگر فعالیت مذهبی کردند، به عنوان مزدوران بیگانه معرفی شدند، اعدام شدند؛ صدها عالم اهل سنت، صدها مبارز اهل سنت، صدها فعال سیاسی اهل سنت از بین رفتند» نیست؛ اگر راست می‌گویی اسم 10 نفر از این صدها تن را که ادعا می‌کنی فعالیت مذهبی کرده و اعدام شده اند بگو.

مطمئنم با دیدن خون شاد می‌شوی و صدای زجه‌های بیگناهانی که توسط تو و همدستانت کشته می‌شوند در تو احساس مردانگی ایجاد می‌کند. حقیقتاً که تو و همدستانت مصداق برجسته این آیه کتاب خدا هستید که فرمود:« ...و شیطان اعمالشان را برایشان زینت داده است».

با این که می‌دانی راهی را که برای هدفت(که معلوم نیست با ادعاهایت یکی باشد) کاملاً شیطانی، غلط و انحرافی است اما باز بر این راه خون آشامانه اصرار می‌کنی.

تو از اساس با اسلام و حقوق بشر بیگانه‌ای چرا که اگر کمی و فقط کمی از حقوق بشر آگاه بودی خون بیگناهان را نمی ریختی و با کشتن و اسیر کردن و شکنجه دادن، چشم‌های خانواده ها را اشکبار و دلهایشان را غمبار نمی کردی. اسلام و به ویژه مذهب تسنن از تو و امثال تو بیزار است و از وابستگی شما به جامعه مسلمانان به خدا پناه می‌برد.

می‌دانم که از حلول روح شیطانی در وجودت در عذابی اما به درمانگر پناه ببر و پیش از درمان بدون غل و زنجیر در اجتماع انسان‌ها پا نگذار.

چرا به نام دفاع از حقوق قوم بلوچ، می‌کشی، شکنجه می‌کنی، گروگان می‌گیری، آتش می‌زنی، دروغ می‌گویی، دزدی می‌کنی و.... و با این کارهای شیطانی ات نام این قوم عزیز ایرانی را در سرتاسر دنیا بدنام می‌کنی. تو را به همان اصول خشنی که به آن ها معتقدی قسم می‌دهم بیش از این مردم بلوچ را در مظانّ اتهام و سختی قرار نده و از ادعاهای واهیت دست بردار.

شیعیان ایران از پیر و جوان گرفته تا زن و مرد همه و همه برادران و خواهران اهل تسنن را دوست دارند. ما به هموطنان سنی‌مان افتخار می‌کنیم و آن ها را پاره‌های تن خویش می‌دانیم.

می‌دانم که برای یاغی زندگی کردنت و برای ادامه مسیر خشونت بارت از جایی و جاهایی حمایت می‌شوی اما یادت باشد همان‌هایی که از پوست کلفت‌تر از تو حمایت می‌کردند وقتش که برسد تو را آن‌چنان تنها می‌گذارند که از اسم خودت هم متنفر شوی.

راستی یک سئوال دارم؛ تو که با رسانه‌ها مصاحبه کرده و ادعا می‌کنی« ما ایرانی هستیم. ایران وطن ماست، آب و خاکش متعلق به همه ایرانیان است. ما نمی‌خواهیم وحدت ملی و یکپارچگی از بین برود» وقتی سربازان بیگناه ایرانی را گروگان می‌گیری و به راحتی حلقوم آنان را پاره و خون بیگناهشان را بر زمین می‌ریزی چه احساسی به تو دست می‌دهد؟ یحتمل با تمام وجود احساس ایرانی بودن می‌کنی نه؟! تو چگونه ادعای ایرانی بودن داری در حالی که خون هموطنانت را با افتخار بر زمین می‌ریزی و از این صحنه‌های دلخراش فیلم و عکس می گیری و به شبکه‌ها و رسانه‌های خارجی تقدیم می کنی؟

مطمئن باش که تو باطلی و هر باطلی با رجوع حقیقت به زباله‌دان‌های تاریخ خواهد پیوست اما پیش از ورود تو و همدستانت باید توسط نهادهای قضایی ملی و بین المللی محاکمه و مجازات شوید.

                                                                         محمد صادق زمانی

 

عبدالشیطان بدان تو اولین کثافتی نیستی که ایران به خود دیده است و به فاضل آب تاریخ انداخته است و اولین بازیخورده نیستی که جوانان این مملکت را بخاک و خون کشیده ای روزی که جسد کثیفت بر روی زمین انداختیم و سگهای ولگرد آمریکایی هیکلت را و دهانت  رامورد لطف قرار دادند عکسی از قیافه کثیف و مشمئز کننده ات را برای دیگر دوستان یادگاری خواهیم فرستاد تا در کنار عکس کموله ها و دمکرات ها و عراقی ها و منافقین نصب و برابن مویه کنند
عباس سیاح طاهری

از یک خبرنگار ایرانی
به عبدالمالک ریگی؛ تروریست جوان سیستانی


نه من و نه هیچ کس دیگر باور ندارد که هدف تو و گروهک منتسب به تو دفاع از حقوق نژاد بلوچ باشد. چه اسم فریبنده‌ای را برای گروه تروریستی و قاتل پیشه ات انتخاب کرده‌ای:«جندالله»؛ سپاه خدا! به یاد ندارم در آموزه‌های اسلامی که تو از اهل تسننش دم می‌زنی، قتل و آدم ربایی و دزدی از ویژگی های سپاه خدا باشد.

کدام خدا را می پرستی که به تو اجازه این کارهای حیوانی را داده؟ خدای محمد را یا خدای هیتلر، محمدخان قاجار، طالبان و... را؟ بی شک تو از نسل بزرگترین تروریست‌های تاریخی.

این گونه که تو مبالغه می‌کنی و می‌گویی: «تا امروز اهل سنت محروم ترین قشر در کشور بوده و مشکلات بسیاری داشته‌اند. اگر فعالیت مذهبی کردند، به عنوان مزدوران بیگانه معرفی شدند، اعدام شدند؛ صدها عالم اهل سنت، صدها مبارز اهل سنت، صدها فعال سیاسی اهل سنت از بین رفتند» نیست؛ اگر راست می‌گویی اسم 10 نفر از این صدها تن را که ادعا می‌کنی فعالیت مذهبی کرده و اعدام شده اند بگو.

مطمئنم با دیدن خون شاد می‌شوی و صدای زجه‌های بیگناهانی که توسط تو و همدستانت کشته می‌شوند در تو احساس مردانگی ایجاد می‌کند. حقیقتاً که تو و همدستانت مصداق برجسته این آیه کتاب خدا هستید که فرمود:« ...و شیطان اعمالشان را برایشان زینت داده است».

با این که می‌دانی راهی را که برای هدفت(که معلوم نیست با ادعاهایت یکی باشد) کاملاً شیطانی، غلط و انحرافی است اما باز بر این راه خون آشامانه اصرار می‌کنی.

تو از اساس با اسلام و حقوق بشر بیگانه‌ای چرا که اگر کمی و فقط کمی از حقوق بشر آگاه بودی خون بیگناهان را نمی ریختی و با کشتن و اسیر کردن و شکنجه دادن، چشم‌های خانواده ها را اشکبار و دلهایشان را غمبار نمی کردی. اسلام و به ویژه مذهب تسنن از تو و امثال تو بیزار است و از وابستگی شما به جامعه مسلمانان به خدا پناه می‌برد.

می‌دانم که از حلول روح شیطانی در وجودت در عذابی اما به درمانگر پناه ببر و پیش از درمان بدون غل و زنجیر در اجتماع انسان‌ها پا نگذار.

چرا به نام دفاع از حقوق قوم بلوچ، می‌کشی، شکنجه می‌کنی، گروگان می‌گیری، آتش می‌زنی، دروغ می‌گویی، دزدی می‌کنی و.... و با این کارهای شیطانی ات نام این قوم عزیز ایرانی را در سرتاسر دنیا بدنام می‌کنی. تو را به همان اصول خشنی که به آن ها معتقدی قسم می‌دهم بیش از این مردم بلوچ را در مظانّ اتهام و سختی قرار نده و از ادعاهای واهیت دست بردار.

شیعیان ایران از پیر و جوان گرفته تا زن و مرد همه و همه برادران و خواهران اهل تسنن را دوست دارند. ما به هموطنان سنی‌مان افتخار می‌کنیم و آن ها را پاره‌های تن خویش می‌دانیم.

می‌دانم که برای یاغی زندگی کردنت و برای ادامه مسیر خشونت بارت از جایی و جاهایی حمایت می‌شوی اما یادت باشد همان‌هایی که از پوست کلفت‌تر از تو حمایت می‌کردند وقتش که برسد تو را آن‌چنان تنها می‌گذارند که از اسم خودت هم متنفر شوی.

راستی یک سئوال دارم؛ تو که با رسانه‌ها مصاحبه کرده و ادعا می‌کنی« ما ایرانی هستیم. ایران وطن ماست، آب و خاکش متعلق به همه ایرانیان است. ما نمی‌خواهیم وحدت ملی و یکپارچگی از بین برود» وقتی سربازان بیگناه ایرانی را گروگان می‌گیری و به راحتی حلقوم آنان را پاره و خون بیگناهشان را بر زمین می‌ریزی چه احساسی به تو دست می‌دهد؟ یحتمل با تمام وجود احساس ایرانی بودن می‌کنی نه؟! تو چگونه ادعای ایرانی بودن داری در حالی که خون هموطنانت را با افتخار بر زمین می‌ریزی و از این صحنه‌های دلخراش فیلم و عکس می گیری و به شبکه‌ها و رسانه‌های خارجی تقدیم می کنی؟

مطمئن باش که تو باطلی و هر باطلی با رجوع حقیقت به زباله‌دان‌های تاریخ خواهد پیوست اما پیش از ورود تو و همدستانت باید توسط نهادهای قضایی ملی و بین المللی محاکمه و مجازات شوید.

                                                                         محمد صادق زمانی

 

عبدالشیطان بدان تو اولین کثافتی نیستی که ایران به خود دیده است و به فاضل آب تاریخ انداخته است و اولین بازیخورده نیستی که جوانان این مملکت را بخاک و خون کشیده ای روزی که جسد کثیفت بر روی زمین انداختیم و سگهای ولگرد آمریکایی هیکلت را و دهانت  رامورد لطف قرار دادند عکسی از قیافه کثیف و مشمئز کننده ات را برای دیگر دوستان یادگاری خواهیم فرستاد تا در کنار عکس کموله ها و دمکرات ها و عراقی ها و منافقین نصب و برابن مویه کنند
عباس سیاح طاهری
۳۰ خرداد ۸۷ ، ۱۶:۲۴

بهای حجاب





«نورای جانان» بانوی محجبه‌ای است که اخیرا در یکی از شبکه‌های تلویزیونی ترکیه با بیان جمله که «اگر بلایی بر سرم نیاورند می گویم امام خمینی (ره) را دوست دارم، اما آتا تورک را دوست ندارم»، محافل لاییک این کشور را شدیدا به خشم آورده است.
به گزارش فارس پایگاه خبری «اپک خبر» ترکیه طی گزارشی تفصیلی به پیشینه این زن پرداخت.

نورای جانان بزیرگان کیست؟
رسانه‌های ترکیه در ابتدا ادعا می‌کردند خانم «نورای جانان بزیرگان » دانشجویی است که به سبب حفظ حجابش دچار مشکل شده است اما اگر کمی به عقب بازگردیم به نکات حائز اهمیت دیگری نیز برخورد خواهیم کرد.

خانم بزیرگان زمانی به اتهام «اخلال در مسیر آموزش» ، با مداخله پلیس از دانشگاه اخراج شده و سپس در دادگاه به 6 ماه حبس محکوم شد. خانم «نورای جانان بزیرگان» در جریان مداخله پلیس ، به سبب ضرب و شتم ماموران دچار سقط جنین شده و در ادامه ماجرا به کانادا پناهنده شد. او اولین زنی است که در ترکیه به سبب حفظ پوشش اسلامی محکوم به حبس قطعی شده است.

«بزیرگان» وقتی که دانشجوی سال دوم مهندسی پزشکی در «دانشکده خدمات بهداشتی»، وابسته به دانشگاه استانبول بود، به سبب داشتن حجاب اسلامی در میانه جلسه امتحان پایان ترم، با ضرب و شتم پلیس بیرون کشیده شد.

«هیات قضایی کانادایی رسیدگی به تقاضای پناهندگی» طی جلسه ای از خانم «نورای» ‌پرسیدند: «مگر ترکیه یک کشور اسلامی نیست؟» پاسخ این سوال برای «نورای» دشوار بود اما در نهایت جواب داد: «در صورت رفع مشکل حجاب در ترکیه، به کشورم برمی‌گردم.»

او در همان ایام گفته بود: «در حقیقت ممنوعیت نبود که موجب خروج من از کشور شد. من تصمیم داشتم مبارزه‌ خود را به خارج از کشور بکشانم. اگر آنقدر ترسو بودم که بخواهم فرار کنم، مسلما اینقدر در ترکیه خود را درگیر مسائل دردسرساز نمی‌کردم.»

در همان روزها خبرنگار روزنامه «ینی شفق»- چاپ ترکیه- از وی پرسیده بود: «در ترکیه چه بلایی سرت آمد که به فکر پناهندگی به کانادا افتادی؟» بریزگان جواب داد: «من در آنجا نتوانستم آزادانه در چارچوب اعتقاداتم زندگی کنم و حتی به خاطر همین اعتقادات راهی زندان شدم. از آنجایی که شرح ناحقی‌هایی که بر من روا می‌شد را در هر محفل و جمعی تعریف می‌کردم، آنقدر از طرف پلیس و دیگران پیام و تلفن‌های تهدید آمیز دریافت کردم که کلافه شدم. تلفنهایم شنود می‌شد و حتی یکبار که شرح گفت‌وگوی تلویزیونی خود در برنامه «سی و دومین روز» را تلفنی برای دوستم تعریف می‌کردم، ناگهان صدای غریبه‌ای وارد مکالمه ما شد؛ طوری که دوستم هم آنرا شنید. صدا مرا به کشتن کودکم تهدید کرد.»

«بزیرگان» می‌گوید: «من این حرف‌ها را در دادگاه (هیات قضایی کانادایی) هم بیان کردم. به آنها گفتم که من علیرغم مسلمان بودن نمی‌توانم در معابر کشورم به راحتی گردش کنم. گفتم که، لائیک‌های متعصب در هر فرصتی که بدست می‌آورند ما را تحقیر می‌کنند. در ترکیه، برخلاف آنچه که تصور می‌شود، مظلومان حقیقی مسلمان ها هستند.»

به گفته «نورای جانان بزیرگان»، قاضی دادگاه که یک زن بود و همچنین دیگر اعضایی که در آنجا حضور داشتند پس از مشاهده کاست ویدیو و بریده جرایدی که من ارائه داده بودم چنان شوکه شدند که حیرتشان، مرا هم شگفت‌زده کرد. آنها به هیچ وجه باورشان نمی‌شد که ما در ترکیه چنین وضعیتی داشته باشیم. خانم قاضی وقتی عکس‌های مربوط به باتوم خوردن و روی آسفالت کشیده شدن بانوان محجبه را دید بی‌اختیار دست بر دهانش گذاشت و گفت: باورم نمی‌شود!‌ مگر ترکیه کشوری مسلمان نیست؟ راستش من در اینجا (کانادا) با این سوال بسیار روبه‌رو می‌شوم. من به هیأت قضایی کانادایی گفتم که در ترکیه این ما هستیم که سلب حق آزادی بیان و عقیده دست و پنجه نرم می‌کنیم؛ اما نباید زندگی کردن مطابق اعتقادات، تاوانی ابن چنینی داشته باشد. من این حرف‌ها را در تمامی دادگاه‌هایی که در طول سه سال به آنها رفت و آمد داشتم می‌گفتم. خانم قاضی گفت: در این ماجرا حق با شماست، خیلی هم حق با شماست».

وقتی خانم قاضی اجازه اقامت مرا در کانادا صادر کرد خیلی خوشحال شدم. آن زمان در ذهنم لحظه‌ای را تصور کردم که هیأت قضایی ترکیه به خاطر حجاب برایم حکم زندان صادر کرد.

خبرنگار از از خانم «بزیرگان» پرسید: اگر ممنوعیت حجاب در ترکیه از میان برداشته شود، چه کار می‌کنید؟ آیا به ترکیه بازمی‌گردید؟
او پاسخ داد: «بله. خیلی دلم می‌خواهد. دلم برای استانبول تنگ شده است. امروز دنیا به ممنوعیت حجاب می‌خندد!»

خبرنگار باز پرسید: چه توصیه‌‌ای برای دوستانی که در ترکیه هستند دارید؟
خانم «بزیرگان» گفت: هرگز خود را بیچاره و درمانده ندانند. علاوه بر پیگیری قضایی مظالمی که بر آنها می‌شود باید به دنبال راه‌هایی برای خروج از کشور باشند یا در پی دانشگاه‌هایی باشند که از طریق اینترنت دانشجو می پذیرند.

«نورای بزیرگان» در ادامه افزود: درست است که در ترکیه خیلی چیزها تغییر کرده است؛ اما هنوز آن ذهنیتی که از طریق رسانه‌ها عربده می‌زد که خطر ارتجاع (یعنی اسلامگرایی) ترکیه را تهدید می‌کند، اصلا تغییر نکرده است.

«نورای جانان بزیرگان » پس از حدود7 سال اقامت در کانادا، با اتمام تحصیلاتش در سال 2005 به ترکیه بازگشت. او معتقد است: «در مقایسه با سال 1999 وضعیت رفاهی مردم بسیار ارتقا یافته است اما در عرصه آزادی بیان و عقیده تغییرات چندانی صورت نگرفته. هنوز هم بساط جنجال سازی و برچسب زنی به قوت خود باقی است. کلیشه «تهدید ارتجاع » هنوز در رسانه‌ها اجرا می‌شود. در طرف دیگر هم رجالی که هیچگونه احترامی برای ارزش های مردم قائل نیستند و هرگونه تبعیض را در خصوص اشخاصی که همانند آنها فکر نمی‌کنند مباح می‌دانند، همچنان سر جای خود نشسته‌اند؛ یعنی روی همان کرسی هایی که به نمایندگی از همین مردم در آنجا قرار گرفته‌اند و از همانجا نعره می‌زنندکه مبارزه ما علیه ارزش‌های مردم ادامه دارد.

به گزارش خبرگزاری فارس خانم نورای بزیرگان در روز 21 خرداد طی شرکت در یک برنامه تلویزیونی مشهور با نام «تک تک»در پاسخ به مجری برنامه، «فاتح آلتایلی» که از چهره های هنری ضد دینی ترکیه به شمار می رود و از او پرسیده بود که آیا «امام خمینی» را دوست دارد، پاسخ داد: بله من هم دوست دارم.

در این میان «فاتح آلتایلی» از نورای پرسید: آیا آتاتورک را هم دوست دارید؟ و ایشان جواب داد: آیا در ترکیه کسی حق دارد که آتاتورک را دوست نداشته باشم؟ اگر بلایی سرم نیاورند من می‌گویم که دوستش ندارم.

این مصاحبه «بزیرگان» جنجالی بزرگ را در محافل لاییک ترکیه ایجاد کرد و کار به جایی رسید که دستگاه قضایی این کشور قرار پیگرد قانونی وی را صادر نمود.

«بزیرگان» امروز صاحب دو فرزند (یک پسر و یک دختر) است که هر دو متولد کانادا هستند. او در کانادا پس از طی دوره آموزش زبان انگلیسی در رشته علوم سیاسی ادامه تحصیل داد.
عباس سیاح طاهری
۳۰ خرداد ۸۷ ، ۱۶:۲۴

بهای حجاب





«نورای جانان» بانوی محجبه‌ای است که اخیرا در یکی از شبکه‌های تلویزیونی ترکیه با بیان جمله که «اگر بلایی بر سرم نیاورند می گویم امام خمینی (ره) را دوست دارم، اما آتا تورک را دوست ندارم»، محافل لاییک این کشور را شدیدا به خشم آورده است.
به گزارش فارس پایگاه خبری «اپک خبر» ترکیه طی گزارشی تفصیلی به پیشینه این زن پرداخت.

نورای جانان بزیرگان کیست؟
رسانه‌های ترکیه در ابتدا ادعا می‌کردند خانم «نورای جانان بزیرگان » دانشجویی است که به سبب حفظ حجابش دچار مشکل شده است اما اگر کمی به عقب بازگردیم به نکات حائز اهمیت دیگری نیز برخورد خواهیم کرد.

خانم بزیرگان زمانی به اتهام «اخلال در مسیر آموزش» ، با مداخله پلیس از دانشگاه اخراج شده و سپس در دادگاه به 6 ماه حبس محکوم شد. خانم «نورای جانان بزیرگان» در جریان مداخله پلیس ، به سبب ضرب و شتم ماموران دچار سقط جنین شده و در ادامه ماجرا به کانادا پناهنده شد. او اولین زنی است که در ترکیه به سبب حفظ پوشش اسلامی محکوم به حبس قطعی شده است.

«بزیرگان» وقتی که دانشجوی سال دوم مهندسی پزشکی در «دانشکده خدمات بهداشتی»، وابسته به دانشگاه استانبول بود، به سبب داشتن حجاب اسلامی در میانه جلسه امتحان پایان ترم، با ضرب و شتم پلیس بیرون کشیده شد.

«هیات قضایی کانادایی رسیدگی به تقاضای پناهندگی» طی جلسه ای از خانم «نورای» ‌پرسیدند: «مگر ترکیه یک کشور اسلامی نیست؟» پاسخ این سوال برای «نورای» دشوار بود اما در نهایت جواب داد: «در صورت رفع مشکل حجاب در ترکیه، به کشورم برمی‌گردم.»

او در همان ایام گفته بود: «در حقیقت ممنوعیت نبود که موجب خروج من از کشور شد. من تصمیم داشتم مبارزه‌ خود را به خارج از کشور بکشانم. اگر آنقدر ترسو بودم که بخواهم فرار کنم، مسلما اینقدر در ترکیه خود را درگیر مسائل دردسرساز نمی‌کردم.»

در همان روزها خبرنگار روزنامه «ینی شفق»- چاپ ترکیه- از وی پرسیده بود: «در ترکیه چه بلایی سرت آمد که به فکر پناهندگی به کانادا افتادی؟» بریزگان جواب داد: «من در آنجا نتوانستم آزادانه در چارچوب اعتقاداتم زندگی کنم و حتی به خاطر همین اعتقادات راهی زندان شدم. از آنجایی که شرح ناحقی‌هایی که بر من روا می‌شد را در هر محفل و جمعی تعریف می‌کردم، آنقدر از طرف پلیس و دیگران پیام و تلفن‌های تهدید آمیز دریافت کردم که کلافه شدم. تلفنهایم شنود می‌شد و حتی یکبار که شرح گفت‌وگوی تلویزیونی خود در برنامه «سی و دومین روز» را تلفنی برای دوستم تعریف می‌کردم، ناگهان صدای غریبه‌ای وارد مکالمه ما شد؛ طوری که دوستم هم آنرا شنید. صدا مرا به کشتن کودکم تهدید کرد.»

«بزیرگان» می‌گوید: «من این حرف‌ها را در دادگاه (هیات قضایی کانادایی) هم بیان کردم. به آنها گفتم که من علیرغم مسلمان بودن نمی‌توانم در معابر کشورم به راحتی گردش کنم. گفتم که، لائیک‌های متعصب در هر فرصتی که بدست می‌آورند ما را تحقیر می‌کنند. در ترکیه، برخلاف آنچه که تصور می‌شود، مظلومان حقیقی مسلمان ها هستند.»

به گفته «نورای جانان بزیرگان»، قاضی دادگاه که یک زن بود و همچنین دیگر اعضایی که در آنجا حضور داشتند پس از مشاهده کاست ویدیو و بریده جرایدی که من ارائه داده بودم چنان شوکه شدند که حیرتشان، مرا هم شگفت‌زده کرد. آنها به هیچ وجه باورشان نمی‌شد که ما در ترکیه چنین وضعیتی داشته باشیم. خانم قاضی وقتی عکس‌های مربوط به باتوم خوردن و روی آسفالت کشیده شدن بانوان محجبه را دید بی‌اختیار دست بر دهانش گذاشت و گفت: باورم نمی‌شود!‌ مگر ترکیه کشوری مسلمان نیست؟ راستش من در اینجا (کانادا) با این سوال بسیار روبه‌رو می‌شوم. من به هیأت قضایی کانادایی گفتم که در ترکیه این ما هستیم که سلب حق آزادی بیان و عقیده دست و پنجه نرم می‌کنیم؛ اما نباید زندگی کردن مطابق اعتقادات، تاوانی ابن چنینی داشته باشد. من این حرف‌ها را در تمامی دادگاه‌هایی که در طول سه سال به آنها رفت و آمد داشتم می‌گفتم. خانم قاضی گفت: در این ماجرا حق با شماست، خیلی هم حق با شماست».

وقتی خانم قاضی اجازه اقامت مرا در کانادا صادر کرد خیلی خوشحال شدم. آن زمان در ذهنم لحظه‌ای را تصور کردم که هیأت قضایی ترکیه به خاطر حجاب برایم حکم زندان صادر کرد.

خبرنگار از از خانم «بزیرگان» پرسید: اگر ممنوعیت حجاب در ترکیه از میان برداشته شود، چه کار می‌کنید؟ آیا به ترکیه بازمی‌گردید؟
او پاسخ داد: «بله. خیلی دلم می‌خواهد. دلم برای استانبول تنگ شده است. امروز دنیا به ممنوعیت حجاب می‌خندد!»

خبرنگار باز پرسید: چه توصیه‌‌ای برای دوستانی که در ترکیه هستند دارید؟
خانم «بزیرگان» گفت: هرگز خود را بیچاره و درمانده ندانند. علاوه بر پیگیری قضایی مظالمی که بر آنها می‌شود باید به دنبال راه‌هایی برای خروج از کشور باشند یا در پی دانشگاه‌هایی باشند که از طریق اینترنت دانشجو می پذیرند.

«نورای بزیرگان» در ادامه افزود: درست است که در ترکیه خیلی چیزها تغییر کرده است؛ اما هنوز آن ذهنیتی که از طریق رسانه‌ها عربده می‌زد که خطر ارتجاع (یعنی اسلامگرایی) ترکیه را تهدید می‌کند، اصلا تغییر نکرده است.

«نورای جانان بزیرگان » پس از حدود7 سال اقامت در کانادا، با اتمام تحصیلاتش در سال 2005 به ترکیه بازگشت. او معتقد است: «در مقایسه با سال 1999 وضعیت رفاهی مردم بسیار ارتقا یافته است اما در عرصه آزادی بیان و عقیده تغییرات چندانی صورت نگرفته. هنوز هم بساط جنجال سازی و برچسب زنی به قوت خود باقی است. کلیشه «تهدید ارتجاع » هنوز در رسانه‌ها اجرا می‌شود. در طرف دیگر هم رجالی که هیچگونه احترامی برای ارزش های مردم قائل نیستند و هرگونه تبعیض را در خصوص اشخاصی که همانند آنها فکر نمی‌کنند مباح می‌دانند، همچنان سر جای خود نشسته‌اند؛ یعنی روی همان کرسی هایی که به نمایندگی از همین مردم در آنجا قرار گرفته‌اند و از همانجا نعره می‌زنندکه مبارزه ما علیه ارزش‌های مردم ادامه دارد.

به گزارش خبرگزاری فارس خانم نورای بزیرگان در روز 21 خرداد طی شرکت در یک برنامه تلویزیونی مشهور با نام «تک تک»در پاسخ به مجری برنامه، «فاتح آلتایلی» که از چهره های هنری ضد دینی ترکیه به شمار می رود و از او پرسیده بود که آیا «امام خمینی» را دوست دارد، پاسخ داد: بله من هم دوست دارم.

در این میان «فاتح آلتایلی» از نورای پرسید: آیا آتاتورک را هم دوست دارید؟ و ایشان جواب داد: آیا در ترکیه کسی حق دارد که آتاتورک را دوست نداشته باشم؟ اگر بلایی سرم نیاورند من می‌گویم که دوستش ندارم.

این مصاحبه «بزیرگان» جنجالی بزرگ را در محافل لاییک ترکیه ایجاد کرد و کار به جایی رسید که دستگاه قضایی این کشور قرار پیگرد قانونی وی را صادر نمود.

«بزیرگان» امروز صاحب دو فرزند (یک پسر و یک دختر) است که هر دو متولد کانادا هستند. او در کانادا پس از طی دوره آموزش زبان انگلیسی در رشته علوم سیاسی ادامه تحصیل داد.
عباس سیاح طاهری
سید محمد شفیعى مازندرانى
 
 

پیش‏گفتار

پیش از فتح مکه، ابوسفیان که پیمان نامه حدیبیه را نقض کرده بود به مدینه آمد تا مساله را به نفع خود حل وفصل کند. از این رو به دیدار بزرگان مدینه رفت تا امان‏نامه دریافت کند و از رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم وعده دیدار گیرد،این کار عملى نشد. راوى مى‏گوید:

«فالتجا الى فاطمه‏علیها السلام فلم ینفعه‏»

به دیدار فاطمه‏علیها السلام شتافت ولى مقصود وى حاصل نگشت. (1)

از این فراز از تاریخ به دست مى‏آید که فاطمه‏علیها السلام در امور اجتماعى و سیاسى، دخالت داشت، از این روابوسفیان به او مراجعه کرد ولى آن حضرت وساطت او را قبول نکرد.

در سال فتح مکه، حارث بن هشام به ام هانى دختر ابوطالب پناهنده شد و او، وى را امان داد. امیرالمؤمنین‏علیه السلام‏به خانه وى داخل شده خواست او را مجازات کند. ام هانى شمشیر او را گرفت و رها نمى‏کرد پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم واردشد و چون ام هانى را غضبناک دید فرمود:

لا تغضبى علیا فان الله یغضب لغضبه

و سپس فرمود:

به هر کس که تو امان بدهى ما را قبول است و سپس تبسم کرده و فرمود: اگر ابوطالب یک جهان فرزند داشت‏همه، در شجاعت، بى‏نظیر بودند. (2)

ابن اثیر در النهایة در بحث «لمم‏» درباره استیضاح ابوبکر توسط فاطمه زهراعلیها السلام مى‏نویسد:

و خرجت فى لمة من نسائها یتوطئى زیلها على ابى بکر فعاتبته؛

با هیئتى از زنان بنى هاشم در حجاب اکمل به مجلس ابوبکر وارد شد و او را استیضاح کرد.

از این چند گزارش که در منابع معتبر اهل سنت آمده و ما نیز آن را قبول داریم به دست مى‏آید:

الف: زنان شایسته در مهمترین کارهاى سیاسى- اجتماعى کشور حق راى دارند.

ب: پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم به دیدگاه زنان توجه داشت و اگر آنان به کسى امان مى‏دادند قبول مى‏فرمود.

ج: به رغم آن که در جهان دمکراسى، توجه به حق نظر و راى زن سابقه چندانى ندارد، اسلام راى زن را از آغازپیدایش این دین، محترم شمرده است.

جواز حضور زن در جامعه و حرمت فسادانگیزى

در منطقه سبع مساجد، در مدینه، منطقه‏اى که جنگ احزاب در آن واقع شده است. پایین‏تر ازمسجد على‏علیه السلام، مسجد فاطمه‏علیها السلام است. این مساجد جایگاه عبادت حاضران در آن میدان وسنگرداران جنگ خندق بود. و گواهى تاریخى براى حضور زن در اجتماع از دیدگاه اسلام است.

بنابراین، رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم حضور زن در صحنه اجتماعى، سیاسى را تایید کرده است و فقط ازحضورى که تحریکات و تمایلات نفسانى دیگران را در پى دارد، نهى فرموده است.

پس از احداث مسجدالنبى، مردان در داخل به امامت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و زنان در خارج آن به امامت‏یکى از صحابه، نماز جماعت را برپا مى‏کردند.

عبدالله بن عمر نقل مى‏کند که رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم فرمود:

لا تمنعوا نسائکم المساجد و بیوتهن خیرلهن. (3) و نیز مى‏گوید: رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم در باب‏ولا یبدین زینتهن الا لبعولتهن.

فرمود:

لا خلخال ولا شنف ولا قرط ولا قلادة.

و در باره:

الا ما ظهر منها.

قال: الثیاب (4)

حضرت درباره آیه فرمود:

مراد از زینت عبارت است از: خلخال، دستبند، گوشواره، گردن‏بند و... آشکار نسازند مگر آنچه‏که در عرف زندگى مؤمنات، به‏طور معمولى آشکار مى‏باشد. که از آن جمله است لباس روئین.

ابوموسى اشعرى مى‏گوید: رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم مى‏فرمود:

ایما امرئة استعطرت فمرت على قوم لیجدوا ریحها فهى زانیة. (5)

هر زنى، به منظور جلب نظر نامحرمان، خود را معطر سازد و قدم از خانه بیرون نهد تا دیگران را جلب‏کند او اهل فحشا است.

دقت در احادیث فوق، بیانگر این حقیقت است که حضور مخرب، ممنوع است نه حضورسازنده و هدفمند.

در روزگارى که پدر، از داشتن دختر ناخشنود بود رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم مى‏فرمود:

البنات حسنات (6)

دختران در خانه پدران، حسنه الهى‏اند.

در جامعه‏اى که براى زنان چندان ارج و بهایى قایل نبودند پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم مى‏فرمود:

زن، بوى خوش و نماز، در مکتب من محبوب‏اند. (7)

پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم در سفرها حتى برخى از جنگ‏ها بعضى از زنان را که توانایى کارى در استاى‏خدمت‏به پیشرفت عملیات جهاد را داشتند، همراه خویش مى‏برده است. در جنگ احد، نسیبه‏در برابر دیدگان پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم شمشیر به دست گرفت و مقاتله کرد و آن حضرت در حق او فرمود:

لمقام نسیبه بنت کعب افضل من مقام فلان و فلان. (8)

فمینیسم (زن گرایى)

یکى از شعارهاى فریبنده، که در افق فکرى اومانیسم خودنمایى بیشترى دارد «حقوق زن‏» وحمایت از آن است. حمایت از زن اگر جدى و به دور از فریب کارى باشد، ارجمند است. زیرا درمکتب دین به ویژه اسلام زن جایگاه ویژه‏اى دارد ولى متاسفانه آنچه در مجامع غیر دینى است‏چیزى دیگر است.

زن گرایى افراطى، باعث تضییع حقوق اساسى زن است. زن گرایان به بهانه احیاى حقوق زن ازهویت و ارزش زن کاستند. بدیهى است که زن گرایى هدایت نشده جز این، نتیجه‏اى ندارد. گرچه‏این تفکر (زن گرایى) عکس‏العمل طبیعى نادیده گرفته شدن زن و حقوق او، در تاریخ است ولى،چاره درد، را نباید در فمینیسم جویا شد. آرى: در ادوار مختلف (جز در میان پیروان راستین‏انبیا) به زن، ستم رفته است. البته تفکر زن گرایى ریشه در اومانیسم دارد و داراى سابقه تاریخى‏نیست.

خاستگاه فمینیسم

اندیشه برابرى زن و مرد به قرن هفدم باز مى‏گردد. حرکتى که از قرن هفدهم میلادى به نام‏حقوق فطرى و طبیعى بشر آغاز شد و در قرن هجدهم، در فرانسه به ثمر نشست.

بنیان‏گذاران حقوق بشر، زنان را به دیده تحقیر مى‏نگریستند. چنانکه «مونتسکیو» نویسنده‏شهیر فرانسوى و از بنیان‏گذاران انقلاب کبیر فرانسه در کتاب روح‏القوانین (1748) زنان را موجوداتى‏با روح‏هاى کوچک و داراى ضعف دماغى، متکبر و خودخواه معرفى مى‏کند. در اعلامیه حقوق‏بشر هم که در سال 1789 در فرانسه به تصویب رسید، از برابرى حقوق زن و مرد سخنى به میان‏نیامده است و در حقیقت‏باید آن را اعلامیه حقوق مردان دانست.

نهضت زنان، در قرن نوزدهم در فرانسه گسترش یافت و نام فرانسوى فمینیسم (ذژخذخذحب)به خود گرفت. جنبش فمینیستى در واقع نوعى اعتراض به مردسالارى آشکار حاکم بر اعلامیه‏حقوق بشر فرانسه بود. (9)

دستیابى به حق راى براى زنان انگلیس در سال 1918 یکى از جلوه‏هاى پیروزى فمینیسم بودو پس از آن فروکش کرد. برخى، دو دهه اول قرن بیستم را سال‏هاى خیزش موج اول فمینیسم‏مى‏نامند.

پس از جنگ جهانى دوم و در سال 1945، نظریه برابرى زن و مرد طرفداران بسیارى یافت وسرانجام براى اولین بار در اعلامیه جهانى حقوق بشر، که از طرف سازمان ملل متحد در سال‏1948 میلادى منتشر شد، تساوى حقوق زن و مرد به روشنى و در سطح جامعه ملل مطرح شد.

با این حال، اعلامیه حقوق بشر که بر حقوق طبیعى و فطرى تاکید مى‏کرد، فاقد اعتبار حقوقى وضمانت اجرایى بود. این امر موجب شد که از آن پس، معاهدات بین‏المللى که از اعتبار حقوقى‏بیشترى برخوردارند و مشخص‏تر به مسایل زنان توجه دارند، در دستور کار سازمان ملل قرارگیرند. از جمله این معاهدات مى‏توان به کنوانسیون «حقوق سیاسى زنان‏» (1952)، کنوانسیون‏«رضایت‏براى ازدواج‏» (1962) و کنوانسیون «محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان‏» (1979) اشاره‏کرد. همچنین سازمان ملل سال‏هاى 1976 تا 1985 را به عنوان دهه زنان نامگذارى کرد.

 

افول فمینیسم

در دهه هفتاد، یک زن فمینیست از وضع ظاهرش و موهاى کوتاه مردانه و کفش بدون پاشنه وکت و شلوار زمخت و چهره بدون آرایش، به راحتى از دیگران تشخیص داده مى‏شد. در این دهه‏فمینیست‏ها با رد کلیت ازدواج و تاکید بر تجرد و حرفه اقتصادى، آرمان‏هاى خود را مطرح‏مى‏کردند. شعار «زنان بدون مردان و یا رفتارهاى مردانه‏» مربوط به همین دوره است.

پس از آن حرکت‏هاى فمینیستى تند، رو به اعتدال نهاد و آثار سوء زیاده‏روى در حرکت‏هاى زن‏مدارانه، که بیش از همه دامان خود زنان را مى‏گرفت، آشکار شد. خشونت روزافزون در محیطخانواده و در محیط کار و عدم امنیت جنسى از دست آوردهاى این دوره بود.

پس از آن، جهان غرب به نقش‏هاى سنتى و نهاد خانواده رویکردى دوباره داشته است. «دانیل‏لژه‏» و «برنزان هارویو» در بررسى اجتماع چالشى جدید مشاهده کردند؛ شکل قدیمى‏تر خانواده‏و آرمان‏گرایى مجددا بر صحنه ظاهر شده بود و مردم براى خود پدربزرگ و مادربزرگ ابداع‏مى‏کردند تا خانواده‏ها بتوانند سه نسل را در بر گیرند، وضعیتى که احتمالا هیچ گاه در گذشته‏وجود نداشته است. تقسیم سنتى نقش‏ها به سرعت‏باز گشته و اقتدار پدرسالارانه نیرومندترمى‏شد. (10) سازمان ملل متحد هم سال 1994 را به عنوان سال خانواده اعلام کرد. و از آن پس زنان مدرن‏در دهه‏هاى اخیر سعى مى‏کنند با ظاهرى زنانه و رفتارى ظریف تمایز خود را از مردان به نمایش‏بگذارند.

 

زن‏گرایى افراطى آزاد

بعضى از فمینیست‏ها، ریشه ستم بر زنان را در فقدان حقوقى مدنى و فرصت‏هاى برابرآموزشى مى‏دانند.

بعضى از افراد، جنسیت فرد را تعیین کننده حقوق او نمى‏دانند و معتقدند که سرشت زنانه ومردانه کاملا یکسان است و تنها «انسان‏» وجود دارد، نه جنسیت. یکى از آرمان‏هاى آنان، تحقق‏جامعه دو جنسى است. اعضاى جامعه دو جنسى، از نظر جنسى مذکر یا مؤنث‏اند، اما ویژگى‏هاى‏مردانه و زنانه را با اختلافات اغراق‏آمیز روان شناختى نشان نمى‏دهند؛ یعنى در آن‏ها تضاد شدیدمیان ویژگى‏هاى مردانه با ویژگى‏هاى زنانه وجود ندارد. دختران و پسران از امکان آموزشى برابربهره‏مند مى‏شوند و ویژگى‏هاى سنتى مردانه و زنانه به آنان القاء نمى‏شود.

آنان نقش‏هاى جنسیتى را محصول روابط اجتماعى در طول تاریخ مى‏دانند، نه ودیعه‏هاى‏طبیعى و غیرقابل تخلف. آنان نظریه «مورگان‏» را مى‏پذیرند که معتقد است در ابتداى حیات‏بشرى مادرسالارى رایج‏بوده است و پدر سالارى را واقعیتى تلخ مى‏دانند که به تدریج‏بر جوامع‏بشرى تحمیل شده است. (11)

 

زن گرایى مارکسیستى

مکتب مارکسیستى در قرن نوزدهم و بر مبناى نظریه «مورگان‏» درباره مادرسالار بودن جوامع‏اولیه بشرى، معتقد است که پیدایش مالکیت‏خصوصى در جوامع سبب اسارت زنان شده است وتا زمانى که نظم بورژوازى، مالکیت و خانواده بورژوایى وجود دارد، این اسارت تداوم خواهدداشت.

سرمایه‏دارى در حفظ کار خانگى به شکل امروزى آن مى‏کوشد و با اجتماعى شدن کار خانگى‏مخالفت مى‏ورزد.

«انگلس‏» و «مارکس‏» بر اساس همین تحلیل، دیدگاه حذف خانواده به عنوان کوچک‏ترین‏واحد اقتصادى جامعه را مطرح کردند. انگلس معتقد بود که خانواده بازتابى از روابط استثمارى‏مرد بر زن و فرزندان است. آن‏ها مدعى بودند که زنان پس از بر افتادن نظام بورژوایى به رهایى‏خواهند رسید.

از این رو، مبارزات فمینیستى را تابعى از مبارزه طبقاتى مى‏پنداشتند. با توجه به این‏که نظام‏سرمایه‏دارى، جامعه را به دو عرصه عمومى (بازار) و خصوصى (خانواده) تقسیم کرده است،«انگلس‏» اولین شرط رهایى زن خانه‏دار را در آن مى‏بیند که جنس مؤنث‏به فعالیت عمومى‏بازگردانده شود.

مارکسیست‏ها از این راه ضربه‏اى کارى به ارکان خانواده فرود آوردند که بدین زودى‏ها قابل‏جبران نیست.

زن گرایان افراطى، ازدواج را، از آن جهت که زن را به موجودى «خانه‏دار»، «فرزندزا» و «خوددیگر بین‏» و مرد را به «نان‏آور»، «پدر» و «من اصلى‏» تبدیل مى‏کند، انکار مى‏کنند. همچنین به این‏دلیل که مردان حتى در نزدیک‏ترین روابط خود، زنان را زیر سلطه در مى‏آورند، زنان باید جدا ازمردان زندگى کنند. آنان مردان را دشمن اصلى مى‏دانند. آنان نظریه زوج آزاد را آسان‏ترین راه براى‏رهایى از بردگى ازدواج به شمار مى‏آوردند.

نظریه زوج آزاد نوعى همزیستى مشترک میان زن و مرد است که بر مبناى آن هیچ مسؤولیت‏حقوقى بر عهده طرفین نیست و تنها پاسخى به نیازهاى جنسى، بدون در نظر گرفتن وجوه عاطفى‏آن است. در یک دیدگاه افراطى‏تر، نظریه زوج آزاد تا همجنس گرایى پیش مى‏رود.

زن گرایى امروز

از دهه هفتاد به بعد گروهى به نام فمینیست‏هاى جدید و متاثر از دیدگاه‏هاى پست مدرنیستى‏ظهور کردند که با تکیه بر روان‏شناسى رفتارگرایانه بر حفظ ویژگى‏هاى زنانگى تاکید مى‏ورزیدند.آنان با تاکید بر اصل تفاوت انسان‏ها، معتقدند که باورهاى جهان شمول فمینیست‏هاى رادیکال نه‏تنها غیرقابل دسترسى است، بلکه مى‏تواند اشکال جدیدى از ستم را بیافریند، زیرا در این‏دیدگاه‏ها از تفاوت شرایط جوامع مختلف و اختلاف فرهنگ‏ها غفلت‏شده است. آن‏ها معتقدندکه زن نیازمند خانواده، همسر و فرزند است.

با وجود اختلافات فراوان در دیدگاه‏هاى فمینیستى، مى‏توان به وجه مشترک تمامى آن‏ها اشاره‏کرد. آن‏ها یافته‏هاى بشرى را منبع و معیار تشریع و قانون‏گذارى مى‏دانند و همگى فرزندان شایسته‏نهضت رنسانس و تفکرات اومانیستى‏اند و خانواده، هسته‏اى که بر سرپرستى مرد استوار است راآماج حملات خود قرار مى‏دهند و خواهان رفع تمام تمایزات جنسیتى در قوانین، آموزش وپرورش، فرصت‏ها و امکانات‏اند.

فمینیسم در ایران

با تهاجم جدید فرهنگ غرب در ایران، در آستانه انقلاب مشروطه، وضعیت زنان نیز همپاى‏سایر اقشار اجتماعى تغییر کرد. از این رو، مشروطیت را باید نقطه عطفى در تاریخ فرهنگى ایران‏دانست؛ زیرا آثار شگرفى در تغییر نگرش‏ها در میان زنان برجاى گذاشت و جامعه ایرانى رانادانسته و ناخواسته بر مدار فرهنگ غرب کشاند. گروهى از غرب گرایان داخلى که تحولات‏فرهنگى مغرب زمین را با خوش‏بینى تحلیل مى‏کردند، تنها راه سعادت را الگو بردارى از جهان به‏اصطلاح متجدد و رهایى از مظاهر سنتى مى‏دانستند.

از این رو در اواخر سلطنت قاجار، جنبش‏هایى پدید آمد که توسط زنان ایرانى هدایت مى‏شدکه از فرزندان و یا همسران تحصیل کرده‏هاى دنیاى غرب بودند. حتى برخى از زنان روشنفکر درروزنامه‏هاى ایرانى که پیش از مشروطه در خارج از کشور به چاپ مى‏رسید، مقالاتى در ترویج‏دیدگاه‏هاى غرب مى‏نوشتند. (12) نوشته‏هاى این گروه، خود شاهدى بر تاثیرپذیرى آنان از تحولات‏غرب است.

در دوران سلسله پهلوى فصل جدیدى در تاریخ زنان ایران گشوده شد و غرب زدگى و بى‏هویتى نیمه پنهان چهره خود را آشکار ساخت. کشف حجاب در سال 1317 که به بهانه آزاد کردن‏نیمى از نیروهاى انسانى جامعه انجام شد، نقطه عطفى است که تاثیر به سزایى در شکل‏گیرى‏برداشت‏هاى منفى در ذهنیت جامعه مسلمان ایرانى داشت.

مبانى فمینیسم

مبناى اساسى فمینیسم یا زن گرایى غربى عبارت است از:

1 - نفى کلیسا و نفوذ مسیحیت؛

2 - مذهب زدایى و دور ساختن دین از خانواده؛

3 - نفى اصالت‏هاى اخلاقى دینى در باب زن از جمله: حجاب، عفت، پارسایى، وفادارى،حیا و هر گونه ارزش انسانى از منظر دین؛

4 - شکستن حریم خانواده و تعهدات خانوادگى؛

5 - مبارزه با هر گونه مظاهر پیوندهاى خانوادگى.

البته مبانى فوق، بر اساس اومانیسم یا انسان‏گرایى افراطى بنیان یافته است که نفى تفکر معنوى‏و مبارزه با دین و گرایش به خدا از اصول آن مى‏باشد.

بنابراین، مسلمان باید توجه کند که فاکتورها و دستورالعمل‏هاى زن گرایان فمینیست، باچارچوب‏ها و معیارهاى اعتقادى الحادى ویژه‏اى شکل گرفته‏اند که هرگز سر سازگارى بامعیارهاى حیات بخش دین به ویژه اسلام در راستاى حمایت از زن و حقوق او ندارند.

 

جایگاه و حقوق زن از دیدگاه امام‏ قدس سره

امام خمینى در مناسبت‏هاى مختلف در بیانات‏شان جایگاه و منزلت‏حقیقى زنان را از دیدگاه‏اسلام بیان داشته‏اند. در دیدگاه امام‏قدس سره زن داراى مرتبه و منزلتى است که هیچ مکتب و مرام‏فمینیستى- که زن را تا سطح یک ملعبه و یا ابزار کار نزول داده است- یاراى دسترسى به آن راندارد. ایشان با اشاره به روز زن با بیان منزلت‏حضرت فاطمه‏علیها السلام در باره جایگاه زن مى‏فرماید:

- فردا روز زن است، روز زنى است که عالم به او افتخار دارد. روز زنى است‏که دخترش در مقابل حکومت‏هاى جبار ایستاد و آن حرف را زد، آن حرف‏هارا زد که همه مى‏دانید. (13)

- روز بزرگى است، یک زن در دنیا آمد که مقابل همه مردان است. یک زن‏به دنیا آمد که نمونه انسان است، یک زن به دنیا آمد که تمام هویت انسانى دراو جلوه‏گر است.

- مبارک باد بر ملت عظیم الشان ایران بویژه زنان بزرگوار روز مبارک زن؛روز شرافتمند عنصر تابناکى که زیربناى فضیلت‏هاى انسانى و ارزشهاى والاى‏خلیفة‏الله در جهان است.

و مبارکتر و پربهاتر انتخاب بسیار والاى روز بیستم جمادى الثانى است، روزپرافتخار ولادت زنى که از معجزات تاریخ و افتخارات عالم وجود است. (14)

من عید سعید مولود اعظم حضرت زهراعلیها السلام را به همه شما خانم‏ها و زن‏هاى‏تمام کشورهاى اسلامى تبریک عرض مى‏کنم و از خداوند تعالى مسالت دارم که‏همه زن‏هاى محترمه را در راهى که خداى تبارک و تعالى مقرر فرموده است.همان راه را بروند و به مقاصد عالیه اسلامى برسند. براى زن‏ها کمال افتخاراست که روز تولد حضرت صدیقه را روز زن قرار داده‏اند، افتخار است ومسؤولیت. (15)

 

کرامت وجودى زن

در مکتب امام خمینى‏قدس سره زن بسیار تکریم شده و در اوج والایى قرار دارد، ایشان در این باره‏مى‏فرمایند:

اسلام مى‏خواهد که زن و مرد رشد داشته باشند. اسلام زن‏ها را نجات داده است از آن‏چیزهایى که در جاهلیت‏بود. آنقدرى که اسلام به زن خدمت کرده است، خدا مى‏داند به مردخدمت نکرده است آنقدر که به زن خدمت کرده. شما مى‏دانید که در جاهلیت زن چه بوده و دراسلام چه شده. در زمانى که پیغمبر اسلام آمد، زن‏ها را هیچ حساب مى‏کردند اسلام زن‏ها راقدرت داده است. (16)

زن مربى سعادت

امام به اغراض سوء دیدگاه‏هاى فمینیستى و انتظارى که از زن دارند، توجه داشته و همواره برجایگاه آنان و تاثیرى که در جوامع دارند تاکید مى‏ورزیدند.

- اگر زنان شجاع و انسان‏ساز از ملتها گرفته شوند، ملت‏ها به شکست انحطاط کشیده‏مى‏شوند. (17) اسلام به شما آنقدر احترام قایل است که براى مردها نیست، اسلام شما را مى‏خواهدنجات بدهد، اسلام شما را مى‏خواهد از این ملعبهاى که اینها مى‏خواهند شما را ملعبه قرار بدهندنجات بدهد، اسلام مى‏خواهد شما را یک انسان کامل تربیت کند.

- زن انسان است. آن هم یک انسان بزرگ. زن مربى جامعه است. از دامن زن انسان‏ها پیدامى‏شوند. مرحله اول مرد و زن صحیح، از دامن زن است. سعادت و شقاوت کشورها بسته به‏وجود زن است. زن با تربیت صحیح خودش انسان درست مى‏کند و با تربیت صحیح خودش‏کشور را آباد مى‏کند. مبدا همه سعادت‏ها از دامن زن بلند مى‏شود. زن مبدا همه سعادتها بایدباشد. (18)

- زن مظهر تحقق آمال بشر است. زن پرورش‏ده زنان و مردان ارجمند است. از دامن زن‏مرد به معراج مى‏رود. دامن زن محل تربیت‏بزرگ زنان و بزرگ مردان است. (19) زن‏ها مردان‏شجاع را در دامن خود بزرگ مى‏کنند. قرآن کریم انسان‏ساز است و زن‏ها نیز انسان‏ساز، اگرزن‏هاى انسان‏ساز از ملت‏ها گرفته بشود، ملت‏ها به شکست و انحطاط مبدل خواهند شد، شکست‏خواهند خورد، منحط خواهند شد (20) .

آزادى و تساوى زن و مرد از دیدگاه امام

در منظر امام‏قدس سره اسلام زنان را سربلند و شایسته مى‏خواهد و آنچه دین گریزان براى زن قایلند،چیزى جز تباهى و ملعبه شدن نیست، ایشان مى‏فرمایند:

مقام زن مقام والاست، عالیرتبه هستند. بانوان در اسلام بلند پایه هستند. (21)

ما مى‏خواهیم زن به مقام والاى انسانیت‏خودش باشد، نه ملعبه باشد، نه ملعبه در دست‏مردها باشد، در دست اراذل باشد. (22)

اسلام زن را مثل مرد در همه شؤون، همان‏طورى که مرد در همه شؤون دخالت دارد، زن هم‏دخالت دارد، همان‏طورى که مرد باید از فساد اجتناب کند، زن هم باید از فساد اجتناب کند.زن‏ها نباید ملعبه دست جوان‏هاى هرزه بشوند، زن‏ها نباید مقام خودشان را منحط کنند و خداى‏ناخواسته بزک کرده بیرون بیایند و در انظار مردم فاسد قرار بگیرند. زن‏ها باید انسان باشند،زن‏ها باید تقوا داشته باشند، زن‏ها مقام کرامت دارند، زن‏ها اختیار دارند، همان‏طورى که مردهااختیار دارند. خداوند شما را با کرامت‏خلق کرده است، آزاد خلق کرده است. (23)

اسلام نظر خاص بر شما بانوان دارد، اسلام در وقتى که ظهور کرد در جزیرة‏العرب، بانوان‏حیثیت‏خودشان را پیش مردان از دست داده بودند، اسلام آن‏ها را سربلند و سرافراز کرد، اسلام‏آن‏ها را با مردان مساوى کرد. عنایتى که اسلام به بانوان دارد بیشتر از عنایتى است که بر مردان‏دارد. (24)

حقوق زن

یکى از مباحثى که بازار آن گرم است و به عنوان حربه‏اى براى تشویش افکار زن‏ها از آن استفاده‏مى‏شود، موضوع ازدواج و طلاق است. خرده‏گیران بدون توجه به اختیارى بودن انتخاب زوج بامتمسک قراردادن نمونه‏هایى، زنان را بنده مرد قلمداد مى‏کنند و معتقدند اختیار طلاق در دست‏مردان، تبعیضى براى زنان است. امام خمینى‏قدس سره با اشاره به این موضوع و اختیارى که اسلام براى‏زنان قرار داده مى‏فرمایند:

- طلاق در صورتى که در ضمن عقد با مرد (وقتى که مى‏خواهند عقد کنند) شرط بکنند و درضمن عقد این شرط بشود که وکیل در طلاق خودش یا مطلق. این زنهایى که حالا تحت زوجیت‏هستند چه؟ این ولایت فقیه را مخالفت مى‏کنند در صورتى که نمى‏دانند از شؤون فقیه هست. اگرچنانچه یک مردى با زن خودش رفتارش بد باشد او را اولا نصیحت کند و ثانیا تادیب کند و اگردید نمى‏شود اجراء طلاق کند. شما موافقت کنید با این ولایت فقیه. ولایت فقیه براى مسلمین‏یک هدیه‏اى است که خداى تبارک و تعالى داده است. من‏جمله همین معنیى که شما سؤال‏کردید و طرح کردید که زن‏هایى که الان شوهر دارند اگر چنانچه گرفتارى‏هایى داشته باشند چه‏باید بکنند؟ آن‏ها رجوع مى‏کنند به آنجایى که فقیه است، مجلسى که در آن فقیه است‏به‏دادگاهى که در آن فقیه است و فقیه رسیدگى مى‏کند و اگر چنانچه صحیح باشد، شوهر را تادیب‏مى‏کند، شوهر را وادار به اینکه درست عمل کند و اگر چنانچه نکرد طلاق مى‏دهد. ولایت داردبراى این امر که اگر چنانچه به فساد مى‏کشد، یک زندگى به فساد کشیده مى‏شود، طلاق مى‏دهدو طلاق اگر چه در دست مرد است لکن فقیه در جایى که مصلحت اسلام را دید، مصلحت‏مسلمین را دید و در جایى که دید نمى‏شود به غیر این، طلاق بدهد. این ولایت فقیه هست.ولایت فقیه براى شما یک هدیه الهى است. (25) اسلام زن‏ها را در مقابل مردها قرار داده، نسبت‏باآن‏ها تساوى دارند. البته یک احکام خاص به مرد است که مناسب با مرد است، یک احکام‏خاص به زن است، مناسب با زن است، این، نه این است که اسلام نسبت‏به زن و مرد فرقى‏گذاشته است. (26)

در نظام اسلامى، زن همان حقوقى را دارد که مرد دارد، حق تحصیل، حق کار، حق مالکیت،حق راى دادن، حق راى گرفتن، لیکن هم در مرد، مواردى است که چیزهایى‏به دلیل پیدایش‏مفاسد بر او حرام است و هم در زن مواردى هست که به دلیل اینکه مفسده مى‏آفریند، حرام‏است. اسلام خواسته است که زن و مرد حیثیت انسانى‏شان محفوظ باشد. اسلام خواسته است که‏زن ملعبه دست مرد نباشد. اینکه در خارج منعکس کرده‏اند که در اسلام با زن‏ها با خشونت‏رفتار مى‏شود، امر غیرصحیحى است و تبلیغات باطلى است که از مغرضین حاصل شده والا مردو زن هر دوشان در اسلام اختیارات دارند، اگر اختلافاتى هست، براى هر دو هست و آن مربوطبه طبیعت آنان است. (27)

البته در شرق براى مردها یک محدودیت‏هایى هست که آن محدودیت‏ها به صلاح خودمردها هست و آن محدودیت‏ها، یعنى در آنجاهایى که مفسده هست‏براى مرد، از قماربازى‏جلوگیرى مى‏کند اسلام، از شرابخوارى جلوگیرى مى‏کند اسلام، از هروئین جلوگیرى مى‏کند اسلام،از شرابخوارى جلوگیرى مى‏کند براى اینکه مفسده دارند.

براى همه یک محدودیت‏هایى هست، محدودیت‏هایى شرعى و الهى، محدودیت‏هایى است‏که به صلاح خود جامعه است، نه این است که براى جامعه یک چیزى مثلا نافع بوده است که‏محدودیت‏برایش ایجاد کرده‏اند. (28)

هیچ فرقى ما بین گروه و گروهى در اسلام نیست فقط به تقوا و به اتقاء به على‏الله تعالى فرق‏است. (29)

زن‏هایى که مى‏خواهند ازدواج کنند، از همان اول مى‏توانند اختیاراتى براى خودشان قراربدهند که نه مخالف شرع باشد و نه مخالف حیثیت‏خودشان، مى‏توانند از اول شرط کنند که اگرچنانچه مرد فساد اخلاق داشت، اگر بد زندگى کرد با زن، اگر بد خلقى کرد با زن، وکیل باشند درطلاق. اسلام براى آن‏ها حق قرار داده است، اسلام اگر محدودیتى براى مردان و زنان قایل شده‏است همه به صلاح خودتان بوده است. تمام قوانین اسلام، چه آن‏هایى که توسعه مى‏دهد، چه‏آن‏هایى که تحدید مى‏کند، همه بر صلاح خود شماست، براى خود شماست. همان‏طورى که حق‏طلاق را با مرد قرار داده است‏حق این را قرار داده است که شما در وقت ازدواج شرط کنید با اوکه اگر چه کردى یا چه کردى، من وکیل باشم در طلاق. و اگر این شرط را کرد، دیگر نمى‏تواند اورا معذور کند، اگر این در ضمن شرط یا در ضمن عقد واقع شد نمى‏تواند او را محدود کند،نمى‏تواند اخلاق بد انجام بدهد و اگر مردى با زن خودش بدرفتارى کرد، در حکومت اسلام او رامنع مى‏کنند، اگر قبول کرد تعزیر مى‏کنند، حد مى‏زنند و اگر قبول نکرد مجتهد طلاق مى‏دهد. (30)

خداوند همان‏طورى که قوانینى براى محدودیت مردها در حدود اینکه فساد بر آن‏ها راه نیابددارد، در زن‏ها همه دارد، هم براى صلاح شماست، همه قوانین اسلامى براى صلاح جامعه‏است. (31)

امام‏قدس سره همچنین خاطرنشان مى‏کردند:

... به زن و مرد سفارش مى‏کنم که هر کس به حد قانونى رسیده است، در این مجلس، در این‏انتخاب شرکت کند و افرادى که پیشنهاد مى‏شود و انتخاب شده است‏یعنى پیشنهاد شده است،هر یک را که خواستند، به او راى بدهند. (32)

امام‏قدس سره به زنان فرمودند:

... آنقدرى که اسلام خدمت‏به شما کرد، به مردها آنقدر خدمت نکرد. اسلام، شما را حفظکرد و شما متقابلا اسلام را حفظ بکنید.

همان‏طورى که مردها باید در امر سیاسى دخالت کنند و جامعه خودشان را حفظ کنند، زن‏هاهم باید دخالت کنند و جامعه را حفظ کنند. البته با حفظ آن چیزى که اسلام فرموده است، که‏بحمدالله امروز در ایران جارى است. (33)

 

حجاب و پوشش بانوان

حجاب از مقوله‏هایى است که با فطرت انسان آشناست و اختصاص به زن ندارد و فقط در باب‏کیفیت آن است که در این باره زن از مرد متمایز مى‏باشد حجاب زن در دیدگاه اسلام پوشش‏معقول است که ممکن است‏با توجه به آداب و رسوم هر ملتى کیفیت و شکل مخصوص به خودرا دارا باشد.

امام در پاسخ سؤالى در این باره مى‏فرمایند:

حجاب به معناى متداول میان ما که اسمش حجاب اسلامى است‏با آزادى مخالفتى ندارد.اسلام با آنچه خلاف عفت است مخالفت دارد و ما آنان را دعوت مى‏کنیم که به حجاب اسلامى‏رو آورند... زنان شجاع ما دیگر از بلاهایى که غرب به عنوان تمدن به سرشان آورده است‏به‏ستوه آمده‏اند و به اسلام پناهنده شده‏اند. (34)

در اسلام زن باید حجاب داشته باشد ولى لازم نیست که چادر باشد بلکه زن مى‏تواند هرلباسى را که حجابش را به وجود آورد اختیار کند. (35)

در وزارتخانه‏هاى اسلامى نباید زن‏هاى لخت‏بیایند، زن‏ها بروند اما با حجاب باشند مانعى‏ندارد بروند اما کار بکنند لکن باحجاب شرعى باشند، با حفظ جهات شرعى باشند. (36)

 

هوشیارى امام در حفظ منزلت زن در پاسخ به فریب‏کاران

در یکى از سؤالاتى که از امام راحل شده است، سعى شده با فریب‏کارى حجاب را عامل انزوامعرفى کنند، در این سؤال آمده است:

این چادر، آیا صحیح است که این زن‏ها خود را در زیر چادر مخفى کنند؟ این زن‏ها درانقلاب شرکت کردند، کشته دادند، زندان رفتند، مبارزه کردند. این چادر هم یک رسم از قدیم‏است، حالا دیگر دنیا هم عوض شده، حالا این صحیح است که مثلا اینها خودشان را مخفى کنند؟

امام‏قدس سره در پاسخ مى‏فرمایند:

اولا اینکه این یک اختیارى است‏براى آن‏ها، خودشان اختیار کردند. شما چه حقى دارید که‏اختیار را از دستشان بگیرید؟ ما اعلام مى‏کنیم به زن‏ها که هر کس چادر مى‏خواهد هر کس‏پوشش اسلامى مى‏خواهد، بیاید بیرون، از سى و پنج میلیون جمعیت ما، سى و سه میلیونش‏بیرون مى‏آید. شما چه حقى دارید که جلو اینها را بگیرید؟ این چه دیکتاتورى است که شمانسبت‏به زن‏ها دارید؟ و ثانیا اینکه ما یک پوشش خاصى را نمى‏گوییم، براى حدود زن‏هایى که‏به سن و سال شما رسیده‏اند هیچ چیزى نیست، ما زن‏هاى جوانى که وقتى ایشان آرایش مى‏کنندو مى‏آیند یک فوج را دنبال خودشان مى‏کشند، اینها را داریم جلوشان را مى‏گیریم، شما هم دلتان‏نسوزد. (37)

البته باید توجه داشته باشید که حجابى که اسلام قرار داده است، براى حفظ آن ارزش‏هاى‏ماست. هر چه را که دستور فرموده است، چه براى زن و چه براى مرد، براى این است که آن‏ارزش‏هاى واقعى که اینها دارند و ممکن است‏به واسطه وسوسه‏هاى شیطانى یا دست‏هاى فاسداستعمار و عمال استعمار پایمال مى‏شدند اینها، این ارزش‏ها زنده بشود. (38)

 

آزادى زن در دیدگاه امام‏ قدس سره

امام در رهنمودهاى خود به این نکته توجه داشتند که:

ما دو قسم آزادى داریم که یک قسم مفیدش در غیر زمان این دو جنایتکار بود و در زمان‏اینها این قسم از آزادى بکلى ممنوع بود و آن آزادى آن‏ها مى‏خواستند که زن‏ها آزاد باشند که‏هر جورى بزک بکنند و بیایند توى خیابان‏ها و با جوان‏ها خداى ناخواسته چه بکنند. آن را آزادى‏قرار داده بودند. حالا هم الآن آن‏هایى که مى‏خواهند اسلام نباشد دلشان براى این آزادى‏مى‏سوزد. (39)

آن‏ها آزادى را در یک جبهه نگه داشته بودند و فریاد هم مى‏زدند: «آزاد زنان و آزادمردان‏» همین‏ها بودند مقصودشان که اینها آزادند هر کارى که مى‏خواهند بکنند، به هر مرکزفحشایى مى‏خواهند بروند. اختناق در یک جبهه دیگر بود، براى قلم‏هایى که اگر مى‏خواست کسى‏یک کلمه راجع به مصالح مملکت‏بنویسد، راجع به مصالح اسلام بنویسد، اینها آزاد نبود و اختناق‏بود. (40)

اینها آنقدر که به نیروى انسانى این کشور ضرر زدند به آن ذخایر آنها ضرر نزدند. انسان‏هارا فلج کردند، جوان‏هاى ما را از بین بردند، جوان‏هاى ما که باید خدمت‏بکنند به این کشور،کشاندند به یک جاهایى که در آنجاها جز اینکه افکارشان لج‏بشود و نتوانند خدمتى بکنند به این‏مملکت، چیز دیگرى نبود.

تمام مراکز فحشا را اینها درش را باز کردند و با بوق و کرنا، ترویج کردند و کمک کردند که‏این جوان‏هاى ما بروند در این مراکز فحشا و فلج‏بشوند، همانجا باید دفن بشود جوانى‏شان،جوانى این جوان‏هاى ما را، از آن‏ها گرفتند، فلجشان کردند، این خواهرهاى محترمى که در دام‏اینها افتادند و در دام ترویج‏هاى آن‏ها افتادند و در تبلیغات آن‏ها افتادند و از آن وظیفه‏انسانى‏شان سلب شدند، ملعبه دست جنایتکاران شدند، این تاسفى براى اشخاصى که غیرتمندند،اشخاصى که خوى انسانى‏شان را از دست ندادند یک تاسفى همیشگى هست که این محترمات رااینها چه کردند به اسم آزادى. (41)

خاتمه

زن در دیدگاه اسلام با مرد در حقیقت انسانى و سیر تکاملى تفاوتى ندارد، بر این اساس درعرصه‏هاى اساسى هر دو دوش به دوش هم پیش مى‏روند از جمله:

1 - در عرصه کمال و سیر تکاملى علمى؛

2 - در عرصه جزا و دست‏یابى به پاداش الهى؛

3 - در عرصه جنت و دست‏یابى به مقامات اخروى؛

4 - در عرصه تقرب و دست‏یابى به مقامات معنوى.

تردیدى نیست که در عرصه‏هاى مورد اشاره زن و مرد در نگرش اسلامى مساوى‏اند، تنها دربرخى از عرصه‏هاى فرعى زندگى است که هر کدام با توجه به جایگاه ویژه‏اى که در نظام احسن‏دارند از حیث احکام اسلامى تفاوت‏هایى بر اساس عدالت الهى دارند که با فلسفه خلقت آنان‏هماهنگى کامل دارند.


پى‏نوشتها:

1) فخر رازى، تفسیر کبیر.

2) ر.ک: زمخشرى، ربیع الابرار، ج 1، ص 869، چاپ منشورات الشریف الرضى.

3) حاکم، مستدرک، ج 2، ص 327 و 430 و 431، بیروت، دارالکتب العلمیة.

4) حاکم، مستدرک، ج 2، ص 327 و 430 و 431، بیروت، دارالکتب العلمیة.

5) حاکم، مستدرک، ج 2، ص 327 و 430 و 431، بیروت، دارالکتب العلمیة.

6) صدوق، ثواب الاعمال، ص 448، رضى‏الدین طبرسى، مکارم الاخلاق، ص 251.

7) انس مى‏گوید: رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم فرمود:حبب الى‏النساء والطیب و جعلت قرة عینى‏الصلوة، حاکم، مستدرک، ج 2، ص 175.

8) ر.ک: المغازى، ج 1، ص 269، مکتب الاعلام الاسلامى.

9) ر.ک: جان استوارت میل، کنیزک کردن زنان، ترجمه خسرو بیگى، چاپ اول، سال 77.

10) مارتین سگالن، جامعه‏شناسى تاریخى خانواده، ترجمه حمید الیاسى، نشر مرکز، چاپ دوم، 1375، ص 335.

11) فمینیسم، از منشورات نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه.

12) زن در دوره قاجار، ص 111.

13) صحیفه نور، ج 12، ص 148.

14) شرح چهل حدیث، ص 486 و 487.

15) شرح چهل حدیث، ص 126.

16) صحیفه نور، ج 17، ص 143.

17) صحیفه نور، ج 15، ص 199.

18) صحیفه نور، ج 16، ص 246.

19) صحیفه نور، ج 13، ص 219.

20) صحیفه نور، ج 15، ص 257.

21) صحیفه نور، ج 15، ص 237 و 238.

22) صحیفه نور، ج 9، ص 137.

23) صحیفه نور، ج 15، ص 232.

24) صحیفه نور، ج 13، ص 221.

25) صحیفه نور، ج 16، ص 5.

26) صحیفه نور، ج 14، ص 129.

27) صحیفه نور، ج 18، ص 57.

28) صحیفه نور، ج 16، ص 122.

29) صحیفه نور، ج 16، ص 185.

30) صحیفه نور، ج 16، ص 15.

31) صحیفه نور، ج‏14، ص 142.

32) صحیفه نور، ج 8، ص 179.

33) صحیفه نور، ج 7، ص 205.

34) ر.ک، تبیان، دفتر هفتم، ص 95.

35) ر.ک. تبیان، دفتر هفتم، ص 95.

36) ر.ک. تبیان، دفتر هفتم، ص 96.

37) ر.ک. تبیان، دفتر هفتم، ص 96.

38) ر.ک. تبیان، دفتر هفتم، ص 97.

39) ر.ک. تبیان، دفتر هفتم، ص‏263.

40) ر.ک. تبیان، دفتر هفتم، ص 264.

41) ر.ک. تبیان، دفتر هفتم، ص 265.

 
عباس سیاح طاهری
سید محمد شفیعى مازندرانى
 
 

پیش‏گفتار

پیش از فتح مکه، ابوسفیان که پیمان نامه حدیبیه را نقض کرده بود به مدینه آمد تا مساله را به نفع خود حل وفصل کند. از این رو به دیدار بزرگان مدینه رفت تا امان‏نامه دریافت کند و از رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم وعده دیدار گیرد،این کار عملى نشد. راوى مى‏گوید:

«فالتجا الى فاطمه‏علیها السلام فلم ینفعه‏»

به دیدار فاطمه‏علیها السلام شتافت ولى مقصود وى حاصل نگشت. (1)

از این فراز از تاریخ به دست مى‏آید که فاطمه‏علیها السلام در امور اجتماعى و سیاسى، دخالت داشت، از این روابوسفیان به او مراجعه کرد ولى آن حضرت وساطت او را قبول نکرد.

در سال فتح مکه، حارث بن هشام به ام هانى دختر ابوطالب پناهنده شد و او، وى را امان داد. امیرالمؤمنین‏علیه السلام‏به خانه وى داخل شده خواست او را مجازات کند. ام هانى شمشیر او را گرفت و رها نمى‏کرد پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم واردشد و چون ام هانى را غضبناک دید فرمود:

لا تغضبى علیا فان الله یغضب لغضبه

و سپس فرمود:

به هر کس که تو امان بدهى ما را قبول است و سپس تبسم کرده و فرمود: اگر ابوطالب یک جهان فرزند داشت‏همه، در شجاعت، بى‏نظیر بودند. (2)

ابن اثیر در النهایة در بحث «لمم‏» درباره استیضاح ابوبکر توسط فاطمه زهراعلیها السلام مى‏نویسد:

و خرجت فى لمة من نسائها یتوطئى زیلها على ابى بکر فعاتبته؛

با هیئتى از زنان بنى هاشم در حجاب اکمل به مجلس ابوبکر وارد شد و او را استیضاح کرد.

از این چند گزارش که در منابع معتبر اهل سنت آمده و ما نیز آن را قبول داریم به دست مى‏آید:

الف: زنان شایسته در مهمترین کارهاى سیاسى- اجتماعى کشور حق راى دارند.

ب: پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم به دیدگاه زنان توجه داشت و اگر آنان به کسى امان مى‏دادند قبول مى‏فرمود.

ج: به رغم آن که در جهان دمکراسى، توجه به حق نظر و راى زن سابقه چندانى ندارد، اسلام راى زن را از آغازپیدایش این دین، محترم شمرده است.

جواز حضور زن در جامعه و حرمت فسادانگیزى

در منطقه سبع مساجد، در مدینه، منطقه‏اى که جنگ احزاب در آن واقع شده است. پایین‏تر ازمسجد على‏علیه السلام، مسجد فاطمه‏علیها السلام است. این مساجد جایگاه عبادت حاضران در آن میدان وسنگرداران جنگ خندق بود. و گواهى تاریخى براى حضور زن در اجتماع از دیدگاه اسلام است.

بنابراین، رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم حضور زن در صحنه اجتماعى، سیاسى را تایید کرده است و فقط ازحضورى که تحریکات و تمایلات نفسانى دیگران را در پى دارد، نهى فرموده است.

پس از احداث مسجدالنبى، مردان در داخل به امامت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و زنان در خارج آن به امامت‏یکى از صحابه، نماز جماعت را برپا مى‏کردند.

عبدالله بن عمر نقل مى‏کند که رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم فرمود:

لا تمنعوا نسائکم المساجد و بیوتهن خیرلهن. (3) و نیز مى‏گوید: رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم در باب‏ولا یبدین زینتهن الا لبعولتهن.

فرمود:

لا خلخال ولا شنف ولا قرط ولا قلادة.

و در باره:

الا ما ظهر منها.

قال: الثیاب (4)

حضرت درباره آیه فرمود:

مراد از زینت عبارت است از: خلخال، دستبند، گوشواره، گردن‏بند و... آشکار نسازند مگر آنچه‏که در عرف زندگى مؤمنات، به‏طور معمولى آشکار مى‏باشد. که از آن جمله است لباس روئین.

ابوموسى اشعرى مى‏گوید: رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم مى‏فرمود:

ایما امرئة استعطرت فمرت على قوم لیجدوا ریحها فهى زانیة. (5)

هر زنى، به منظور جلب نظر نامحرمان، خود را معطر سازد و قدم از خانه بیرون نهد تا دیگران را جلب‏کند او اهل فحشا است.

دقت در احادیث فوق، بیانگر این حقیقت است که حضور مخرب، ممنوع است نه حضورسازنده و هدفمند.

در روزگارى که پدر، از داشتن دختر ناخشنود بود رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم مى‏فرمود:

البنات حسنات (6)

دختران در خانه پدران، حسنه الهى‏اند.

در جامعه‏اى که براى زنان چندان ارج و بهایى قایل نبودند پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم مى‏فرمود:

زن، بوى خوش و نماز، در مکتب من محبوب‏اند. (7)

پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم در سفرها حتى برخى از جنگ‏ها بعضى از زنان را که توانایى کارى در استاى‏خدمت‏به پیشرفت عملیات جهاد را داشتند، همراه خویش مى‏برده است. در جنگ احد، نسیبه‏در برابر دیدگان پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم شمشیر به دست گرفت و مقاتله کرد و آن حضرت در حق او فرمود:

لمقام نسیبه بنت کعب افضل من مقام فلان و فلان. (8)

فمینیسم (زن گرایى)

یکى از شعارهاى فریبنده، که در افق فکرى اومانیسم خودنمایى بیشترى دارد «حقوق زن‏» وحمایت از آن است. حمایت از زن اگر جدى و به دور از فریب کارى باشد، ارجمند است. زیرا درمکتب دین به ویژه اسلام زن جایگاه ویژه‏اى دارد ولى متاسفانه آنچه در مجامع غیر دینى است‏چیزى دیگر است.

زن گرایى افراطى، باعث تضییع حقوق اساسى زن است. زن گرایان به بهانه احیاى حقوق زن ازهویت و ارزش زن کاستند. بدیهى است که زن گرایى هدایت نشده جز این، نتیجه‏اى ندارد. گرچه‏این تفکر (زن گرایى) عکس‏العمل طبیعى نادیده گرفته شدن زن و حقوق او، در تاریخ است ولى،چاره درد، را نباید در فمینیسم جویا شد. آرى: در ادوار مختلف (جز در میان پیروان راستین‏انبیا) به زن، ستم رفته است. البته تفکر زن گرایى ریشه در اومانیسم دارد و داراى سابقه تاریخى‏نیست.

خاستگاه فمینیسم

اندیشه برابرى زن و مرد به قرن هفدم باز مى‏گردد. حرکتى که از قرن هفدهم میلادى به نام‏حقوق فطرى و طبیعى بشر آغاز شد و در قرن هجدهم، در فرانسه به ثمر نشست.

بنیان‏گذاران حقوق بشر، زنان را به دیده تحقیر مى‏نگریستند. چنانکه «مونتسکیو» نویسنده‏شهیر فرانسوى و از بنیان‏گذاران انقلاب کبیر فرانسه در کتاب روح‏القوانین (1748) زنان را موجوداتى‏با روح‏هاى کوچک و داراى ضعف دماغى، متکبر و خودخواه معرفى مى‏کند. در اعلامیه حقوق‏بشر هم که در سال 1789 در فرانسه به تصویب رسید، از برابرى حقوق زن و مرد سخنى به میان‏نیامده است و در حقیقت‏باید آن را اعلامیه حقوق مردان دانست.

نهضت زنان، در قرن نوزدهم در فرانسه گسترش یافت و نام فرانسوى فمینیسم (ذژخذخذحب)به خود گرفت. جنبش فمینیستى در واقع نوعى اعتراض به مردسالارى آشکار حاکم بر اعلامیه‏حقوق بشر فرانسه بود. (9)

دستیابى به حق راى براى زنان انگلیس در سال 1918 یکى از جلوه‏هاى پیروزى فمینیسم بودو پس از آن فروکش کرد. برخى، دو دهه اول قرن بیستم را سال‏هاى خیزش موج اول فمینیسم‏مى‏نامند.

پس از جنگ جهانى دوم و در سال 1945، نظریه برابرى زن و مرد طرفداران بسیارى یافت وسرانجام براى اولین بار در اعلامیه جهانى حقوق بشر، که از طرف سازمان ملل متحد در سال‏1948 میلادى منتشر شد، تساوى حقوق زن و مرد به روشنى و در سطح جامعه ملل مطرح شد.

با این حال، اعلامیه حقوق بشر که بر حقوق طبیعى و فطرى تاکید مى‏کرد، فاقد اعتبار حقوقى وضمانت اجرایى بود. این امر موجب شد که از آن پس، معاهدات بین‏المللى که از اعتبار حقوقى‏بیشترى برخوردارند و مشخص‏تر به مسایل زنان توجه دارند، در دستور کار سازمان ملل قرارگیرند. از جمله این معاهدات مى‏توان به کنوانسیون «حقوق سیاسى زنان‏» (1952)، کنوانسیون‏«رضایت‏براى ازدواج‏» (1962) و کنوانسیون «محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان‏» (1979) اشاره‏کرد. همچنین سازمان ملل سال‏هاى 1976 تا 1985 را به عنوان دهه زنان نامگذارى کرد.

 

افول فمینیسم

در دهه هفتاد، یک زن فمینیست از وضع ظاهرش و موهاى کوتاه مردانه و کفش بدون پاشنه وکت و شلوار زمخت و چهره بدون آرایش، به راحتى از دیگران تشخیص داده مى‏شد. در این دهه‏فمینیست‏ها با رد کلیت ازدواج و تاکید بر تجرد و حرفه اقتصادى، آرمان‏هاى خود را مطرح‏مى‏کردند. شعار «زنان بدون مردان و یا رفتارهاى مردانه‏» مربوط به همین دوره است.

پس از آن حرکت‏هاى فمینیستى تند، رو به اعتدال نهاد و آثار سوء زیاده‏روى در حرکت‏هاى زن‏مدارانه، که بیش از همه دامان خود زنان را مى‏گرفت، آشکار شد. خشونت روزافزون در محیطخانواده و در محیط کار و عدم امنیت جنسى از دست آوردهاى این دوره بود.

پس از آن، جهان غرب به نقش‏هاى سنتى و نهاد خانواده رویکردى دوباره داشته است. «دانیل‏لژه‏» و «برنزان هارویو» در بررسى اجتماع چالشى جدید مشاهده کردند؛ شکل قدیمى‏تر خانواده‏و آرمان‏گرایى مجددا بر صحنه ظاهر شده بود و مردم براى خود پدربزرگ و مادربزرگ ابداع‏مى‏کردند تا خانواده‏ها بتوانند سه نسل را در بر گیرند، وضعیتى که احتمالا هیچ گاه در گذشته‏وجود نداشته است. تقسیم سنتى نقش‏ها به سرعت‏باز گشته و اقتدار پدرسالارانه نیرومندترمى‏شد. (10) سازمان ملل متحد هم سال 1994 را به عنوان سال خانواده اعلام کرد. و از آن پس زنان مدرن‏در دهه‏هاى اخیر سعى مى‏کنند با ظاهرى زنانه و رفتارى ظریف تمایز خود را از مردان به نمایش‏بگذارند.

 

زن‏گرایى افراطى آزاد

بعضى از فمینیست‏ها، ریشه ستم بر زنان را در فقدان حقوقى مدنى و فرصت‏هاى برابرآموزشى مى‏دانند.

بعضى از افراد، جنسیت فرد را تعیین کننده حقوق او نمى‏دانند و معتقدند که سرشت زنانه ومردانه کاملا یکسان است و تنها «انسان‏» وجود دارد، نه جنسیت. یکى از آرمان‏هاى آنان، تحقق‏جامعه دو جنسى است. اعضاى جامعه دو جنسى، از نظر جنسى مذکر یا مؤنث‏اند، اما ویژگى‏هاى‏مردانه و زنانه را با اختلافات اغراق‏آمیز روان شناختى نشان نمى‏دهند؛ یعنى در آن‏ها تضاد شدیدمیان ویژگى‏هاى مردانه با ویژگى‏هاى زنانه وجود ندارد. دختران و پسران از امکان آموزشى برابربهره‏مند مى‏شوند و ویژگى‏هاى سنتى مردانه و زنانه به آنان القاء نمى‏شود.

آنان نقش‏هاى جنسیتى را محصول روابط اجتماعى در طول تاریخ مى‏دانند، نه ودیعه‏هاى‏طبیعى و غیرقابل تخلف. آنان نظریه «مورگان‏» را مى‏پذیرند که معتقد است در ابتداى حیات‏بشرى مادرسالارى رایج‏بوده است و پدر سالارى را واقعیتى تلخ مى‏دانند که به تدریج‏بر جوامع‏بشرى تحمیل شده است. (11)

 

زن گرایى مارکسیستى

مکتب مارکسیستى در قرن نوزدهم و بر مبناى نظریه «مورگان‏» درباره مادرسالار بودن جوامع‏اولیه بشرى، معتقد است که پیدایش مالکیت‏خصوصى در جوامع سبب اسارت زنان شده است وتا زمانى که نظم بورژوازى، مالکیت و خانواده بورژوایى وجود دارد، این اسارت تداوم خواهدداشت.

سرمایه‏دارى در حفظ کار خانگى به شکل امروزى آن مى‏کوشد و با اجتماعى شدن کار خانگى‏مخالفت مى‏ورزد.

«انگلس‏» و «مارکس‏» بر اساس همین تحلیل، دیدگاه حذف خانواده به عنوان کوچک‏ترین‏واحد اقتصادى جامعه را مطرح کردند. انگلس معتقد بود که خانواده بازتابى از روابط استثمارى‏مرد بر زن و فرزندان است. آن‏ها مدعى بودند که زنان پس از بر افتادن نظام بورژوایى به رهایى‏خواهند رسید.

از این رو، مبارزات فمینیستى را تابعى از مبارزه طبقاتى مى‏پنداشتند. با توجه به این‏که نظام‏سرمایه‏دارى، جامعه را به دو عرصه عمومى (بازار) و خصوصى (خانواده) تقسیم کرده است،«انگلس‏» اولین شرط رهایى زن خانه‏دار را در آن مى‏بیند که جنس مؤنث‏به فعالیت عمومى‏بازگردانده شود.

مارکسیست‏ها از این راه ضربه‏اى کارى به ارکان خانواده فرود آوردند که بدین زودى‏ها قابل‏جبران نیست.

زن گرایان افراطى، ازدواج را، از آن جهت که زن را به موجودى «خانه‏دار»، «فرزندزا» و «خوددیگر بین‏» و مرد را به «نان‏آور»، «پدر» و «من اصلى‏» تبدیل مى‏کند، انکار مى‏کنند. همچنین به این‏دلیل که مردان حتى در نزدیک‏ترین روابط خود، زنان را زیر سلطه در مى‏آورند، زنان باید جدا ازمردان زندگى کنند. آنان مردان را دشمن اصلى مى‏دانند. آنان نظریه زوج آزاد را آسان‏ترین راه براى‏رهایى از بردگى ازدواج به شمار مى‏آوردند.

نظریه زوج آزاد نوعى همزیستى مشترک میان زن و مرد است که بر مبناى آن هیچ مسؤولیت‏حقوقى بر عهده طرفین نیست و تنها پاسخى به نیازهاى جنسى، بدون در نظر گرفتن وجوه عاطفى‏آن است. در یک دیدگاه افراطى‏تر، نظریه زوج آزاد تا همجنس گرایى پیش مى‏رود.

زن گرایى امروز

از دهه هفتاد به بعد گروهى به نام فمینیست‏هاى جدید و متاثر از دیدگاه‏هاى پست مدرنیستى‏ظهور کردند که با تکیه بر روان‏شناسى رفتارگرایانه بر حفظ ویژگى‏هاى زنانگى تاکید مى‏ورزیدند.آنان با تاکید بر اصل تفاوت انسان‏ها، معتقدند که باورهاى جهان شمول فمینیست‏هاى رادیکال نه‏تنها غیرقابل دسترسى است، بلکه مى‏تواند اشکال جدیدى از ستم را بیافریند، زیرا در این‏دیدگاه‏ها از تفاوت شرایط جوامع مختلف و اختلاف فرهنگ‏ها غفلت‏شده است. آن‏ها معتقدندکه زن نیازمند خانواده، همسر و فرزند است.

با وجود اختلافات فراوان در دیدگاه‏هاى فمینیستى، مى‏توان به وجه مشترک تمامى آن‏ها اشاره‏کرد. آن‏ها یافته‏هاى بشرى را منبع و معیار تشریع و قانون‏گذارى مى‏دانند و همگى فرزندان شایسته‏نهضت رنسانس و تفکرات اومانیستى‏اند و خانواده، هسته‏اى که بر سرپرستى مرد استوار است راآماج حملات خود قرار مى‏دهند و خواهان رفع تمام تمایزات جنسیتى در قوانین، آموزش وپرورش، فرصت‏ها و امکانات‏اند.

فمینیسم در ایران

با تهاجم جدید فرهنگ غرب در ایران، در آستانه انقلاب مشروطه، وضعیت زنان نیز همپاى‏سایر اقشار اجتماعى تغییر کرد. از این رو، مشروطیت را باید نقطه عطفى در تاریخ فرهنگى ایران‏دانست؛ زیرا آثار شگرفى در تغییر نگرش‏ها در میان زنان برجاى گذاشت و جامعه ایرانى رانادانسته و ناخواسته بر مدار فرهنگ غرب کشاند. گروهى از غرب گرایان داخلى که تحولات‏فرهنگى مغرب زمین را با خوش‏بینى تحلیل مى‏کردند، تنها راه سعادت را الگو بردارى از جهان به‏اصطلاح متجدد و رهایى از مظاهر سنتى مى‏دانستند.

از این رو در اواخر سلطنت قاجار، جنبش‏هایى پدید آمد که توسط زنان ایرانى هدایت مى‏شدکه از فرزندان و یا همسران تحصیل کرده‏هاى دنیاى غرب بودند. حتى برخى از زنان روشنفکر درروزنامه‏هاى ایرانى که پیش از مشروطه در خارج از کشور به چاپ مى‏رسید، مقالاتى در ترویج‏دیدگاه‏هاى غرب مى‏نوشتند. (12) نوشته‏هاى این گروه، خود شاهدى بر تاثیرپذیرى آنان از تحولات‏غرب است.

در دوران سلسله پهلوى فصل جدیدى در تاریخ زنان ایران گشوده شد و غرب زدگى و بى‏هویتى نیمه پنهان چهره خود را آشکار ساخت. کشف حجاب در سال 1317 که به بهانه آزاد کردن‏نیمى از نیروهاى انسانى جامعه انجام شد، نقطه عطفى است که تاثیر به سزایى در شکل‏گیرى‏برداشت‏هاى منفى در ذهنیت جامعه مسلمان ایرانى داشت.

مبانى فمینیسم

مبناى اساسى فمینیسم یا زن گرایى غربى عبارت است از:

1 - نفى کلیسا و نفوذ مسیحیت؛

2 - مذهب زدایى و دور ساختن دین از خانواده؛

3 - نفى اصالت‏هاى اخلاقى دینى در باب زن از جمله: حجاب، عفت، پارسایى، وفادارى،حیا و هر گونه ارزش انسانى از منظر دین؛

4 - شکستن حریم خانواده و تعهدات خانوادگى؛

5 - مبارزه با هر گونه مظاهر پیوندهاى خانوادگى.

البته مبانى فوق، بر اساس اومانیسم یا انسان‏گرایى افراطى بنیان یافته است که نفى تفکر معنوى‏و مبارزه با دین و گرایش به خدا از اصول آن مى‏باشد.

بنابراین، مسلمان باید توجه کند که فاکتورها و دستورالعمل‏هاى زن گرایان فمینیست، باچارچوب‏ها و معیارهاى اعتقادى الحادى ویژه‏اى شکل گرفته‏اند که هرگز سر سازگارى بامعیارهاى حیات بخش دین به ویژه اسلام در راستاى حمایت از زن و حقوق او ندارند.

 

جایگاه و حقوق زن از دیدگاه امام‏ قدس سره

امام خمینى در مناسبت‏هاى مختلف در بیانات‏شان جایگاه و منزلت‏حقیقى زنان را از دیدگاه‏اسلام بیان داشته‏اند. در دیدگاه امام‏قدس سره زن داراى مرتبه و منزلتى است که هیچ مکتب و مرام‏فمینیستى- که زن را تا سطح یک ملعبه و یا ابزار کار نزول داده است- یاراى دسترسى به آن راندارد. ایشان با اشاره به روز زن با بیان منزلت‏حضرت فاطمه‏علیها السلام در باره جایگاه زن مى‏فرماید:

- فردا روز زن است، روز زنى است که عالم به او افتخار دارد. روز زنى است‏که دخترش در مقابل حکومت‏هاى جبار ایستاد و آن حرف را زد، آن حرف‏هارا زد که همه مى‏دانید. (13)

- روز بزرگى است، یک زن در دنیا آمد که مقابل همه مردان است. یک زن‏به دنیا آمد که نمونه انسان است، یک زن به دنیا آمد که تمام هویت انسانى دراو جلوه‏گر است.

- مبارک باد بر ملت عظیم الشان ایران بویژه زنان بزرگوار روز مبارک زن؛روز شرافتمند عنصر تابناکى که زیربناى فضیلت‏هاى انسانى و ارزشهاى والاى‏خلیفة‏الله در جهان است.

و مبارکتر و پربهاتر انتخاب بسیار والاى روز بیستم جمادى الثانى است، روزپرافتخار ولادت زنى که از معجزات تاریخ و افتخارات عالم وجود است. (14)

من عید سعید مولود اعظم حضرت زهراعلیها السلام را به همه شما خانم‏ها و زن‏هاى‏تمام کشورهاى اسلامى تبریک عرض مى‏کنم و از خداوند تعالى مسالت دارم که‏همه زن‏هاى محترمه را در راهى که خداى تبارک و تعالى مقرر فرموده است.همان راه را بروند و به مقاصد عالیه اسلامى برسند. براى زن‏ها کمال افتخاراست که روز تولد حضرت صدیقه را روز زن قرار داده‏اند، افتخار است ومسؤولیت. (15)

 

کرامت وجودى زن

در مکتب امام خمینى‏قدس سره زن بسیار تکریم شده و در اوج والایى قرار دارد، ایشان در این باره‏مى‏فرمایند:

اسلام مى‏خواهد که زن و مرد رشد داشته باشند. اسلام زن‏ها را نجات داده است از آن‏چیزهایى که در جاهلیت‏بود. آنقدرى که اسلام به زن خدمت کرده است، خدا مى‏داند به مردخدمت نکرده است آنقدر که به زن خدمت کرده. شما مى‏دانید که در جاهلیت زن چه بوده و دراسلام چه شده. در زمانى که پیغمبر اسلام آمد، زن‏ها را هیچ حساب مى‏کردند اسلام زن‏ها راقدرت داده است. (16)

زن مربى سعادت

امام به اغراض سوء دیدگاه‏هاى فمینیستى و انتظارى که از زن دارند، توجه داشته و همواره برجایگاه آنان و تاثیرى که در جوامع دارند تاکید مى‏ورزیدند.

- اگر زنان شجاع و انسان‏ساز از ملتها گرفته شوند، ملت‏ها به شکست انحطاط کشیده‏مى‏شوند. (17) اسلام به شما آنقدر احترام قایل است که براى مردها نیست، اسلام شما را مى‏خواهدنجات بدهد، اسلام شما را مى‏خواهد از این ملعبهاى که اینها مى‏خواهند شما را ملعبه قرار بدهندنجات بدهد، اسلام مى‏خواهد شما را یک انسان کامل تربیت کند.

- زن انسان است. آن هم یک انسان بزرگ. زن مربى جامعه است. از دامن زن انسان‏ها پیدامى‏شوند. مرحله اول مرد و زن صحیح، از دامن زن است. سعادت و شقاوت کشورها بسته به‏وجود زن است. زن با تربیت صحیح خودش انسان درست مى‏کند و با تربیت صحیح خودش‏کشور را آباد مى‏کند. مبدا همه سعادت‏ها از دامن زن بلند مى‏شود. زن مبدا همه سعادتها بایدباشد. (18)

- زن مظهر تحقق آمال بشر است. زن پرورش‏ده زنان و مردان ارجمند است. از دامن زن‏مرد به معراج مى‏رود. دامن زن محل تربیت‏بزرگ زنان و بزرگ مردان است. (19) زن‏ها مردان‏شجاع را در دامن خود بزرگ مى‏کنند. قرآن کریم انسان‏ساز است و زن‏ها نیز انسان‏ساز، اگرزن‏هاى انسان‏ساز از ملت‏ها گرفته بشود، ملت‏ها به شکست و انحطاط مبدل خواهند شد، شکست‏خواهند خورد، منحط خواهند شد (20) .

آزادى و تساوى زن و مرد از دیدگاه امام

در منظر امام‏قدس سره اسلام زنان را سربلند و شایسته مى‏خواهد و آنچه دین گریزان براى زن قایلند،چیزى جز تباهى و ملعبه شدن نیست، ایشان مى‏فرمایند:

مقام زن مقام والاست، عالیرتبه هستند. بانوان در اسلام بلند پایه هستند. (21)

ما مى‏خواهیم زن به مقام والاى انسانیت‏خودش باشد، نه ملعبه باشد، نه ملعبه در دست‏مردها باشد، در دست اراذل باشد. (22)

اسلام زن را مثل مرد در همه شؤون، همان‏طورى که مرد در همه شؤون دخالت دارد، زن هم‏دخالت دارد، همان‏طورى که مرد باید از فساد اجتناب کند، زن هم باید از فساد اجتناب کند.زن‏ها نباید ملعبه دست جوان‏هاى هرزه بشوند، زن‏ها نباید مقام خودشان را منحط کنند و خداى‏ناخواسته بزک کرده بیرون بیایند و در انظار مردم فاسد قرار بگیرند. زن‏ها باید انسان باشند،زن‏ها باید تقوا داشته باشند، زن‏ها مقام کرامت دارند، زن‏ها اختیار دارند، همان‏طورى که مردهااختیار دارند. خداوند شما را با کرامت‏خلق کرده است، آزاد خلق کرده است. (23)

اسلام نظر خاص بر شما بانوان دارد، اسلام در وقتى که ظهور کرد در جزیرة‏العرب، بانوان‏حیثیت‏خودشان را پیش مردان از دست داده بودند، اسلام آن‏ها را سربلند و سرافراز کرد، اسلام‏آن‏ها را با مردان مساوى کرد. عنایتى که اسلام به بانوان دارد بیشتر از عنایتى است که بر مردان‏دارد. (24)

حقوق زن

یکى از مباحثى که بازار آن گرم است و به عنوان حربه‏اى براى تشویش افکار زن‏ها از آن استفاده‏مى‏شود، موضوع ازدواج و طلاق است. خرده‏گیران بدون توجه به اختیارى بودن انتخاب زوج بامتمسک قراردادن نمونه‏هایى، زنان را بنده مرد قلمداد مى‏کنند و معتقدند اختیار طلاق در دست‏مردان، تبعیضى براى زنان است. امام خمینى‏قدس سره با اشاره به این موضوع و اختیارى که اسلام براى‏زنان قرار داده مى‏فرمایند:

- طلاق در صورتى که در ضمن عقد با مرد (وقتى که مى‏خواهند عقد کنند) شرط بکنند و درضمن عقد این شرط بشود که وکیل در طلاق خودش یا مطلق. این زنهایى که حالا تحت زوجیت‏هستند چه؟ این ولایت فقیه را مخالفت مى‏کنند در صورتى که نمى‏دانند از شؤون فقیه هست. اگرچنانچه یک مردى با زن خودش رفتارش بد باشد او را اولا نصیحت کند و ثانیا تادیب کند و اگردید نمى‏شود اجراء طلاق کند. شما موافقت کنید با این ولایت فقیه. ولایت فقیه براى مسلمین‏یک هدیه‏اى است که خداى تبارک و تعالى داده است. من‏جمله همین معنیى که شما سؤال‏کردید و طرح کردید که زن‏هایى که الان شوهر دارند اگر چنانچه گرفتارى‏هایى داشته باشند چه‏باید بکنند؟ آن‏ها رجوع مى‏کنند به آنجایى که فقیه است، مجلسى که در آن فقیه است‏به‏دادگاهى که در آن فقیه است و فقیه رسیدگى مى‏کند و اگر چنانچه صحیح باشد، شوهر را تادیب‏مى‏کند، شوهر را وادار به اینکه درست عمل کند و اگر چنانچه نکرد طلاق مى‏دهد. ولایت داردبراى این امر که اگر چنانچه به فساد مى‏کشد، یک زندگى به فساد کشیده مى‏شود، طلاق مى‏دهدو طلاق اگر چه در دست مرد است لکن فقیه در جایى که مصلحت اسلام را دید، مصلحت‏مسلمین را دید و در جایى که دید نمى‏شود به غیر این، طلاق بدهد. این ولایت فقیه هست.ولایت فقیه براى شما یک هدیه الهى است. (25) اسلام زن‏ها را در مقابل مردها قرار داده، نسبت‏باآن‏ها تساوى دارند. البته یک احکام خاص به مرد است که مناسب با مرد است، یک احکام‏خاص به زن است، مناسب با زن است، این، نه این است که اسلام نسبت‏به زن و مرد فرقى‏گذاشته است. (26)

در نظام اسلامى، زن همان حقوقى را دارد که مرد دارد، حق تحصیل، حق کار، حق مالکیت،حق راى دادن، حق راى گرفتن، لیکن هم در مرد، مواردى است که چیزهایى‏به دلیل پیدایش‏مفاسد بر او حرام است و هم در زن مواردى هست که به دلیل اینکه مفسده مى‏آفریند، حرام‏است. اسلام خواسته است که زن و مرد حیثیت انسانى‏شان محفوظ باشد. اسلام خواسته است که‏زن ملعبه دست مرد نباشد. اینکه در خارج منعکس کرده‏اند که در اسلام با زن‏ها با خشونت‏رفتار مى‏شود، امر غیرصحیحى است و تبلیغات باطلى است که از مغرضین حاصل شده والا مردو زن هر دوشان در اسلام اختیارات دارند، اگر اختلافاتى هست، براى هر دو هست و آن مربوطبه طبیعت آنان است. (27)

البته در شرق براى مردها یک محدودیت‏هایى هست که آن محدودیت‏ها به صلاح خودمردها هست و آن محدودیت‏ها، یعنى در آنجاهایى که مفسده هست‏براى مرد، از قماربازى‏جلوگیرى مى‏کند اسلام، از شرابخوارى جلوگیرى مى‏کند اسلام، از هروئین جلوگیرى مى‏کند اسلام،از شرابخوارى جلوگیرى مى‏کند براى اینکه مفسده دارند.

براى همه یک محدودیت‏هایى هست، محدودیت‏هایى شرعى و الهى، محدودیت‏هایى است‏که به صلاح خود جامعه است، نه این است که براى جامعه یک چیزى مثلا نافع بوده است که‏محدودیت‏برایش ایجاد کرده‏اند. (28)

هیچ فرقى ما بین گروه و گروهى در اسلام نیست فقط به تقوا و به اتقاء به على‏الله تعالى فرق‏است. (29)

زن‏هایى که مى‏خواهند ازدواج کنند، از همان اول مى‏توانند اختیاراتى براى خودشان قراربدهند که نه مخالف شرع باشد و نه مخالف حیثیت‏خودشان، مى‏توانند از اول شرط کنند که اگرچنانچه مرد فساد اخلاق داشت، اگر بد زندگى کرد با زن، اگر بد خلقى کرد با زن، وکیل باشند درطلاق. اسلام براى آن‏ها حق قرار داده است، اسلام اگر محدودیتى براى مردان و زنان قایل شده‏است همه به صلاح خودتان بوده است. تمام قوانین اسلام، چه آن‏هایى که توسعه مى‏دهد، چه‏آن‏هایى که تحدید مى‏کند، همه بر صلاح خود شماست، براى خود شماست. همان‏طورى که حق‏طلاق را با مرد قرار داده است‏حق این را قرار داده است که شما در وقت ازدواج شرط کنید با اوکه اگر چه کردى یا چه کردى، من وکیل باشم در طلاق. و اگر این شرط را کرد، دیگر نمى‏تواند اورا معذور کند، اگر این در ضمن شرط یا در ضمن عقد واقع شد نمى‏تواند او را محدود کند،نمى‏تواند اخلاق بد انجام بدهد و اگر مردى با زن خودش بدرفتارى کرد، در حکومت اسلام او رامنع مى‏کنند، اگر قبول کرد تعزیر مى‏کنند، حد مى‏زنند و اگر قبول نکرد مجتهد طلاق مى‏دهد. (30)

خداوند همان‏طورى که قوانینى براى محدودیت مردها در حدود اینکه فساد بر آن‏ها راه نیابددارد، در زن‏ها همه دارد، هم براى صلاح شماست، همه قوانین اسلامى براى صلاح جامعه‏است. (31)

امام‏قدس سره همچنین خاطرنشان مى‏کردند:

... به زن و مرد سفارش مى‏کنم که هر کس به حد قانونى رسیده است، در این مجلس، در این‏انتخاب شرکت کند و افرادى که پیشنهاد مى‏شود و انتخاب شده است‏یعنى پیشنهاد شده است،هر یک را که خواستند، به او راى بدهند. (32)

امام‏قدس سره به زنان فرمودند:

... آنقدرى که اسلام خدمت‏به شما کرد، به مردها آنقدر خدمت نکرد. اسلام، شما را حفظکرد و شما متقابلا اسلام را حفظ بکنید.

همان‏طورى که مردها باید در امر سیاسى دخالت کنند و جامعه خودشان را حفظ کنند، زن‏هاهم باید دخالت کنند و جامعه را حفظ کنند. البته با حفظ آن چیزى که اسلام فرموده است، که‏بحمدالله امروز در ایران جارى است. (33)

 

حجاب و پوشش بانوان

حجاب از مقوله‏هایى است که با فطرت انسان آشناست و اختصاص به زن ندارد و فقط در باب‏کیفیت آن است که در این باره زن از مرد متمایز مى‏باشد حجاب زن در دیدگاه اسلام پوشش‏معقول است که ممکن است‏با توجه به آداب و رسوم هر ملتى کیفیت و شکل مخصوص به خودرا دارا باشد.

امام در پاسخ سؤالى در این باره مى‏فرمایند:

حجاب به معناى متداول میان ما که اسمش حجاب اسلامى است‏با آزادى مخالفتى ندارد.اسلام با آنچه خلاف عفت است مخالفت دارد و ما آنان را دعوت مى‏کنیم که به حجاب اسلامى‏رو آورند... زنان شجاع ما دیگر از بلاهایى که غرب به عنوان تمدن به سرشان آورده است‏به‏ستوه آمده‏اند و به اسلام پناهنده شده‏اند. (34)

در اسلام زن باید حجاب داشته باشد ولى لازم نیست که چادر باشد بلکه زن مى‏تواند هرلباسى را که حجابش را به وجود آورد اختیار کند. (35)

در وزارتخانه‏هاى اسلامى نباید زن‏هاى لخت‏بیایند، زن‏ها بروند اما با حجاب باشند مانعى‏ندارد بروند اما کار بکنند لکن باحجاب شرعى باشند، با حفظ جهات شرعى باشند. (36)

 

هوشیارى امام در حفظ منزلت زن در پاسخ به فریب‏کاران

در یکى از سؤالاتى که از امام راحل شده است، سعى شده با فریب‏کارى حجاب را عامل انزوامعرفى کنند، در این سؤال آمده است:

این چادر، آیا صحیح است که این زن‏ها خود را در زیر چادر مخفى کنند؟ این زن‏ها درانقلاب شرکت کردند، کشته دادند، زندان رفتند، مبارزه کردند. این چادر هم یک رسم از قدیم‏است، حالا دیگر دنیا هم عوض شده، حالا این صحیح است که مثلا اینها خودشان را مخفى کنند؟

امام‏قدس سره در پاسخ مى‏فرمایند:

اولا اینکه این یک اختیارى است‏براى آن‏ها، خودشان اختیار کردند. شما چه حقى دارید که‏اختیار را از دستشان بگیرید؟ ما اعلام مى‏کنیم به زن‏ها که هر کس چادر مى‏خواهد هر کس‏پوشش اسلامى مى‏خواهد، بیاید بیرون، از سى و پنج میلیون جمعیت ما، سى و سه میلیونش‏بیرون مى‏آید. شما چه حقى دارید که جلو اینها را بگیرید؟ این چه دیکتاتورى است که شمانسبت‏به زن‏ها دارید؟ و ثانیا اینکه ما یک پوشش خاصى را نمى‏گوییم، براى حدود زن‏هایى که‏به سن و سال شما رسیده‏اند هیچ چیزى نیست، ما زن‏هاى جوانى که وقتى ایشان آرایش مى‏کنندو مى‏آیند یک فوج را دنبال خودشان مى‏کشند، اینها را داریم جلوشان را مى‏گیریم، شما هم دلتان‏نسوزد. (37)

البته باید توجه داشته باشید که حجابى که اسلام قرار داده است، براى حفظ آن ارزش‏هاى‏ماست. هر چه را که دستور فرموده است، چه براى زن و چه براى مرد، براى این است که آن‏ارزش‏هاى واقعى که اینها دارند و ممکن است‏به واسطه وسوسه‏هاى شیطانى یا دست‏هاى فاسداستعمار و عمال استعمار پایمال مى‏شدند اینها، این ارزش‏ها زنده بشود. (38)

 

آزادى زن در دیدگاه امام‏ قدس سره

امام در رهنمودهاى خود به این نکته توجه داشتند که:

ما دو قسم آزادى داریم که یک قسم مفیدش در غیر زمان این دو جنایتکار بود و در زمان‏اینها این قسم از آزادى بکلى ممنوع بود و آن آزادى آن‏ها مى‏خواستند که زن‏ها آزاد باشند که‏هر جورى بزک بکنند و بیایند توى خیابان‏ها و با جوان‏ها خداى ناخواسته چه بکنند. آن را آزادى‏قرار داده بودند. حالا هم الآن آن‏هایى که مى‏خواهند اسلام نباشد دلشان براى این آزادى‏مى‏سوزد. (39)

آن‏ها آزادى را در یک جبهه نگه داشته بودند و فریاد هم مى‏زدند: «آزاد زنان و آزادمردان‏» همین‏ها بودند مقصودشان که اینها آزادند هر کارى که مى‏خواهند بکنند، به هر مرکزفحشایى مى‏خواهند بروند. اختناق در یک جبهه دیگر بود، براى قلم‏هایى که اگر مى‏خواست کسى‏یک کلمه راجع به مصالح مملکت‏بنویسد، راجع به مصالح اسلام بنویسد، اینها آزاد نبود و اختناق‏بود. (40)

اینها آنقدر که به نیروى انسانى این کشور ضرر زدند به آن ذخایر آنها ضرر نزدند. انسان‏هارا فلج کردند، جوان‏هاى ما را از بین بردند، جوان‏هاى ما که باید خدمت‏بکنند به این کشور،کشاندند به یک جاهایى که در آنجاها جز اینکه افکارشان لج‏بشود و نتوانند خدمتى بکنند به این‏مملکت، چیز دیگرى نبود.

تمام مراکز فحشا را اینها درش را باز کردند و با بوق و کرنا، ترویج کردند و کمک کردند که‏این جوان‏هاى ما بروند در این مراکز فحشا و فلج‏بشوند، همانجا باید دفن بشود جوانى‏شان،جوانى این جوان‏هاى ما را، از آن‏ها گرفتند، فلجشان کردند، این خواهرهاى محترمى که در دام‏اینها افتادند و در دام ترویج‏هاى آن‏ها افتادند و در تبلیغات آن‏ها افتادند و از آن وظیفه‏انسانى‏شان سلب شدند، ملعبه دست جنایتکاران شدند، این تاسفى براى اشخاصى که غیرتمندند،اشخاصى که خوى انسانى‏شان را از دست ندادند یک تاسفى همیشگى هست که این محترمات رااینها چه کردند به اسم آزادى. (41)

خاتمه

زن در دیدگاه اسلام با مرد در حقیقت انسانى و سیر تکاملى تفاوتى ندارد، بر این اساس درعرصه‏هاى اساسى هر دو دوش به دوش هم پیش مى‏روند از جمله:

1 - در عرصه کمال و سیر تکاملى علمى؛

2 - در عرصه جزا و دست‏یابى به پاداش الهى؛

3 - در عرصه جنت و دست‏یابى به مقامات اخروى؛

4 - در عرصه تقرب و دست‏یابى به مقامات معنوى.

تردیدى نیست که در عرصه‏هاى مورد اشاره زن و مرد در نگرش اسلامى مساوى‏اند، تنها دربرخى از عرصه‏هاى فرعى زندگى است که هر کدام با توجه به جایگاه ویژه‏اى که در نظام احسن‏دارند از حیث احکام اسلامى تفاوت‏هایى بر اساس عدالت الهى دارند که با فلسفه خلقت آنان‏هماهنگى کامل دارند.


پى‏نوشتها:

1) فخر رازى، تفسیر کبیر.

2) ر.ک: زمخشرى، ربیع الابرار، ج 1، ص 869، چاپ منشورات الشریف الرضى.

3) حاکم، مستدرک، ج 2، ص 327 و 430 و 431، بیروت، دارالکتب العلمیة.

4) حاکم، مستدرک، ج 2، ص 327 و 430 و 431، بیروت، دارالکتب العلمیة.

5) حاکم، مستدرک، ج 2، ص 327 و 430 و 431، بیروت، دارالکتب العلمیة.

6) صدوق، ثواب الاعمال، ص 448، رضى‏الدین طبرسى، مکارم الاخلاق، ص 251.

7) انس مى‏گوید: رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم فرمود:حبب الى‏النساء والطیب و جعلت قرة عینى‏الصلوة، حاکم، مستدرک، ج 2، ص 175.

8) ر.ک: المغازى، ج 1، ص 269، مکتب الاعلام الاسلامى.

9) ر.ک: جان استوارت میل، کنیزک کردن زنان، ترجمه خسرو بیگى، چاپ اول، سال 77.

10) مارتین سگالن، جامعه‏شناسى تاریخى خانواده، ترجمه حمید الیاسى، نشر مرکز، چاپ دوم، 1375، ص 335.

11) فمینیسم، از منشورات نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه.

12) زن در دوره قاجار، ص 111.

13) صحیفه نور، ج 12، ص 148.

14) شرح چهل حدیث، ص 486 و 487.

15) شرح چهل حدیث، ص 126.

16) صحیفه نور، ج 17، ص 143.

17) صحیفه نور، ج 15، ص 199.

18) صحیفه نور، ج 16، ص 246.

19) صحیفه نور، ج 13، ص 219.

20) صحیفه نور، ج 15، ص 257.

21) صحیفه نور، ج 15، ص 237 و 238.

22) صحیفه نور، ج 9، ص 137.

23) صحیفه نور، ج 15، ص 232.

24) صحیفه نور، ج 13، ص 221.

25) صحیفه نور، ج 16، ص 5.

26) صحیفه نور، ج 14، ص 129.

27) صحیفه نور، ج 18، ص 57.

28) صحیفه نور، ج 16، ص 122.

29) صحیفه نور، ج 16، ص 185.

30) صحیفه نور، ج 16، ص 15.

31) صحیفه نور، ج‏14، ص 142.

32) صحیفه نور، ج 8، ص 179.

33) صحیفه نور، ج 7، ص 205.

34) ر.ک، تبیان، دفتر هفتم، ص 95.

35) ر.ک. تبیان، دفتر هفتم، ص 95.

36) ر.ک. تبیان، دفتر هفتم، ص 96.

37) ر.ک. تبیان، دفتر هفتم، ص 96.

38) ر.ک. تبیان، دفتر هفتم، ص 97.

39) ر.ک. تبیان، دفتر هفتم، ص‏263.

40) ر.ک. تبیان، دفتر هفتم، ص 264.

41) ر.ک. تبیان، دفتر هفتم، ص 265.

 
عباس سیاح طاهری
۱۵ ارديبهشت ۸۷ ، ۰۹:۱۶

Title-less

 

 

بسم ا... الرحمن الرحیم

نامه شما رسید. در این نامه درباره چند مطلب سوال کرده بودید که لازم دانستم به این سوالات طی نوار، پاسخ مفصل تری بدهم. خواهش می کنم که نوار را گوش کنید تا باز اگر اگر نکته ای به نظرتان رسید تا پاسخ دهم و ضمناً نوار را هم به مرکز اسلامی هامبورگ برگردانید، چون این گونه نوار ها معمولا در این جا نگه داری می شود تا باز اگر کسی از برادران و خواهران مسلمان مشابه این سوالات را مطرح کرد، برای او بفرستیم. البته شما می توانید از روی نوار کپی بردارید و کپی آن را نگه دارید. اگر وسیله ندارید می توانید برای ما نامه بنویسید تا کپی نوار را همین جا تهیه کنیم و برایتان بفرستیم.

یکی از سوالات شما این است که «نظر اسلام درباره موسیقی چسیت؟ از چه منبعی در دین این جواب را می دهید؟ اگر از قرآن است خواهشمندم آیه آن را نشان دهید

قبل از این که نظر اسلام را درباره موسیقی توضیح بدهم، لازم است این نکته را یادآوری کنم که در آیات قرآن کریم و همچنین روایات، کلمه موسیقی یا موزیک یا معادل آن کلمات از کلمات عربی سراغ ندارم؛ در قرآن کریم که قطعاً نیست و در روایات هم تا آنجا که در خاطرم هست سراغ ندارم. فقهای ما وقتی می خواستند درباره حکم موسیقی در اسلام صحبت کنند، مطلب را تحت عنوان حکم «غنا» در اسلام از یک طرف و همچنین حکم «آلات لهو» از طرف دیگر مطرح کردند. در کتاب های فقهی، یک جا بحث درباره غنا و در کنار آن بحث درباره آلات لهو دیده می شود.

کلمه «لهو» در چند جای قرآن کریم آمده است. از جمله در سوره جمعه که شاید شنیده باشید:

وَ اِذا رَأَو تِجارةً أَو لَهواً انفضُّوا الَیها و ترکوک قائماً.

روش مسلمان های سست ایمان این بود که در هنگام نماز جمعه و موقعی که پیغمبر(ص) مشغول خطبه بود، اگر صدای ساز و نوا در بیرون مسجد بلند می شد یا صدای طبل کاروان تجارتی که از بیرون مکه رسیده بود، به گوششان می رسید برای تماشای بساط طربی که آنجا بود یا برای این که فرصت از دستشان نرود برای معامله با کاروان، قبل از این که دیگران به این قافله یا کاروان تجاری برسند از پای خطبه پیغمبر(ع) که در نماز جمعه ایراد می کرد پا می شدند و می رفتند. در این آیه از این افراد انتقاد شده و می افزاید:

قُل مَا عِندَالله خَیرٌ مِنَ اللّهو و من التِجارةِ واللهُ خیرُ الرازقین.

شما نباید به عنوان تجارت و کارهای تجارتی یا به عنوان تفریح و سرگرمی بلند شوید و بروید؛ زیرا سودی که خدا در سنت های خود برای مردم با ایمان و درستکار مقدر و مقرر کرده، به مراتب از سودی که شما از حضور در مراسم شادی و طرب و یا لهو و سرگرمی یا پیشدستی در تجارت با کاروان تازه رسیده نصیبتان می شود، بیشتر است.

غالباً این طور گفته اند که منظور از لهو در این جا همان صدای شیپور و نقاره و طبل و این جور چیزهایی بوده است که کاروان های تجاری معمولاً وقتی از بیرون وارد شهر می شدند، می زدند تا مردم خبر بشوند که این قافله تجارتی وارد شهر شده و برای معامله با قافله بیایند. عده ای از مردم برای تماشا و سرگرمی می رفتند. این همان چیزی است که حتی امروز هم هست.می دانید که هنوز هم در جاهای کوچک وقتی می خواهند چیزهای کهنه را بخرند، زنگ می زنند تا نشان بدهند که برای خرید آمده اند.

اما از این آیه نمی شود برای حرام بودن موسیقی و حرام بودن لهو استفاده کرد. حتی می شود گفت که آیه درصد این است که بگوید چرا این ها نماز پیغمبر را ترک کردند و رفتند، همین طور که با استفاده از این آیه نمی شود گفت که تجارت حرام است.

در چند آیه دیگر از قرآن کلمه «اللغو» آمده و بعضی از فقها «لغو» را هم همان «لهو» معنی کرده اند و در آن آیات هم از لغو نکوهش شده اما باز در حرام بودن لهو استفاده نمی شود. در سوره مؤمنون در آیه سوم در صفات مؤمنان گفته می شود:

وَالذینَ هُم عَن اللََّغوِ مُعرِضُونَ.

آنها کسانی هستند که از لغو یعنی از لهو اعراض می کنند. «لغو یعنی بیهوده و لهو یعنی سرگرمی. مؤمنان کسانی هستند که از بیهوده گویی روی می گردانند».

در آیه 72 از سوره فرقان در صفات بندگان پاک گفته می شود:

وَ الذینَ لا یَشهدون الزُّورَ و اذا مَرُّوا باللَّغو مَرُّوا کراماً.

آنها که به باطل شهادت نمی دهند و یا در مجالس باطل شرکت نمی کنند و وقتی که از کنار لغو می گذرند با بزرگواری از کنار آن می گذرند.

یا در آیه 55 از سوره قصص:

و اذا سَمِعوا اللَّغوَ اَعرضُوا عَنهُ

وقتی که لغو به گوش آنها می خورد اعراض می کنند و روی می گردانند.

این آیات، خواه «لغو» به معنی «لهو» و خواه «لغو» به معنی «لغو» باشد و یا اصلاً معنی مستقلی داشته باشد، ظاهر مطلب این است که از این آیات در اثبات حرمت موسیقی نمی توان استفاده کرد.

بنابراین می توان گفت که در آیات قرآن کریم آیه ای که بتوانیم از آن حرمت موسیقی و به طور کلی حتی حرمت لغو و حتی حرمت غنا را استفاده کنیم، موجود نیست.

                

این در باره ی آیات. اما درباره روایات. روایات بسیاری درباره غنا هست که از این روایات کم و بیش برای حرمت غنا استفاده می شود. روایاتی هم درباره ساز زدن، تنبور زدن و این جور چیزها هست که به آنها آلات طرب و آلات لهو گفته می شود. این روایات هم کم و بیش بر حرام بودن استفاده از این وسایل دلالت می کند و این روایات هم در میان کتب شیعه و هم در میان کتب اهل سنت موجود می باشد. درباره این روایات باید اجمالاً گفت که این روایات می خواهد بگوید غنا و همچنین استفاده از آلات طرب از قبیل ویلن و انواع دیگر سازها مانند تار و تنبک، حرام است.

بعضی از علما این طور استنباط کرده اند که این روایات نمی خواهد بگوید که موسیقی به طور کلی حرام است بلکه اینها می خواهد بگوید، این بساط مجالس لهو و لعب، این بساط مجالس خوشگذرانی که در زمان امامان معصوم(ع) و در زمان پیشوایان اسلامی در خانه های ثروتمندان، حکام، فرمانداران، صاحبان ثروت و قدرت معمول بوده، مجموعاً حرام است. در حقیقت این روایات در صدد بیان حرمت آن سبک موسیقی و آن سبک مجالس عیاشی که در زمان پیشوایان دینی ما در خانه ها و محل زندگی بسیاری از اشراف و ثروتمندان معمول بوده، می باشد. و این مجالس، مجالسی بوده که در آن خوانندگی به عنوان نمک آش استفاده می شده، یعنی خوانندگی و نوازندگی برای تشویق شرکت کنندگان به گناهان دیگر بوده است. اصلاً این نوع خوانندگی و نوازندگی به این معنا که در آن مجالس زنان با با مردان شرکت می کردند و مجالس، مجالس عیاشی، هوس رانی، هرزگی، زنا، فسق و فجور بوده و ترانه هایی که تشویق کننده به این کار بوده، حرام است.

بنابراین خلاصه مطلب چنین است: آوازه خوانی حرام نیست و هر نوازندگی حرام نیست. آن نوع از آوازه خوانی و آن نوع از نوازندگی که شنونده را یا حاضرانِ در یک مجلس را به گناه می کشاند و اهتمام آنها را به رعایت قوانین پاکی و تقــــوی ضعیف می کند و اراده آنها را برای گناه نکردن و به گناه آلوده نشدن سست می کند و آنها را به شرکت در فساد و گناه تشویق می کند، این نوع موسیقی حرام است. اما اگر آوازه خوانی یا حتی موسیقی ای هست که این اثر را ندارد، حرام نیست. این رأی برخی دیگر از دانشمندان و فقها است که این روایات را این طور فهمیده اند. بنابراین درباره موسیقی در اسلام می توان این طور گفت که هر نوع آوازه خوانی و هر نوع موسیقی که شنونده را به شهوت رانی و مخصوصاً به بی پروایی در گنه کاری می کشاند و شنونده را برای ارتکاب فسق و فجور و کارهای خلاف عصمت و پاکی و تقوی بی پروا می کند و انگیزه های شهوت را در او چنان برمی انگیزد تا در ارتکاب گناه، خدا، قانون خدا، تعالیم پیغمبران، رعایت پاکی و تقوی و رعایت ارزش های عالی انسانی را ولو موقتاً فراموش کند در اسلام حرام است. این قدر مسلم است. اما نمی شود گفت که آوازه خوانی ها و موسیقی های دیگر به طور مسلم در اسلام حرام شده است.

حالا توجه می کنید به این که حتی کلمه لهو و به خصوص کلمه لغو هم چقدر با این موسیقی مناسب است. در کلمات فقها گفته می شود: اللهو ما ینهو عن ذکر ا... «لهو آنی است که آدمی را از یاد خدا غافل کند».

این «از یاد خدا غافل کردن»، می خواهد مرحله خاصی از غفلت از یاد خدا را بیان کند و آن مرحه خاص این است که آدم با ایمان، هر وقت با گناهی و لغزشی رو به رو می شود، خود به خود یاد خدا می افتد. این که چون این کار حرام است و خدا گفته نکن، پس نکنم. این حالت که برای یک انسان با ایمان در برخورد با گناه دست می دهد یکی از ضامن های مؤثر در حفظ پاکی و فضیلت در مردم است. اصلاً یکی از مهم ترین ارزش های ایمان این است که ایمان پلیس باطن است. وقتی انسان تک وتنها هم نشسته و با گناهی رو به رو می شود،ایمان درونی و وجدان الهی بر او نهیب می زند که خدا ناظر اعمال توست! نکن! این نوع توجه به خدا از مهم ترین ارزش های تربیت های دینی است.

بنابراین خود به خود آن نوع موسیقی و آن نوع از آوازه خوانی که در آدمی این توجه را ضعیف کند تا آن حد که انسان وقتی با گناه رو به رو می شود اصلاً دیگر یادش نباشد که خدایی هست و بی پروا گناه کند و حتی با شوق و رغبت به گناه آلوده شود، البته حرام است. من فکر می کنم که اگر هیچ آیه و هیچ روایتی هم در این باره نبود و فقط ما بودیم و تعالیم اسلام و بلکه تعالیم ادیان درباره ارزش ایمان، استنباط می کردیم که این نوع موسیقی حرام است.

خلاصه می کنم: بسیاری از ترانه هایی که مخصوصاً زن های ترانه خوان می خوانند، وقتی در مجلسی خوانده می شود و عده ای را در ارتکاب گناه بی اختیار می کند، این نوع آوازه خوانی و ترانه خوانی حرام است. بنابراین آن نوع موسیقی ها، آن نوع ترانه ها، نوازندگی ها و خوانندگی ها که در شنونده این اثر را بگذارد که او را در ارتکاب گناه بی پروا کند به طوری که در برخورد با گناه اصلاً یاد خدا برایش آن قدر ضعیف شده باشد که او را نتواند از گناه باز بدارد و این تضعیف یاد خدا نتیجه این خوانندگی و نوازندگی باشد، چنین خوانندگی و چنین نوازندگی که این اثر تضعیف کننده ایمان و پروای از گناه را داشته باشد، حرام است.

این را می توان به عنوان نظر قطعی اسلام درباره موسیقی گفت. اما آیا هر نوع و هر نوع نواختن که این اثر را نداشته باشد، به صرف این که خوانندگی است، می توان گفت حرام است یا نه مورد تردید است. قدر مسلم این است که از مسلمات اسلام نیست و آن را به حساب رأی همه علمای اسلام و فقهای اسلام و حتی رأی همه فقهای شیعه هم نمی شود گذاشت.

 این ها مطالبی است که فعلاً تا این حد درباره موسیقی می توانم بگویم.

 

 

 

 

 

 

پ /ن: برگرفته از کتاب موسیقی و تفریح در اسلام - شهید آیت ا... دکتر سید محمد بهشتی

عباس سیاح طاهری
۱۵ ارديبهشت ۸۷ ، ۰۹:۱۶

Title-less

 

 

بسم ا... الرحمن الرحیم

نامه شما رسید. در این نامه درباره چند مطلب سوال کرده بودید که لازم دانستم به این سوالات طی نوار، پاسخ مفصل تری بدهم. خواهش می کنم که نوار را گوش کنید تا باز اگر اگر نکته ای به نظرتان رسید تا پاسخ دهم و ضمناً نوار را هم به مرکز اسلامی هامبورگ برگردانید، چون این گونه نوار ها معمولا در این جا نگه داری می شود تا باز اگر کسی از برادران و خواهران مسلمان مشابه این سوالات را مطرح کرد، برای او بفرستیم. البته شما می توانید از روی نوار کپی بردارید و کپی آن را نگه دارید. اگر وسیله ندارید می توانید برای ما نامه بنویسید تا کپی نوار را همین جا تهیه کنیم و برایتان بفرستیم.

یکی از سوالات شما این است که «نظر اسلام درباره موسیقی چسیت؟ از چه منبعی در دین این جواب را می دهید؟ اگر از قرآن است خواهشمندم آیه آن را نشان دهید

قبل از این که نظر اسلام را درباره موسیقی توضیح بدهم، لازم است این نکته را یادآوری کنم که در آیات قرآن کریم و همچنین روایات، کلمه موسیقی یا موزیک یا معادل آن کلمات از کلمات عربی سراغ ندارم؛ در قرآن کریم که قطعاً نیست و در روایات هم تا آنجا که در خاطرم هست سراغ ندارم. فقهای ما وقتی می خواستند درباره حکم موسیقی در اسلام صحبت کنند، مطلب را تحت عنوان حکم «غنا» در اسلام از یک طرف و همچنین حکم «آلات لهو» از طرف دیگر مطرح کردند. در کتاب های فقهی، یک جا بحث درباره غنا و در کنار آن بحث درباره آلات لهو دیده می شود.

کلمه «لهو» در چند جای قرآن کریم آمده است. از جمله در سوره جمعه که شاید شنیده باشید:

وَ اِذا رَأَو تِجارةً أَو لَهواً انفضُّوا الَیها و ترکوک قائماً.

روش مسلمان های سست ایمان این بود که در هنگام نماز جمعه و موقعی که پیغمبر(ص) مشغول خطبه بود، اگر صدای ساز و نوا در بیرون مسجد بلند می شد یا صدای طبل کاروان تجارتی که از بیرون مکه رسیده بود، به گوششان می رسید برای تماشای بساط طربی که آنجا بود یا برای این که فرصت از دستشان نرود برای معامله با کاروان، قبل از این که دیگران به این قافله یا کاروان تجاری برسند از پای خطبه پیغمبر(ع) که در نماز جمعه ایراد می کرد پا می شدند و می رفتند. در این آیه از این افراد انتقاد شده و می افزاید:

قُل مَا عِندَالله خَیرٌ مِنَ اللّهو و من التِجارةِ واللهُ خیرُ الرازقین.

شما نباید به عنوان تجارت و کارهای تجارتی یا به عنوان تفریح و سرگرمی بلند شوید و بروید؛ زیرا سودی که خدا در سنت های خود برای مردم با ایمان و درستکار مقدر و مقرر کرده، به مراتب از سودی که شما از حضور در مراسم شادی و طرب و یا لهو و سرگرمی یا پیشدستی در تجارت با کاروان تازه رسیده نصیبتان می شود، بیشتر است.

غالباً این طور گفته اند که منظور از لهو در این جا همان صدای شیپور و نقاره و طبل و این جور چیزهایی بوده است که کاروان های تجاری معمولاً وقتی از بیرون وارد شهر می شدند، می زدند تا مردم خبر بشوند که این قافله تجارتی وارد شهر شده و برای معامله با قافله بیایند. عده ای از مردم برای تماشا و سرگرمی می رفتند. این همان چیزی است که حتی امروز هم هست.می دانید که هنوز هم در جاهای کوچک وقتی می خواهند چیزهای کهنه را بخرند، زنگ می زنند تا نشان بدهند که برای خرید آمده اند.

اما از این آیه نمی شود برای حرام بودن موسیقی و حرام بودن لهو استفاده کرد. حتی می شود گفت که آیه درصد این است که بگوید چرا این ها نماز پیغمبر را ترک کردند و رفتند، همین طور که با استفاده از این آیه نمی شود گفت که تجارت حرام است.

در چند آیه دیگر از قرآن کلمه «اللغو» آمده و بعضی از فقها «لغو» را هم همان «لهو» معنی کرده اند و در آن آیات هم از لغو نکوهش شده اما باز در حرام بودن لهو استفاده نمی شود. در سوره مؤمنون در آیه سوم در صفات مؤمنان گفته می شود:

وَالذینَ هُم عَن اللََّغوِ مُعرِضُونَ.

آنها کسانی هستند که از لغو یعنی از لهو اعراض می کنند. «لغو یعنی بیهوده و لهو یعنی سرگرمی. مؤمنان کسانی هستند که از بیهوده گویی روی می گردانند».

در آیه 72 از سوره فرقان در صفات بندگان پاک گفته می شود:

وَ الذینَ لا یَشهدون الزُّورَ و اذا مَرُّوا باللَّغو مَرُّوا کراماً.

آنها که به باطل شهادت نمی دهند و یا در مجالس باطل شرکت نمی کنند و وقتی که از کنار لغو می گذرند با بزرگواری از کنار آن می گذرند.

یا در آیه 55 از سوره قصص:

و اذا سَمِعوا اللَّغوَ اَعرضُوا عَنهُ

وقتی که لغو به گوش آنها می خورد اعراض می کنند و روی می گردانند.

این آیات، خواه «لغو» به معنی «لهو» و خواه «لغو» به معنی «لغو» باشد و یا اصلاً معنی مستقلی داشته باشد، ظاهر مطلب این است که از این آیات در اثبات حرمت موسیقی نمی توان استفاده کرد.

بنابراین می توان گفت که در آیات قرآن کریم آیه ای که بتوانیم از آن حرمت موسیقی و به طور کلی حتی حرمت لغو و حتی حرمت غنا را استفاده کنیم، موجود نیست.

                

این در باره ی آیات. اما درباره روایات. روایات بسیاری درباره غنا هست که از این روایات کم و بیش برای حرمت غنا استفاده می شود. روایاتی هم درباره ساز زدن، تنبور زدن و این جور چیزها هست که به آنها آلات طرب و آلات لهو گفته می شود. این روایات هم کم و بیش بر حرام بودن استفاده از این وسایل دلالت می کند و این روایات هم در میان کتب شیعه و هم در میان کتب اهل سنت موجود می باشد. درباره این روایات باید اجمالاً گفت که این روایات می خواهد بگوید غنا و همچنین استفاده از آلات طرب از قبیل ویلن و انواع دیگر سازها مانند تار و تنبک، حرام است.

بعضی از علما این طور استنباط کرده اند که این روایات نمی خواهد بگوید که موسیقی به طور کلی حرام است بلکه اینها می خواهد بگوید، این بساط مجالس لهو و لعب، این بساط مجالس خوشگذرانی که در زمان امامان معصوم(ع) و در زمان پیشوایان اسلامی در خانه های ثروتمندان، حکام، فرمانداران، صاحبان ثروت و قدرت معمول بوده، مجموعاً حرام است. در حقیقت این روایات در صدد بیان حرمت آن سبک موسیقی و آن سبک مجالس عیاشی که در زمان پیشوایان دینی ما در خانه ها و محل زندگی بسیاری از اشراف و ثروتمندان معمول بوده، می باشد. و این مجالس، مجالسی بوده که در آن خوانندگی به عنوان نمک آش استفاده می شده، یعنی خوانندگی و نوازندگی برای تشویق شرکت کنندگان به گناهان دیگر بوده است. اصلاً این نوع خوانندگی و نوازندگی به این معنا که در آن مجالس زنان با با مردان شرکت می کردند و مجالس، مجالس عیاشی، هوس رانی، هرزگی، زنا، فسق و فجور بوده و ترانه هایی که تشویق کننده به این کار بوده، حرام است.

بنابراین خلاصه مطلب چنین است: آوازه خوانی حرام نیست و هر نوازندگی حرام نیست. آن نوع از آوازه خوانی و آن نوع از نوازندگی که شنونده را یا حاضرانِ در یک مجلس را به گناه می کشاند و اهتمام آنها را به رعایت قوانین پاکی و تقــــوی ضعیف می کند و اراده آنها را برای گناه نکردن و به گناه آلوده نشدن سست می کند و آنها را به شرکت در فساد و گناه تشویق می کند، این نوع موسیقی حرام است. اما اگر آوازه خوانی یا حتی موسیقی ای هست که این اثر را ندارد، حرام نیست. این رأی برخی دیگر از دانشمندان و فقها است که این روایات را این طور فهمیده اند. بنابراین درباره موسیقی در اسلام می توان این طور گفت که هر نوع آوازه خوانی و هر نوع موسیقی که شنونده را به شهوت رانی و مخصوصاً به بی پروایی در گنه کاری می کشاند و شنونده را برای ارتکاب فسق و فجور و کارهای خلاف عصمت و پاکی و تقوی بی پروا می کند و انگیزه های شهوت را در او چنان برمی انگیزد تا در ارتکاب گناه، خدا، قانون خدا، تعالیم پیغمبران، رعایت پاکی و تقوی و رعایت ارزش های عالی انسانی را ولو موقتاً فراموش کند در اسلام حرام است. این قدر مسلم است. اما نمی شود گفت که آوازه خوانی ها و موسیقی های دیگر به طور مسلم در اسلام حرام شده است.

حالا توجه می کنید به این که حتی کلمه لهو و به خصوص کلمه لغو هم چقدر با این موسیقی مناسب است. در کلمات فقها گفته می شود: اللهو ما ینهو عن ذکر ا... «لهو آنی است که آدمی را از یاد خدا غافل کند».

این «از یاد خدا غافل کردن»، می خواهد مرحله خاصی از غفلت از یاد خدا را بیان کند و آن مرحه خاص این است که آدم با ایمان، هر وقت با گناهی و لغزشی رو به رو می شود، خود به خود یاد خدا می افتد. این که چون این کار حرام است و خدا گفته نکن، پس نکنم. این حالت که برای یک انسان با ایمان در برخورد با گناه دست می دهد یکی از ضامن های مؤثر در حفظ پاکی و فضیلت در مردم است. اصلاً یکی از مهم ترین ارزش های ایمان این است که ایمان پلیس باطن است. وقتی انسان تک وتنها هم نشسته و با گناهی رو به رو می شود،ایمان درونی و وجدان الهی بر او نهیب می زند که خدا ناظر اعمال توست! نکن! این نوع توجه به خدا از مهم ترین ارزش های تربیت های دینی است.

بنابراین خود به خود آن نوع موسیقی و آن نوع از آوازه خوانی که در آدمی این توجه را ضعیف کند تا آن حد که انسان وقتی با گناه رو به رو می شود اصلاً دیگر یادش نباشد که خدایی هست و بی پروا گناه کند و حتی با شوق و رغبت به گناه آلوده شود، البته حرام است. من فکر می کنم که اگر هیچ آیه و هیچ روایتی هم در این باره نبود و فقط ما بودیم و تعالیم اسلام و بلکه تعالیم ادیان درباره ارزش ایمان، استنباط می کردیم که این نوع موسیقی حرام است.

خلاصه می کنم: بسیاری از ترانه هایی که مخصوصاً زن های ترانه خوان می خوانند، وقتی در مجلسی خوانده می شود و عده ای را در ارتکاب گناه بی اختیار می کند، این نوع آوازه خوانی و ترانه خوانی حرام است. بنابراین آن نوع موسیقی ها، آن نوع ترانه ها، نوازندگی ها و خوانندگی ها که در شنونده این اثر را بگذارد که او را در ارتکاب گناه بی پروا کند به طوری که در برخورد با گناه اصلاً یاد خدا برایش آن قدر ضعیف شده باشد که او را نتواند از گناه باز بدارد و این تضعیف یاد خدا نتیجه این خوانندگی و نوازندگی باشد، چنین خوانندگی و چنین نوازندگی که این اثر تضعیف کننده ایمان و پروای از گناه را داشته باشد، حرام است.

این را می توان به عنوان نظر قطعی اسلام درباره موسیقی گفت. اما آیا هر نوع و هر نوع نواختن که این اثر را نداشته باشد، به صرف این که خوانندگی است، می توان گفت حرام است یا نه مورد تردید است. قدر مسلم این است که از مسلمات اسلام نیست و آن را به حساب رأی همه علمای اسلام و فقهای اسلام و حتی رأی همه فقهای شیعه هم نمی شود گذاشت.

 این ها مطالبی است که فعلاً تا این حد درباره موسیقی می توانم بگویم.

 

 

 

 

 

 

پ /ن: برگرفته از کتاب موسیقی و تفریح در اسلام - شهید آیت ا... دکتر سید محمد بهشتی

عباس سیاح طاهری
۱۳ اسفند ۸۶ ، ۰۰:۱۹

غزه... غزه... غزه

بسم الله الرحمن الرحیم

امت بزرگ اسلام، ملت عزیز ایران

حوادث خونین غزه در این روزها چنان فجیع و دردناک است که نمی توان غم سنگین ناشی از ان را با زبان و قلم ، بیان کرد . کودکان بی گناه و زنان و مردان مظلوم پس از ماهها محاصره ی کامل ، اکنون با قساوت و شقاوت صهیونیست ها ، در خانه و کشانه ی خود به خاک و خون کشیده می شوند ، غنچه های نورس در برابر چشم پدر ومادر ، و پدران و مادران در برابر کودکان معصوم ،در اتش کینه ی جلادان غاصب می سوزند ، مدعیان تمدن و انساندوستی باوقاحت تمام، این فاجعه عظیم انسانی را خونسردانه و بی تفاوت تماشا می کنند و حتی برخی با بیشرمی از ان ابراز خشنودی می نمایند . سکوت دنیای اسلام در برابر این تعدی کم نظیر به هیچ رو پذیرفته نیست .

امت اسلامی باید به خروش آید وسران اسلامی باید خشم ملتهای خود را به رخ رژیم غاصب بکوبند . 

دست دولت امریکا نیز به خون ملت مظلوم فلسطین آغشته است . به پشتیبانی آن دولت مستکبر و طغیانگر است که صهیونیستها با گستاخی مرتکب این جنایتهای نا بخشودنی می شوند ، ملتها و دولتهای اسلامی ندای مظلومیت فلسطینیان مظلوم را به سراسر جهان برسانند و وجدانهای خفته را بیدار کنند

 آیا ملت امریکا می داند که زمامدارانش اینگوینه همه ی حرمتهای بشری را در پیش پای صهیونیستها قربانی کرده اند ؟ایا ملتهای اروپایی باخبرند که تسلط سرمایه داران صهیونیست بر کشورهای انان کار سیاستمدارانشان را به کجا کشانده است ؟


          


و این تصادف و اتفاق نیست که همزمان با این جنایتهای نظامی ، در گوشه دیگر از جغرافیای زیر سیطره ی استکبار ، برترین مقدسات اسلامی دستخوش تعرض می شود و قلمهای پلید و سیاستهای شیطانی حامی آنها، ساحت مقدس حضرت رحمه للعالمین را که همه ی بشریت وامدار پیام الهی او وذات مقدس اوست ، مورد هتک و اهانت قرار می دهند ، اری این اسلام عزیز است که با پیام رهائی بخش و ظلم ستیز خود و با برانگیختن روح کرامت و عزت در انسانها و ملتها ، مستکبران را به وحشت انداخته و اتش کینه ی ملتهای مسلمان را در دل آنان مشتعل ساخته است و حرکات انان را دیوانه وار کرده است .

اکنون مستکبران طغیانگر بدانند که با خشونت و درندگی نخواهند توانست فروغ بیداری روز افزون اسلامی را خاموش کنند . مقاومت قهرمانانه ی ملت فلسطین و شجاعت حیرت برانگیز مرد وزن و پیر و جوان آنان در برابر صهیونیست های خونخوار ،گواه زنده ی این مدعا است . فرجام این درگیری ، پیروزی حق برباطل است ، همچنانکه فرمود .. فانتقنها من الذین اجرموا و کان حقا علینا نصر المومنین . 

اینجانب به مردم غزه ، به مردان وزنان مظلوم و مقاوم ، به کودکان معصوم و غنچه ها ی پرپر شده درود میفرستم وصبر و فرج و پیروزی انان را از خدا مسئلت می کنم .

والسلام علیکم و رحمه الله

سید علی خامنه ای

عباس سیاح طاهری