عصیان

درباره بلاگ
عصیان

عصیان خیزشی است در مقابل تمام ناحقی ها و بی حقی ها... جایی برای گفتن حرفی حق؛ ولو تلخ و کوتاه ...

بایگانی
آخرین مطالب
مطلب از رضا امیرخانی است!


1- چند زلزله‌ی بزرگِ کشورم را از نزدیک دیده‌ام. به جز این زلزله‌ی آخری، معمولا در ساعاتِ طلایی امداد و نجات، به محلِ زلزله رفته‌ام. به جرات باید بگویم در ادوارِ مختلفِ سیاسی، هیچ‌گاه هم‌دلیِ حقیقی و کارِ واقعی را از گروه‌های تندروِ سیاسی در هیچ زلزله و سانحه‌ای ندیده‌ام. متحصنانِ پیمانی، عدالت‌طلبانِ ادواری و آزادی‌خواهانِ فصلی، هیچ‌کدام در امدادِ هیچ سانحه و زلزله‌ای نقشِ جدی نداشته‌اند؛ پس زلزله، یک مساله‌ی سیاسی نیست.
می‌توان به صورتِ جدی ابداعِ احتمال کرد که محتوای رفتارهای سیاسی در وقوعِ زلزله و به خشم آوردنِ طبیعت نقش داشته باشد، اما پس از وقوعِ زلزله سیاست‌کاران کم‌ترین نقش را دارند، ولو در حدِ پیامِ تسلیت! زلزله، یک پدیده‌ی سیاسی نیست.
2- به همان قاعده که از دخالتِ نیروهای نظامی در مسائلِ اقتصادی یا سیاسی یا فرهنگی مکدر می‌شوم، به همان قاعده نیز معتقدم که مدیریتِ یک زلزله، بایستی در اختیار نیروی نظامی باشد. زلزله، پدیده‌ای سیاسی نیست، اما قطعا خودش و تبعات‌ش جزوِ مسائلِ بحرانی است. نیروی نظامی قابلیت توسعه‌ی برخالی(فرکتالی) دارد و می‌تواند به سرعت خودش را در مقیاس‌های متفاوت بازتولید کند. بدوِ ورود به یک منطقه‌ی زلزله‌زده، بسته به فاصله با یک ستادِ امدادیِ مثلا هلالِ احمر، نحوه‌ی کمک‌رسانی متفاوت است. به زبانِ دقیق‌تر، کمک‌رسانی با عکسِ مجذورِ فاصله از ستاد، نسبت مستقیم دارد. یعنی اگر فاصله‌ی شما از ستادِ امدادی دوبرابر شود، امکاناتِ تخصیصی به شما، یک چهارم خواهد شد! نیروی نظامی می‌تواند با بازتولیدِ خود، و با استفاده از رده‌های انسانی، به سرعت تعداد این ستادها را با وظایفِ مشخص، به صورتِ تصاعدی افزایش دهد. (30 ساعت پس از زلزله‌ی بم در حالی که اطرافِ ستادِ مرکزی هلال احمر، هر خانوار چند چادر داشت، هنوز گروه‌های امدادی به قسمت‌هایی از منطقه‌ی براوات سرکشی نکرده بودند.)
در این مورد می‌توانید به تجاربِ بزرگِ بشری مثلِ زلزله‌ی 7.9 ریشتری و آتش‌سوزیِ سهم‌گینِ سانفرانسیسکو در 1906 و نقشِ مدیریتِ یک ژنرالِ ارتشی رجوع کنید، یا به یکی از به‌ترین مدیریت‌های زلزله در زلزله‌ی رودبار و منجیل 1369 برگردید که یک سردارِ جوان از سوی رئیس‌جمهور وقت مدیریت بحران را به عهده گرفت و عملا نیروهای داوطلبِ بسیجیِ فضای نزدیک به پایانِ جنگ، به خوبی زلزله‌ای بزرگ را مدیریت کردند (به خلافِ مدیریتِ بحران در زلزله‌ی بم). یا حتا بروید سراغِ نامِ روستای ارتش‌آباد، در بوئین‌زهرا که یادآورِ کارِ امدادیِ ارتش است در سالِ 1341.
در زلزله‌ی آذربایجان بایستی ارج نهاد حضورِ سریعِ نیروی نظامی را؛ خاصه تیپِ تک‌آور لشکرِ 21 حمزه را.
مشکلِ اصلیِ زلزله، در فاصله‌ی ده روز پس از زلزله است که مدیریتِ بحران، از حالتِ یک‌پارچه خارج می‌شود و هیچ‌کس عهده‌دارِ مسوولیتِ اصلی نمی‌شود.
3- بی‌اعتمادیِ عمومیِ مردم نسبت به بعضی نهادهای درگیر، هش‌داری است مهم‌تر از خودِ زلزله. چهره‌ی مدیرانِ ارشدِ بحران در کشور، بایستی سفید باشد. نهادهایی مثلِ هلالِ احمر، به‌زیستی و کمیته‌ی امداد بایستی معتمدترینِ چهره‌ها را بالادستِ خود ببینند. فارغ از چپ و راست، مرندی(وزیرِ سابقِ به‌داشت)، پزشکیان(وزیرِ سابقِ به‌داشت)، نیری(مدیرِ سابقِ کمیته امداد)، مرحوم وحید دستجردی(رئیسِ سابقِ هلالِ احمر)، چهره‌هایی پاک بودند که مردم طبیعتا به ایشان و تجربه‌ی ایشان، اعتماد می‌کردند؛ همان اعتمادی که ام‌روز می‌رود به سمتِ هنرمندان و ورزش‌کاران. اگر با ادبیاتِ مچ‌گیرانه رای جمع کردیم، همان ادبیات گریبانِ مدیران‌مان را خواهد گرفت و این یعنی سوختنِ یک فرصتِ ملی. رئیسِ هلالِ احمر بایستی تجربه‌ا‌ش از نیروی داوطلبِ هلالِ احمر بیش‌تر باشد و بتواند در بحران، از تجاربِ مدیریتی‌ش در بحران‌های پیشین یاد کند. اگر نه، همان می‌شود که شد. ما از مرحومِ دکتر سیف‌الله وحید دستجردی، رئیس شانزده ساله‌ی هلال احمر جمهوری اسلامی به کجا رسیده‌ایم؟!
4- هم‌مانند چند سالِ گذشته، خاصه پس از بحرانِ 88، مقصرِ اول در نارضایتیِ عمومی، صدا و سیما است. صدا و سیما با رفتارِ انفعالی، صفر و یکی و نابه‌هنگام، عاملِ اصلیِ بحران در افکارِ عمومی بود. عدمِ اطلاع‌رسانی به موقع و مصلحت‌سنجیِ ناشیانه، ویژه‌گیِ اولِ صدا و سیمای این روزگارِ ماست. بی‌خبریِ احساساتی و پس از آن خبررسانیِ هیجانی، کمک‌رسانی را از یک مسیر طبیعی خارج نمود و این فقط یکی از هنرهای این صدا و سیماست! به نظر می‌رسد همه‌ی این بی‌تدبیری‌ها و کم‌خردی‌ها ریشه در جبن داشته باشد. وظیفه‌ی اولِ صدا و سیما اطلاع‌رسانی به‌هنگام و درست است. اگر نه، افکار عمومی مسیرهای دیگر و معمولا نامطمئن‌تر را می‌آزمایند.
5- گویا برای دست‌گاهِ اطلاع‌رسانیِ رسمیِ کشور و بحرانِ مدیریتی‌ش، یک بند کافی نیست! پس از خاموشیِ اول و خبررسانیِ اغراق‌آمیز دوم، در یک رفتارِ نوسانی صدا و سیما دوباره سعی می‌کند که تصویری معتدل‌تر و درست‌تر از زلزله را ارائه دهد. اما نوسانِ سینوسیِ ذهنِ هیجان‌زده‌ی مدیرانِ صدا و سیما هم‌چنان ادامه دارد! فرمان‌دهِ راه‌نمایی و راننده‌گی به میدان می‌آید و توضیح می‌دهد که آسیب‌دیده‌گانِ تصادف در تعطیلاتِ عیدِ فطر بیش از آسیب‌دیده‌گانِ زلزله بوده‌اند. خبری که معلوم نیست در جهتِ تخفیفِ زلزله گفته شده است یا تعظیمِ سوانحِ راننده‌گی! خبری که بالاترین مقصر در آن، قائلِ خبر است، یعنی همان فرمان‌دهِ محترم که نتوانسته است شرایطِ سفرِ امن را مهیا سازد!! خبری که در آن قیاسی شکل می‌گیرد که جز منزجر کردنِ افکار عمومی هیچ تاثیر دیگری ندارد.
این چه قیاسِ مع‌الفارقی است که صدا و سیما زیرِ بارِ پخشِ آن می‌رود؟! این دقیقا ماننده‌ی آن است که روزِ فوتِ یک عالم محترم، مسوولِ بنیادِ مبارزه با دخانیات هم بگوید هم‌زمان با فوتِ این عالمِ ربانی که عزای عمومی اعلام شد، پنجاه نفر هم به دلیلِ استعمالِ دخانیات مرده‌اند! صدا و سیمایی که کم‌کاری‌ش در ساعاتِ اولیه، به نوعی جامعه را ملتهب کرده است با این مقایسه چه دست‌آوردی داشته است؟! یارِ شاطر که نبودیم برای مردمِ زلزله‌زده، بارِ خاطر نباشیم...
6- اما خودِ زلزله‌ی آذربایجان... زلزله‌ی اخیر قطعا چه به لحاظِ وسعت، و چه به لحاظِ تلفات، با زلزله‌های بم82 و رودبار69، قابل مقایسه نیست. شاید این زلزله با زلزله‌ی اردبیل75، هم به لحاظِ منطقه و هم به لحاظ وسعت و شدت و حتا به لحاظِ ساعتِ وقوع، نزدیک‌تر باشد. با این همه زلزله‌ی آذربایجان، از زلزله‌ی اردبیل خفیف‌تر بوده است و تعدادِ کشته‌شده‌گان قطعا کم‌تر. خانه‌هایی که در این زلزله فروریختند، فروریختنی بودند و سست. هیچ خانه‌ی روستایی متوسطی فرونریخته بود، هیچ تیر برقی به زمین نیافتاده بود، هیچ پلی ویران نشده بود. این نشان می‌دهد که زلزله، شدید نبوده است.
مدیریتِ زلزله در ساعاتِ اولیه، اعم از حضورِ نیروهای امدادی و سرکشیِ مسوولانِ دولتی، به نظر من، مناسب بوده است.
کشته‌شده‌گان تعدادشان چندان زیاد نیست. از آن سو، منطقه، منطقه‌ای است برخوردار و بالنسبه متمول.
ضعفِ خبررسانی صدا و سیما و بی‌اعتمادیِ مردم به نهادهای امدادی، و البته هم‌زمان هم‌بسته‌گیِ بالای مردمی، باعث شد تا حجمِ کمک‌رسانی بیش از حدِ نیاز و مدیریت‌نشده باشد. در فقدانِ مدیریتِ معتمدِ واحدِ کلان‌نگر، هر امدادگری خود رسانه‌ای شد برای جلبِ کمکِ مردمی. اگر امدادگری در روستایی با مشکلِ کم‌بودِ پتو مواجه می‌شد، با استفاده از شبکه‌ی جهانیِ روی تلفنِ هم‌راه، خبر را به دستِ مخاطبانِ بی‌اعتماد به رسانه‌ی ملی می‌رساند و عدل عدل پتو می‌رسید به منطقه! چونان فیل مثنوی، در فقدانِ پیل‌بانِ کلان‌نگر، پیل‌نبینانِ جزءنگر هرکدام از زبانِ خود گوشه‌ای از واقعیت را بیان می‌کردند. اما شوربختانه مجموع بادبزن و تخت و ستون و ناودان، گوش و پشت و پا و خرطوم، فیل نیست!
مشاهداتِ شخصی در بعضی روستاها، نشان از افراط در کمک‌رسانی داشت، جوری که مردم از بینِ کمک‌ها دست به انتخاب می‌زدند و باقی را در گوشه‌ای از روستا رها می‌کردند!
7- زلزله در عینِ تلخی، یک فرصتِ ملی است برای هم‌دلی؛ یک هم‌دلیِ عمومیِ انسانی-اسلامی. همان‌گونه که حق می‌دهیم به یک قاتلِ زندانی که از محلِ حبس برای هم‌وطنانِ زلزله‌‌زده‌اش کمک بفرستد، همان‌گونه نیز حتا یک مجرمِ سیاسی می‌تواند برای زلزله‌زده‌گان کمک جمع کند. نهادهای امنیتی هرگز نباید ذائقه‌ی سیاسیِ خود را در این فرصتِ ملیِ هم‌دلی، همه‌گانی بپندارند. البته محتمل است که یک فردِ سیاسی بخواهد با کمک‌های مردمی، فعالیتِ سیاسی-انتخاباتی کند. کما این که محتمل است قسمتِ فاسدِ یک نهادِ دولتی بعضی کمک‌های مردمی را در بازارِ آزاد بفروشد. در هر دو حالت، وظیفه‌ی نهاد امنیتی برخورد و حتا افشا است. اما پیش از وقوعِ جرم، نباید کمک‌های مردمی را فقط به مسیرهای سلیقه‌ای هدایت کرد.
8- نه خوراک و نه پوشاک ام‌روز نیازِ اولِ منطقه نیست. کمک‌های خرد و هوش‌مندانه مهم‌تر است از خوراک و پوشاک. حضور روحانی و مراسمِ مذهبی، پخشِ کتابِ کودکان (که در چهار روستا انجام شد)، برنامه‌های تفریحی ورزشی بعد از هفتم و چهلم، کرم‌های مرطوب‌کننده‌ی دست و صورت، پودرِ تالک، ناخن‌گیر، اسباب‌بازی و از این دست به صورتِ خرد و موضعی می‌تواند در تخفیف آلام مادی و معنوی موثر باشد.
9- منطقه نیاز به بازسازی دارد. متاسفانه ایده‌ی دولت برای بازسازی که تخصیص بودجه به خانواده‌ی روستایی است، ایده‌ای است پرایراد؛ شبیهِ همان ایده‌ای که عملا طرحِ حذفِ هوش‌مندانه‌ی یارانه‌ها را به شکست کشانید. دادنِ پول و اعتبار به شکلِ پولِ تو جیبی، به رینگِ اسپرتِ پراید و ال‌.سی.دی.ِ لاغر و تلفنِ هم‌راهِ لمسی تبدیل خواهد شد، نه به خانه‌ی مقاوم!

الف- همین کمکِ دوازده میلیونی باعث شده است تا روستاییان اجازه ندهند کسی خانه‌شان را بازسازی کند. چون به محضِ علم شدنِ یک ستون توسطِ خیرِ مسکن‌ساز، دولت کمک‌ش را قطع می‌کند. شاید به همین دلیل باشد که بسیاری از شرکت‌های مهندسی ام‌روز تنها راهِ کمک کردن‌شان ساختِ سرویس‌های به‌داشتی است. این امر موجب خواهد شد که روستاها دست‌شویی‌های نو داشته باشند، اما به جای خانه‌های زیبای تیرچوبی، صاحبِ گچ و خاک و تیرآهن‌های زمخت شوند!
ب- پیش از خانه، بایستی به طرحِ جامعِ روستا اندیشید. حالا که این فرصت فراهم شده است تا روستایی از نو ساخته شود، از سرمعمارانِ جامع‌نگر برای بازسازی استفاده شود. آن هم نه به صورتِ عمومی و به‌فرمود‌ه‌ای. یک روستا با ایده‌ی میرمیران بازسازی و به‌سازی شود و دیگری با ایده‌ی حجت و زین‌الدین و اکرمی. حالا فرصت هست که چند ایده‌ی مختلف آزموده شود. فرصت هست تا نظارت بر اجرا را بسپاریم به چند دانش‌جوی مهندسی و معماری. فرصت هست که نهادِ عمومیِ روستا، اعم از مسجد و حسینیه و خانه‌ی به‌داشت و کتاب‌خانه و مدرسه و زمینِ بازیِ کودکان، جای‌گاهی به‌تر و منسجم‌تر داشته باشد. فرصت هست تا در هر روستا برای تامینِ هزینه‌های عمومی، خانه‌های توریستی برای اجاره ساخت. فرصت هست تا معماریِ بومی را آزمود...
ج-گروه‌های خیر و شرکت‌های مهندسیِ فراوانی وجود دارند که حاضرند حسبِ سلیقه‌ی این معماران برجسته کار کنند. سامان‌دهی این گروه‌ها و این کمک‌ها، کارِ همان مدیریتِ کلانِ واحد است که ام‌روز در منطقه وجود ندارد.
د-اگر روستای جدید در مکانی غیر از روستای قدیم بازسازی می‌شود (که به دلایل فنی در بسیاری موارد این ضرورت وجود دارد)، بقایای روستای نیمه‌-ویران، کاملا تخریب شود و امحا. در غیر این صورت، این تصویرِ مخوف و غم‌بار هم‌واره با روستاییان زنده‌گی خواهد کرد. هنوز بقایای برخی روستاهای ویران زلزله‌ی اردیبل 75 در کنار بخشِ نوساز وجود دارد. (به عنوان مثال روستای لاطران در غربِ سرعین و پای کوه)
10- مدیریت یک معدن، از روزِ اولِ زلزله، چهار هزار ظرفِ یک‌بارمصرف غذای گرم به روستاها می‌فرستد. (مشکلی که تا یک ماه در بم حل نشده بود.) نیروهای مهندسی‌ش را وادار می‌کند تا کمپ امداد تشکیل دهند و آمارگیری کنند از خرابی‌ها. نیازهای اولیه و ثانویه را مکتوب می‌کنند و مستندات کار را حفظ می‌کنند... این معدن و کارکنان‌ش، بیش از هر مسوولی شایسته‌گیِ مدیریتِ کلانِ بازسازی را دارند. زلزله یک فرصت است برای شناساییِ شایسته‌گان در یک رقابتِ واقعیِ خدمت‌رسانی. رسانه‌ی ملی، باید مردم را با این مدیر آشنا کند تا مردم به خود ببالند.
وقتی اتومبیلِ حملِ غذای همان معدن به یکی از روستاها می‌رسد، کدخدا می‌ایستد وسطِ میدان‌گاهیِ ده و جلوِ دروازه. دست‌ش را باز می‌کند و جلو ماشین را می‌گیرد و می‌گوید:
- هارا؟ غذای ما را مهاجرانِ روستامان از تبریز می‌آورند! بروید سراغ روستای بعدی... آمارِ کشته‌های ما هفت نفر است. برای شب 12 تخته پتو کم داریم... این را جور کنید...
این کدخدا، می‌تواند مدلی باشد برای رفتارِ درستِ شوراهای روستا اگر بخواهند از دلِ کاغذها و آیین‌نامه‌ها به درآیند و به کار بیایند. این کدخدا را باید بیاوریم در رسانه‌ی ملی تا شوراها با وظایف‌شان در بحران آشنا شوند.
در روستایی پیرزنی برای ما چای آورد. از نوشیدن ابا کردیم. گفت که: "اوز مال‌ایم دی"، توضیح داد که قند و چای را از زیرِ آوار به در آورده است و از کمک‌های مردمی –که به ما تعلق نمی‌گرفت- نیست. این پیرزن که نه پشتِ میز می‌نشیند و نه اتاقِ کنفرانس دارد، معنای مسوولیت را به‌تر از بسیاری از مسوولان می‌داند...
صمیمانه بایستی قدردانی کنم از هم‌دلی و هم‌نظریِ هم‌سفران و هم‌راهان‌م، سرورانِ ارج‌مند، آقایان جوانبخت، بایرامی، زاهدی مطلق، سلیمی خلیق، مهندس قاسم‌زاده و مهندس فرهیدی و هم‌چنین نشرافق.

پس‌نوشت: در عنوان رجه را از رج گرفته‌ام که شاید معرب رگ و رگه باشد.

در همین رابطه :
. متن زلزله و بعضی از بازتاب هاش (انتقاد بی‌نام خبرنامه‌ی دانش‌جویان تحت عنوان ضعف تحلیل)
. بازنشر در خبرآنلاین، بازتاب، پارسینه، فرارو، تابناک،
. گزارش تصویری مرتبط در خبرآنلاین

عباس سیاح طاهری
۰۵ شهریور ۹۱ ، ۰۸:۵۹

اجلاس عدم تعهد و یک فرصت تاریخی

نزدیک یک هفته تا برگزاری اجلاس عدم تعهد در تهران باقی مانده است. در این اجلاس، مهمانانی نیز حضور دارند که پذیرایی ویژه‌ای از آنان خواهد شد. آیا ایران می‌تواند از این فرصت پیش آمده با یک دیپلماسی خلاق بهره‌برداری کند؟
 در حالی که هفته آینده قرار است تهران میزبان رؤسا و مقامات کشورهای گوناگون از سراسر جهان در اجلاس غیر متعهد‌ها باشد، شاید هیچ کس به اندازه نخست وزیر هندوستان در تهران مورد استقبال گرم قرار نگیرد. در جایی که کشور به دنبال کم کردن و رد کردن فشار دوچندان غرب در تحریم‌های مالی و نفتی است، شاید هیچ کشوری به اندازه مشتریان آسیایی ایران ارجحیت و اولویت ندارند.

 نخست وزیر هند، منموهان سینگ، نخستین نخست وزیری است که تقریبا در بیش از یک دهه گذشته از ایران بازدید می‌کند و این بهترین فرصت برای کشور است تا در این میان با کاربست استراتژی‌های مناسب، اقدام به کاهش فشارهای واشنگتن و اروپا کند.

هرچند با وجود ادامه واردات نفت کشورهایی همچون، هند، چین کره جنوبی و ژاپن، هنوز هم صادرات نفت ایران به اندازه دوره پیش از تحریم‌ها نخواهد بود، همین میزان صادرات نفت از ایران به سوی مشتریان آسیایی نیز به معنای ادامه کسب درآمدهای نفتی و کم کردن فشار تحریم‌ها از سوی غرب است.

ایالات متحده برای همگام ساختن مشتریان آسیایی ایران با تحریم‌ها از قدرت اقتصادی و اجباری خود سود برد و البته با دادن یک فرصت شش ماهه به این کشور‌ها، توانست آنان را مجاب به کاهش واردات نفت از ایران کند؛ اما صنایع وابسته به نفت این کشور‌ها، در کنار عدم توان برای جایگزینی نفت ایران در کوتاه مدت منجر به آن شد که پس از مدتی این کشور‌ها اقدام به ازسر‌گیری واردات نفت از ایران کنند، تا جایی که گزارش‌ها، حاکی از آن است که در ماه آینده، میزان صادرات نفت ایران به کشورهای آسیایی، معادل میزان صادرات پیش از تحریم‌ها خواهد بود.

این امر نشان دهنده آن است که در جایی که اقتصاد جهانی در حال بازپروری است، فشارهای ایالات متحده نتوانسته این کشور‌ها را مجاب به خطر انداختن صنایع وابسته به نفت کند. از این روی است که تحلیلگران بر این باورند که به رغم تحریم‌های غرب، چین، ژاپن و همچنین هند به عنوان بزرگترین مشتریان نفتی ایران باقی خواهند ماند.

این درحالی است که اطمینان از اثربخش بودن تحریم‌ها علیه ایران در راستای توقف برنامه هسته‌ای، موضوعی است که روز به روز بیشتر محل اختلاف اسرائیل، آمریکا و کشورهای اروپایی می‌شود. آمریکا با اطمینان به اثر بخش بودن تحریم‌ها، همچنان خواهان ادامه آن‌ها و دادن زمان بیشتر برای نتیجه بخش شدن آنهاست، ‌حال آن که برخی از مقامات تندروی رژیم صهیونیستی، به تازگی گفته‌اند، در صورتی که جامعه جهانی نتواند جلوی برنامه هسته‌ای ایران را بگیرد، حمله نظامی محتمل است.

اما در این میان، استراتژی ایران در این مدت از گذشت تحریم‌ها، تمرکز و پافشاری بر فروش نفت به مشتریان آسیایی بوده و این امر ناشی از این واقعیت است که کشورهایی همچون هند و چین بیش از همیشه، نیازمند تغذیه صنایع خود هستند. هرچند در این میان این اصرار ایران شاید یک معامله نابرابر را رقم زده باشد، این استراتژی است که ایران بر آن و برای نشان دادن به تأثیر بودن تحریم‌ها پافشاری می‌کند.

از این روی، اجلاس عدم تعهد برای ایران، یک فرصت برای نمایش قدرت دیپلماسی است. این اجلاس می‌تواند با یک تغییر دستور کار از سیاسی به اقتصادی ـ که مسلما تهران جهت دهنده و تعیین کننده آن خواهد بود ـ فضا و مفهوم عدم تعهد را به نفع اوضاع کنونی تغییر داده و با در نظر آوردن ظرفیت‌های موجود در میان کشورهای شرکت کننده در اجلاس، بهترین و مهمترین گزینه را برای ائتلاف در نظر آورد.

این امر در نگاه نخست، بسیار ساده و قابل حصول است؛ اما در عمل و با توجه به شرایط تحریمی ایران، نیازمند یک دیپلماسی خلاق و هوشمندانه است. نخستین گام در این راه ـ همان گونه که گفته شد ـ تغییر مفهوم عدم تعهد، از یک کارویژه سیاسی ـ که در شرایط امروز جهانی چندان مفهومی ندارد ـ به یک مضمون اقتصادی است. در این میان، حضور کشورهایی چون چین و هند، نخستین برگ برنده ایران است که تهران می‌تواند از آن و در راستای تغییر شرایط تحریمی بهره گیرد.



منبع: تابناک

پ/ن:خداییش اگه بتونیم شرایط رو به سمت عدم تعهد اقتصادی ببریم مضاف بر پیداشدن یه افق وسیع توی دید مسئولین این کشور ها میتونیم یه برد دیپلماسی وسیع هم داشته باشیم. خدا کنه که اینطوری بشه...

عباس سیاح طاهری

 

پایگاه اینترنتی شبکه خبری الجزیره در گزارشی با عنوان "روهینگیا، ملتی مظلوم از چند دهه پیش"به تاریخچه و وضعیت کنونی مسلمانان میانمار پرداخته است،در این گزارش آمده است: حقوق مسلمانان روهینگیا در میانمار طی دهه های گذشته به شدت مورد تجاوز قرار گرفته و آنها از حق شهروندی محروم شده و مورد پاک سازی نژادی، کشتار، تجاوز و کوچاندن دسته جمعی قرار گرفته و می گیرند.

این اقدامات علیه مسلمانان روهینگیا که اکثریت شمال منطقه راخین (اراکان سابق) را تشکیل می دهند، از دوره استعمار میانمار از سوی انگلیس آغاز شده، جایی که انگلیسی ها با تحریک بودایی ها و فراهم کردن اسلحه برای آنها باعث کشتار مسلمانان در سال 1942 شد، کشتاری که بر اساس گزارش های مختلف، نزدیک به صد هزار مسلمان را دربرگرفت.

پس از آنکه میانمار در سال 1948استقلال خود را از انگلییس گرفت، مسلمانان روهینگیا هم چنان با بدترین انواع کشتار و شکنجه روبرو شدند. جهنم میانمار برای مسلمانان این کشور با تصویب قانون تابعیت در سال 1982 ادامه یافت، قانونی که اصول پذیرفته شده بین المللی را نقض و مسلمانان روهینگیا را از حق شهروندی محروم می کند.

بر اساس قانون تابعیت میانمار که در سال 1982 تصویب شد، مسلمانان روهینگیا از ملکیت املاک، انجام فعالیت های تجاری، در دست گرفتن وظیفه در ارتش و نهادهای دولتی، شرکت در انتخابات پارلمانی، تاسیس سازمان ها و انجام فعالیت های سیاسی محروم می کند.

دولت های بعدی در میانمار نیز مالیات سنگینی بر مسلمانان این کشور تحمیل و آنها را از ادامه تحصیل در مراکز آموزش عالی و دانشگاه ها محروم کردند، هم چنین محدودیت های زیادی علیه مسلمانان روهینگیا اعمال کردند که رفت و آمد، مسافرت و حتی ازدواج آنها را محدود می کرد. برخی گزارش ها نیز حاکی از آن است که مسئولان میانمار در سال 1988 آنچه "روستاهای نمونه" نامیده می شد را در شمال منطقه راخین ساختند، تا خانواده های بودایی را تشویق کنند که به این منطقه بروند و با اخراج مسلمانان در این مناطق سکونت گزینند.

دین و باورهای مذهبی مسلمانان روهینگیا نیز از اقدامات سرکوب گرایانه دولت های میانمار در امان نبود، به طوری که گزارش های مختلف حاکی از آن است که مسئولان میانمار مساجد و مدرسه های دینی در مناطق محل سکونت مسلمانان را ویران می کردند، اجازه نمی دادند برای گفتن اذان از بلندگو استفاده کنند، و تنها به تعداد اندکی از آنها اجازه دادند که مناسک حج را ادا کنند.

با وجود فضای نسبتا بازی که طی چند سال اخیر در میانمار به وجود آمد، اما وضعیت مسلمانان روهینگیا بدتر شد و به دلیل کوچاندن گروهی و کشتاری که با آن مواجه هستند، مساله آنها تبدیل به تیتر اصلی اخبار جهان شده است.

در پی اتهام مسلمانان میانمار به دست داشتن در حادثه تجاوز به یک زن بودایی و کشتن وی و دستگیری سه تن از مسلمانان توسط نیروهای پلیس میانمار در این رابطه، کشتار آنها در ماه مه گذشته از سر گرفته شد. این مساله باعث شد موجی از خشونت میانمار را فرا گیرد و نیروهای امنیتی این کشور و بودایی ها دست به تعقیب مسلمانان بزنند و به آنها حمله کنند که در نتیجه این حملات ده ها تن از مسلمانان کشته شدند.

بر اساس آنچه سازمان عفو بین الملل و دیده بان حقوق بشر در این اواخر اعلام کردند، نیروهای امنیتی میانمار بسیاری از مسلمانان را به صورت دسته جمعی دستگیر و هزاران خانه آنها را ویران کرده است، و در حالی که مسلمانان قصد فرار به نگلادش از راه رود "ناف" بودند، تعدادی از آنها در مسیر جان خود را از دست دادند.

در حالی که دولت میانمار آمار دقیق مسلملنان کشته شده را اعلام نمی کند، رسانه های این کشور نیز در آغاز خشونت ها، آنها را تروریست و خائن توصیف کرد.

روزنامه "نیویورک تایمز" نیز در گزارشی که ماه جاری در مورد وضعیت مسلمانان روهینگیا منتشر کرد، با اشاره به کشتار، آواره شدن و حتی "پاک سازی نژادی" آنها، تاکید کرد: با وجود گام های برداشته شده در میانمار در مسیر دموکراسی، وضعیت مسلمانان این کشور بدتر و وخیم تر شده است.

هم چنین در گزارش اخیر کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان آمده است که در میانمار همه گونه آزار و اذیتی در حق مسلمانان روهینگیا انجام می شود، که در این میان می توان به کار اجباری، اجحاف، محدودیت رفت و آمد و مسافرت، نداشتن حق اقامت، قوانین سخت برای ازدواج و مصادره زمین های آنها اشاره کرد.

این کمیساریاتاکید کرد که وضعیت کنونی مسلمانان روهینگیا در میانمار به گونه ای است که باعث شده تعدادی از آنها از این کشور فرار کنند، اما کشورهای دیگری که مسلمانان میانمار قصد پناهنده شدن به آنها را دارند، متاسفانه از این افراد فراری استقبال نمی کنند.

در حالی که سازمان ملل مسلمانان روهینگیا را یکی از مظلوم ترین اقلیت های جهان می داند و به وضعیت فاجعه بار آنها اعتراف کرده، اما تین سین، رئیس جمهوری میانمار بدون توجه به این مساله، از سازمان ملل خواست که مسلمانان این کشور را در چادرهای پناهندگان اسکان دهد.

رئیس جمهوری میانمار در دیدار با آنتونیو گوتیرز، کمیسر عالی سازمان ملل در امور پناهندگان اظهار کرد: تنها راه حل برای مسلمانان این است که یا در چادرهای پناهندگان اسکان داده شوند و یا اینکه از کشور اخراج شوند.

بر اساس آنچه در پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری میانمار آمده، تین سین به کمیسر عالی سازمان ملل در امور پناهندگان گفته: ما نمی توانیم افراد روهینگیا را که به صورت غیر قانونی وارد میانمار شده اند، بپذیریم و آنها از نژاد ما نیستند.

جمعیت میانمار 60 ملیون نفر است که از پنج تا هشت ملیون آنها مسلمانان روهینگیا هستند که 70 درصد آنها در منطقه راخین زندگی می کنند.



لینک مرتبط

عباس سیاح طاهری
۳۱ خرداد ۹۱ ، ۱۱:۵۶

شهید مظلوم

چند روزی است که برای کاری شخصی دنبال شهید بهشتی می گردم... وقتی بخش های مختلف اینترنت را زیر و رو کردم چیز زیادی عایدم نشد... یا مطالب صعیفند و یا دور از واقعیت... مثلا ویکی پدیا مطلب شهید بهشتی را اینطور به پایان میبرد:

او دبیر شورای انقلاب بود. پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، در ۲۹ اسفند ۱۳۵۷ حزب جمهوری اسلامی را به همراه سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، اکبر هاشمی رفسنجانی، سید علی خامنه‌ای و محمد جواد باهنر تأسیس کرد. سپس توسط مردم برای عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی انتخاب شد. در ۴ اسفند ۱۳۵۸ در حکمی از سوی آیت‌الله خمینی ریاست قوه قضائیه دیوان عالی کشور را بر عهده گرفت.[۱۴] در ۲ تیر ماه ۱۳۶۰، پس از برکناری بنی‌صدر به همراه محمد علی رجایی و هاشمی رفسنجانی در شورای موقت ریاست جمهوری عضویت داشت.

به گفته یوسف صانعی، بهشتی در زمان ریاست دیوانعالی کشور، هنگام تصویب لایحه قانون مجازات اسلامی، با استناد به اینکه «زن نان آور نیست و لذا نصف دیه باید پرداخت شود، در مقابل مرد نان آور است» باعث تصویب عدم تساوی دیه زن و مرد شد[۱۵]. {لینک صفحه}

وجالب این که هیچ حرفی از شهادتش و نحوه اون نیست!

جالب تر از آن نسخه انگلیسی ویکی پدیاست:

Beheshti died in terrorist attack on June 28, 1981, when a bomb exploded during a party conference (Hafte tir bombing). The Islamic Republic at first claimed the bomb was planted by the Tudeh Party, then by the People's Mujahedin of Iran organization. The assassin was identified, so the official version, as Mohammad Reza Kolahi, an operative of the People's Mujahedin of Iran.[1]

Ayatollah Khomeini was very moved by his death. During the excavations of the bodies of the bombing victims, Khomeini was walking calmly in the garden of his house. Regularly his trustees would update the Ayatollah with new information on the death toll, Khomeini would not show any reaction to this. But when they told Khomeini about the possible death of Ayatollah Beheshti, Khomeini turned around put his hands on his back and showed some signs of affection.[

ترجمه من:

بهشتی در حمله تروریستی در تاریخ 28 ژوئن 1981، هنگامی که کنفرانس حزب (جمهوری اسلامی) درحال برگزاری بود توسط انفجار بمب کشته شد.جمهوری اسلامی در ابتدا ادعا کرد بمب بوسیله  توده حزب، و سپس مجاهدین خلق ایران سازمان  است و قاتل پس از اعلام رسمی  شخصی به نام محمد رضا کلاهی، عامل مجاهدین خلق ایران اعلام شد.

آیت الله خمینی ازمرگ او بسیار تکان خورد. در طول حفاری اجساد قربانیان بمب گذاری، (امام) خمینی (ره) با آرامش در باغ خانه اش راه  می رفت و به طور منظم افراد مورد اعتماد آیت الله اطلاعات جدید در مورد تلفات را به او می رساندند، خمینی هیچ واکنشی به این اخبار  نشان نمی داد. اما هنگامی که به خمینی (ره) در مورد مرگ آیت الله بهشتی گفته شد، خمینی (ره) دست خود را در پشت خود قرار دادن و برخی از نشانه هایی از مهربانی و محبت را نشان داد.(در چهره اش آشکار شد!!!!)

جالب این که اگر در ویکی پدیا شهید بهشتی را سرچ کنی نتیجه ندارد! باید بزنی آیت الله بهشتی...

بنیاد شهید بهشتی هم که وب سایتش شده جولانگاه عناصر مثلا سبز و تطهیر این آدم ها... به بهانه مقاله و نقد کتاب و مصاحبه...

این شهید عجیب مظلوم است... عجیب...

عباس سیاح طاهری
۲۷ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۹:۵۳

درباره شاهین نجفی و چند نکته

شاید اولین باری که یک دانشجو لینکی را برایم ایمیل کرد تا آتش شور انقلابی ام را شعله ور کند و مرا به واکنش وادار کند، خیلی نگذشته بود که دیدم ایمیل های گروهی دست به دست می چرخد و لحظه به لحظه دامنه ی مخاطبش افزوده می شود؛ ایمیلی که حکایت از توهین یک هتاکِ بی دین، به یکی از مقدسات در یک صفحه از بیکرانه ی اینترنت می کرد و تشویق برخی از جوانان پاک و مومن که جوًیی احساسی و عاطفی در دفاع از مقدسات در فضای مجازی علی الخصوص در فیس بوک به راه انداخته بودند و به تدریج خبرش با به به و چَه چَه در وبلاگ ها و سایت ها منتشر شد.

با دیدن این اتفاقات نگران تر می شدم چون معلوم بود که این فضا و یادآوری و تکرار توهین و دفاع مستقیم! و دامن زدن به ماجرا یعنی زمینه ای برای تکثیر و تشدید توهین ها و تغییر روش های ملحدان و بیماران سخت روانی که فزادهم الله مرضا. این نکته را نمی خواستم اینجا و یا در تلویزیون و منابر به صورت عمومی بگویم لذا در کلاس هایم نظرم را همان موقع گفتم و اجمالا مخالفتم را بیان کردم اما ظاهرا ناچاریم این تذکر لازم و ضروری را صورت عمومی بیان کنیم.

این که مُد شده؛ هر کس از جدیدترین بیانات یک دیوانه ی بی خرد، زودتر اطلاع داشته باشد، از سایرین، مومن تر و انقلابی تر است، از یک سو، مومنین را در مسابقه زودتر باخبرشدن و سریع اعلام کردن موارد مشابه می اندازد و از سویی بهترین فرصت و قوی ترین رسانه ی رایگان را برای چهره شدن و جهانی شدن یک دیوانه مهیا می کند.

وقتی اروپا تمام ظرفیت تبلیغی خود را پای دفاع از یک زن بدکاره ی قاتل می آورد، (سکینه محمدی) پس جا برای چند دیوانه ی بی دین هم هست!... البته اگر ما دست به دست هم دهیم و نام او را بر سر زبان ها بیاندازیم و به سرعت از یک ناشناسِ بیمار -تاکید می کنم- یک چهره ی معروفِ مخالف جمهوری اسلامی و مخالف شیعه بسازیم. و چالشی به چالش هایمان اضافه کنیم.

در زمان تهدید آن کشیش دیوانه امریکایی در برنامه زنده این شب ها نظرم را بیان کردم؛ و درخواست کردم از رسانه ملی و کارشناسان که «نام این فرد را نیاورید. او را عَلَم و معروف جلوه ندهید -چون معروف نیست- و آدرس کلیسای کوچک او را ندهید. چون تمام این بازی موهن را درآورده فقط برای دیده شدن و کسب امتیاز در امریکا و غرب. او را تحقیر کنید و از دانستن نامش یا فامیلی او تجاهل کنید! برای او گزارش خبری نسازید.» اما شهوتِ عجیب و غریب "خود برتر" جلوه دادن و خود را آشنا به ۷ میلیارد سکنه زمین نشان دادن، در بسیاری از چهره ها هست و به مدد همین گوگلِ کذا و کذا تمام جزییاتی که خودشان می خواهند، را فرد به دست می آورد و با مباهات بیان می کند و خلق الله هم می گویند به به چقدر این فلانی دشمن شناس است. واقعا باید از این بی تدبیری ها احساس خطر کرد.

کسی انکار نمی کند "دفاع نادرست و روش های ناصحیح و هیجانی" راه کاری مناسب و مدبرانه ای برای مقابله نیست اما مشکل اینجاست که از کجا معلوم که این روش درست است یا آن روش؟ و ظاهرا فقط چاره آزمون و خطاست! و متاسفانه هزینه ی این آزمون و خطاها را که قابل محاسبه هم نیست، کسی به عهده نمی گیرد و اگر به عهده بگیرد آیا قابل جبران است؟

متحیرم که چرا همه سربازان این خط "آتش به اختیار" عمل میکنند و از دیگران انتظار پیروی و تایید و همراهی دارند مگر اهالی این جبهه با فرمانده ی خود قطع ارتباط اند؟! اگر گروهی از لشکر توحید از فرمانده خود و سلسله مراتب فرماندهی انتظار تبعیت و همراهی داشته باشند سابقه تاریخی ما آنها را نهروانی می نامد، نه شُرطَةُ الخَمیس!

چرا این نوع واکنش های ناصحیح تقبیح نمی شود؟! آیا این روش ها مثلا همین اطلاع رسانی های سایت های تحلیلی خبری یا ایمیل های گروهی فوری و یا همین دهه گرفتن های اینترنتی در کنترل این موارد تاثیر داشته؟؟

جسارتا پیشنهاد می کنم:
۱. خوب است  ماده 513 قانون مجازات اسلامی را بخوانید: [هرکس به مقدسات اسلام و یا هر یک از انبیاء عظام یا ائمه طاهرین ( ع ) یا حضرت صدیقه طاهره ( س ) اهانت نماید اگر مشمول حکم ساب النبی باشداعدام می شود و در غیر این صورت به حبس از یک تا پنج سال محکوم خواهد شد.] و فهرست محتوای مجرمانه؛ موضوع ماده ۲۱ قانون جرایم رایانه ای را هم ببینید. همه ی تمهیدات قانونی برای کنترل و مدیریت این موارد در قانون پیش بینی شده فقط باید سطح انتظار و توقع اجتماعی از دستگاه های نظارتی و قضایی ارتقاء پیدا کند.

۲. اگر کسی برای شما ارسال کرد از مراجعه و دیدن لینک آن مطلب خودداری کنید حتی اگر دوست صمیمی شما برایتان نوشته باشد : «ببین چه توهین هایی کرده و یا حتی چه شبهاتی وارد می کنند» جدا خودداری کنید. جنگ کلیک ها و امتیارات فیس بوکی و الِکسایی و... است و کسب رنکینگ های مجازی و سیاسی-اجتماعی پیاده نظام صف دشمن است!

۳. اگر این نوع موارد را که کم نیستند درجایی دیدید آدرس مطلب آن را برای دوستان تان ارسال نکنید.

۴. و حتما آدرس آن صفحه را جهت پیگیری و اقدام قضایی خردمندانه و دور از هیاهو به مراجع قانونی از طریق این لینک گزارش کنید و بدانید که بعد از آن هیچ مسئولیتی در قبال اطلاع رسانی ندارید!

۵. اگر در جمع خانواده و دوستان در این خصوص صحبت شد، تجاهل و تغافل کنید و با ذکر تبری از دشمنان اسلام و بی اهمیت دانستن این اتفاقات، محترمانه درخواست کنید موضوع گفتگو عوض شود.

۶. فراموش نکنیم انتشار این نوع اخبار از مصادیق اشاعه فحشاست و معصیت است.

۷. هرچند همه ی دلایلم را بیان نکردم اما از شما درخواست می کنم دراین باره دقیق تر تامل و تفکر کنید.

۸. مراقب سلامت روح لطیف و پاک خودتان باشید و اگر چنین مواردی را دیده اید یا خوانده اید، خود را دلداری بدهید که هرچند خدا همیشه دشمن داشته و دارد اما الاسلام یَعلو و لا یُعلی علیه و بدانید که سالها و قرن ها بدترین جسارتها به انبیاء و ائمه سلام الله علیهم اجمعین شد اما اسلام زنده است و رو به گسترش و توسعه. چه جسارتی بالاتر از شهادت امام حسین و اسارت اهل بیتش اما ببینید این اسلام و امام حسین است که زنده است و حیات بخش!

چند نکته کوتاه و بدون شرح در مورد زمینه های بروز این نوع رفتارها:

 - نقش اختلالات حاد روانی در این گونه رفتارهای هنجارشکن باید جدی تر تلقی شود. ارتباط روشن برخی اختلالات سایکوتیک با برخی معضلات سیاسی-اجتماعی و اجتماعی-فرهنگی را نمی شود انکار کرد و لزوم توجه و بررسی موضوع  از ناحیه نظام خیلی ضروری به نظر می رسد. تا همه با هم بتوانیم با تحلیلی روشن و غیر ژورنالیستی از زمینه های بروز این نوع رفتارهای خشم آلودِ ملحدانه به مدیریت زمینه های بروز آن بپردازند.

 - توجه و اهمیت دادن به "تشخیص، درمان و مراقبت" از بیماران حاد روانی مسئله مهمی است. و این مسئله پیش از آن که به حوزه سلامت و درمان مربوط شود حوزه مسائل اجتماعی و فرهنگی را درگیر می کند. هیچ می دانید در تهران تخت خالی در بیمارستان های روانی به سختی پیدا می شود و برخی روانپزشک ها -از جمله همکارانم در زندگی بهتر- برای بستری کردن یک بیمار اورژانس چند روزی تا دوهفته باید معطل باشند. این شرح حال بیمارانی سایکوتیکی است که خود یا خانواده آنها برای درمان اقدام می کنند.

 - تاثیر کش مکش های والدین و اختلافات ادامه دار خانوادگی در بروز رفتارهای ناهنجار ریز و درشت موثر است.

 - قبلا هم ابراز نگرانی کردم که باید برای حفظ سلامت روانی کودکانمان و سلامت و تعادل هیجانی جوانان تدابیری علمی و عملیاتی طراحی کرد؛ تدابیری غیر فضایی، خداپسندانه و غیر تبلیغاتی.

 از این حرفها بگذریم؛ اجازه بدهید دو نکته ساده هیئتی عرض کنم:
الف) شما روضه ی ماهیانه دارید؟ مجالسی که در قدیم خیلی رایج بود و یک روحانی در کمتر از یک ساعت، چند مسئله شرعی و اعتقادی را بیان می کرد با کمی موعظه و خودش یا یک مداح با ذکر توسل، روضه ای می خواند و چشم ها تر می شد و  امن یجیب و دعا و جلسه با یک چای ساده تمام می شد. نه لازم بود مداح و سخنران کشوری باشند و مشهور و نه لازم بود برای جلسه تدارکات پیچیده و سختی در نظر گرفت؛ فقط یک اعلام ساده به در و همسایه و فامیل که ما مثلا سوم ماه قمری ساعت ۶ بعداز ظهر روضه داریم.

به این نوع جلسات بسیار نیازمندیم. مخالف جلسات عمومی گسترده نیستم اما تاثیر این نوع مجالس روضه ی خانگی را بسیار بیشتر از مجالس چند ده هزار نفری می دانم و هر دو را لازم. اگر چنین رسمی ندارید امتحان کنید.

ب) هیئت هفتگی چطور دارید؟ مثلا ما از زمانی که با دوستانمون -که امروز اغلب روحانی هستند- هیئت متوسلین به حضرت امام هادی علیه السلام را در دهه ۶۰ -دهه دوم زندگی مان- تاسیس کردیم، همه خانوادگی تعلق خاطر و عشقی به آن داریم و نذر و نیازها و توسلات مان اغلب درآن جاست.

شهاب مرادی

منبع تابناک

پ/ن:

1- حالا اگر مثل کاریکاتوریست دانمارکی جسد سوخته این موجود که الان تحت حمایت پلیس آلمان است پیدا شود چه نتیجه ای برای ما دارد؟ نمی گویند ما وحشی و تروریستیم؟ چه تاثیری روی مذاکرات هسته ای دارد؟ نمی گویند شما خطرناکید؟ اصلا شاید کل بازی را آنها طراحی کرده باشند، مثل بن لادن و در آخر مرگش (که خودشان کشتندش) هم بشود بلای جان ما... فکر نمی کنیم داریم توی زمین آنها بازی میکنیم؟


عباس سیاح طاهری
۲۳ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۵:۴۲

تاملی بر آخرین پرده جیرانی

جیرانی که نظارت در سینما را «برخورد سلیقه ای با تفکر» می‌داند و دوستش را در قبال حضور در فلان شورای نظارت متهم به دریافت تسهیلات می‌کند وقتی قرار است برای تولید سریالش از هفت برود مانند قهرمانی که دچار «تیغ سانسور مبارزان با تفکر» شده از مخاطبانش خداحافظی می کند.

به گزارش فارس دیشب آخرین برنامه «هفت» به تهیه‌کنندگی و اجرای فریدون جیرانی بود و از هفته آینده قرار است این برنامه با تهیه کننده و مجری جدید به کار خود ادامه دهد.
 
 
هفته گذشته بود که مدیر گروه اجتماعی شبکه سه از ادامه برنامه هفت با شکل جدید سخن گفته بود و مشکل جیرانی را هم درگیری وی در ساخت یک سریال تلویزیونی عنوان کرد.
 
خبرنگار فارس هم در تماسی با جیرانی علت رفتنش از هفت را پرسید که وی در پاسخ گفت: من یک سریال دارم (فصل بی‌پروایی) که مجبور هستم آن را بسازم و طبیعتا از یک زمانی نمی‌توانم که به برنامه هفت بیایم اما برنامه هفت قرار نیست تعطیل شود. 
 
وی تصریح کرد: رفتن من از برنامه هفت هیچ ربطی به هیچ نامه و مورد خاص دیگری ندارد. اصلا مورد حاشیه‌ای دیگری وجود ندارد و من قبلا هم سر موضوع سریال با دوستان صحبت کرده بودم و طبعا من مجبورم که دیگر در برنامه هفت نباشم چون سریال فصل بی‌پروایی الف ویژه است و بخش‌هایی از آن در خارج از کشور تصویربرداری می‌شود.
 
 
اگرچه انتقاداتی نسبت به موضع گیری ها و مواضع وی در اداره برنامه هفت و پرداخت یکطرفه به برخی مسایل وارد بود با این حال «ساخت یک سریال» تمام ماجرای رفتن جیرانی از هفت از زبان خودش بود.
 
اما دیشب در برنامه هفت گویا ماجرا طور دیگری نمایش داده شد. اخم و ابراز علنی ناراحتی جیرانی از جابجایی وی و کنایه های پی در پی از زیرنویس برنامه گرفته تا پیامک و عنوان کردن قطع آن، فضای برنامه را تبدیل به رینگ بوکس یکنفره ای کرد که قهرمانش جیرانی بود.
 
جیرانی به بهانه آخرین برنامه، بی پرواتر و البته ژورنالیستی‌تر از گذشته به اصل نظارت در سینما حمله کرد و آن را «برخورد سلیقه ای با تفکر» نامید و با کنایه و غیر مستقیم به مهدی سجاده‌چی، با انتقاد از «هویت دادن به نظارت» در یک شورای صنفی، نظارت وی و دوستانش روی فیلمنامه ها را در قبال دریافت تسهیلات یا رشوه «برگزاری کلاس های مشترک»عنوان کرد.
 
 
 
او در ادامه در گفت‌وگو با جهانگیر الماسی عنوان کرد که باید هر کسی با هر تفکری بتواند در سینما فیلم بسازد و این مخاطب است که آن را می پذیرد یا خیر که الماسی در جواب، این برداشت جیرانی را «لیبرالیستی» عنوان کرد.
 
این رویکرد جیرانی البته در قسمت بزرگداشت ایرج قادری هم نمود داشت و ایرج قادری که تا زمان زنده بودنش فیلم های وی از سوی حتی دوستان و همفکران جیرانی تحویل گرفته نشد حالا پس از مرگش تبدیل به یکی از اسطوره های سینمای ایران شد و مدام از «بی مهری ها» به وی و سینمایش سخن به میان آمد.
 
اگرچه جیرانی به واسطه ساخت سریالی که قرار است از «پول دولتی» ساخته شود از برنامه هفت می رود ولی نوع اجرای برنامه دیشب وی نشان داد که «عدم صداقت» مشکل بزرگی است که برخی سینماگرها ولو با وجه روشنفکری به آن دچارند چراکه جیرانی یا باید گفت‌وگوی خود را درباره علت اصلی رفتنش ار «هفت» را تکذیب کند و یا عدم صداقت و سو استفاده از تریبون زنده را بپذیرد.
 
 اما ماجرا یه روی دیگری هم دارد و آن اینکه کسی که اساسا به نظارت در سینما اعتقادی ندارد و آن را به سخره می گیرد و معتقد است هر کسی با هر اعتقادی باید فیلم بسازد و کسی هم معترض او نشود(چیزی که در هیچ کجای دنیا وجود ندارد)، کسی که سینما را برای سینما می خواهد و اصولا اعتقادی به سینمای آرمانی ندارد طی دو سال بصورت زنده بیش از دو ساعت تریبونی در اختیار دارد و افکار خود را تبلیغ می کند.
 
جیرانی مثل خیلی دیگر از سینماگران شبه روشنفکر ما اعتقادش همین است و آن را پنهان نکرده و نمی کند. با این حال او می تواند همین افکارش را آزادانه در تریبون ملی تبلیغ کند و برای اساتید همفکرش بزرگداشت بگیرد و آنها را بری از نقد بداند و در آخر هم وقتی قرار است برای تولید سریالش از هفت برود با دستاویز قرار دادن آن همانند قهرمانی که دچار «تیغ تیز سانسور مبارزان با تفکر و آزادی» شده از مخاطبانش خداحافظی می کند.
 
این البته ارتباطی با جیرانی ندارد اگرچه او می توانست در این مورد صداقت بیشتری به خرج دهد اما این مشکل مربوط به متولیان رسانه ملی است که فردی با این خصوصیت می تواند چنین برنامه ای را در رسانه حکومت در اختیار داشته باشد و در هر برنامه هم بیانیه ضد حکومتی صادر کند.
 
شاید دلیل این ماجرا این است که هنوز هم دوستان مسئول مثل گذشته گمان می کنند که سینما همین است و برای داشتن یک برنامه سینمایی اولین و آخرین گزینه ما باز همین افراد هستند.

منبع: رجا
عباس سیاح طاهری
۰۹ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۳:۵۶

سینمای روشنفکری و جیرانی!

 آقای جیرانی!

اول:معمولا کسی که کمی غریبه است یا نمی شناسندش خودش را معرفی می کند... خب، سلام (که رسم ادب است) و بنده "یکی از مخاطبین شما" هستم... یا بهتر بگویم عضوی از جامعه ای هستم که دیشب میهمان خانه هایشان بودید. آمده ام تا در دوطرف این کاغذ های شیشه ای بنشینیم و کمی با هم صحبت کنیم. شاید که مقبولتان افتد و کمی هم به حرف های ما گوش کنید. و اگر پاسخی هم داشته باشید به " گوش جان" شنیدارم.

 دوم: برنامه ی هفت دیشبتان بنده را برآن داشت تا این سطور را بنگارم و البته باید اعتراف کنم که تا قبل از این برنامه نگاهم به شما آدم بی موضعی بود که سعی دارد مسائل را موشکافی کند و گره ای را باز، حال اما نمیدانم الان هم به شما به این دید می نگرم یا نه؟! کمی تا انتهای این نوشته با هم برویم... همگام من می آیید؟

 سوم: بگذارید وارد بحث شویم... جریان روشنفکری همواره براین اساس استوار بوده که که هیچ چیز و هیچ کسی از نقد مبرا نیست، نقد حاکمیت همواره یکی از مسائلی است که در جریان روشنفکری چالش های اساس ای را بوجود آورده است، این که هیچ کسی از نقد مبرا نیست و حتی حاکم جامعه را هم باید نقد کرد...برای بهتر شدن بحث بگذارید روشنفکری را تعریف کنیم: روشنفکری به معنی تفکیک دو چیز از همدیگر است. به همین دلیل به عنوان روح انتقادگرا و ممیز شناخته می‌شود و از طبقه تحصیل کردگانی در جامعه‌است که با دغدغه‌های انسانی، اجتماعی، ارزشی، فرهنگی و سیاسی اقدام به موضع گیری در مباحث و مسائل حساس و مهم جامعه خویش و جامعه جهانی می‌کنند و نسبت به مسائل جامعه خودی و جامعه جهانی و نیز نسبت به آرمانها و بایسته‌ها احساس مسئولیت و تعهد می‌کند.(ویکی پدیا ذیل عنوان روشنفکری)

از صحبت های دیشب شما بر می آمد که جریان حاکم بر سینما را جریان روشنفکری می دانید (که البته کمی درست است) البته این که روشنفکران ما با این تعریف چقدر فاصله دارند بحث مجزایی است که... بماند... اما فکر نمی کنید در جامعه ای که هیچ کس در آن از نقد مبرا نیست نگذاشتن جلسه نقد فیلمی برای یک فیلم ساز شناخته شده توهین بزرگی به جامعه هنری بود؟! این که شما کسی را فرای نقد میدانید (جدای از ارادت شخصی شما به او) ممکن است شانیتی برای او به ارمغان آورد که ظاهراً آورده است... این که شما به دیدن کیمیایی و یا مهرجویی بروید و با حالتی زار و میکروفون به دست خواهان مصاحبه با او شوید آیا با اساس روشنفکری در تضاد نیست؟ اگر مهرجویی در جریان سینمای ایران آدم بزرگی است پس چرا شانیت او را پایمال کردید و او را مبرای از نقد قرار دادید و اگر این چنین است یعنی همه کسانی که خود را پاسخ گو به برنامه شما میدانند و به استودیو می آیند آدم های کوچکی بودند بی هیچ شانیتی؟! فکر نمی کنید با این روند از فردا برای مصاحبه با هر فیلم سازی باید وقت قبلی بگیرید؟

چهارم: آقای جیرانی! مردم را دسته کم گرفته اید! مردمی که به ظریف ترین مسائل حساسیت نشان میدهند و بر روی ریز ترین مسائل ساعت ها صحبت می کنند آیا از کنار تناقضی بدین بزرگی به سادگی عبور می کنند؟ آیا فکر نمی کنید با این کار شما پنبه ی جریان روشنفکری در اذهان زده می شود؟ جریانی که حتی راس حاکمیت را به نقد می کشد اما وقتی نوبت به سربازهای خودش می رسد دست از نقد کشیده و فریاد شانیت سر میدهد؟! فکر نمی کنید با این کار جریان روشن فکری از مردم فاصله ی گیرد؟! و بعد ها به مشکل برخورد میکند چون دیگر هیچ کسی خریدار حرفش نیست؟

 پنجم: آقای جیرانی! چرا مخاطب دیشبتان را ده نمکی انتخاب کردید؟ حال آن که ده نمکی نماینده ی  قشر مذهبی نیست! آیا به من این اجازه را می دهید که کمی به صداقتتان شک کنم یا نه؟! چرا این مصاحبه را با فردی مثل شهریار بحرانی، ابوالقاسم طالبی، رضای میرکریمی، ابراهیم حاتمی کیا و یا حتی پرویز شیخ طادی انجام ندادید؟ پاسخ این را باید در ویژگی های شخصیتی ده نمکی جستجو کرد که میل به دیده شده در فضای روشنفکری دارد و نماینده ی آن "مای متدین"ی که می گفتید، نیست، هر چند که دلش می خواهد باشد...لااقل کسان بهتری بودند که اسم آوردم... اما باز هم تناقضاتی آشکار در حرف های شما بود که بوی صداقت از آنان به مشام نمی رسید. چرا سعی داشتید با مطرح کردن جریان روشنفکری - سنتی، مهرجویی - ده نمکی، او را به عنوان نماینده قشر سنتی معرفی کنید؟ اصلاً قبول! ده نمکی نماینده ی متدینین!!!

ششم: بگذاریداعترافی بکنم. برنامه را که دیدم خیلی ذهنم درگیر شد و به همین دلیل برای رعایت صداقت و این که جملات برنامه را دقیق نقل بکنم از سایت کافه سینما استفاده کردم تا جملات دقیق باشد و اگر در جملات اختلافی هست مربوط به آنهاست.

در برنامه دیشب فرمودید: آقای کوشکی در صحبت هایشان صحبت از متدینین کردند خب این درصد متدینین دغدغه مند که همیشه معترض اند چند درصده؟ با ما بگویید متدینین چه کسانی هستند؟ الآن سیب و سلما اکرانه. 70 هزار تومان، 20 هزار تومان، سی هزار تومان  فروششه. خب این فیلمیه که  مطابق با یکسری ارمان های دوستان هست. خب چرا این متدینین نمی آیند؟ این متدینین کجایند؟  این تعبیر متدینین را باید باز کنیم...

ده نمکی: اینها هم که می روند سینما سالن ها را پر می کنند متدین اند

جیرانی: بله اینها جمله مخالفین سینما و مخالفین فیلم هاست.

ده نمکی: اینها مخالف سینما نیستند.  نقد دارند روی برخی فیلم ها. نقد داشتن روی برخی فیلمها به معنای مخالفت با سینما نیستند. شما نمی توانید دسته بندی کنید که کسانی که فیلم من را دیدند متدین اند و کسانی که جدایی را دیدند متدین نیستند.

جیرانی: همه مردم ما تا حدی متدین هستند. من می خواهم این کسانی که دوستان در مقاله هایشان می نویسند " ما متدینین" این ما را مشخص کنم. خودت هم می نوشتی...

هفتم: بالاخره ده نمکی نماینده ی این قشر شد دیگر! حالا برویم سر کارنامه اش! خب فروش چند میلیاردی سه گانه اش موید این مطلب نیست که متدینین سینما رو هستند؟! و شما سعی دارید با فروش فیلم سیب و سلما این قشر متدین را نادیده بگیرید؟ یک توضیح لازم بدهم: فیلمی که با عنوان دینی ساخته میشود مربوط به متدینین نیست! میدانید چرا؟ چون آن قدر ضعف ساختاری یا محتوایی دارد که کسی رغبت نمی کند نگاه بکند به غیر از مثال شما (سیب و سلما- که ظاهراً داستان زندگی مقدس اردبیلی است) در باقی فیلم ها همه چیز با یک معجزه جمع می شود. طلا و مس تنها فیلمی بود که سختی همراه با گشایش را نشان داد که آن هم ضعف دیگری داشت که... بماند...

 من متاسفم که شما و دوستان سینمایی نماینده ی "مای متدین" را کسانی چون ده نمکی می بینید و متاسف ترم که  متدینین هم نماینده ی شایسته ای در بین شما ندارند. بگذارید کمی  مای متدینینی را که پرسیده بودید کیستند باز کنم. "ما " منظورش جریان مقید به اصولی است که در جامعه به غلط حزب الهی شان می خوانند و البته این حزب الهی با انصار حزب الله فرق دارد! و شما متدینین خواندیدشان و توضیح این خرب الهی کمی سخت است... بگذارید هرچه که شما راحت ترید بگوییم... "ما" انسان هایی هستند که نظام برایمان اهمیت دارد. تابع نظر ولی فقیه هستند و برای نظام هزینه می دهند. بخششان ریش دارند و بخشی نه! چون ملاک برای تدیّن برایشان ریش نیست تسبیح هم دستشان می گیرند، اما در جای خودش و نه هر جایی مثل سرکلاس دانشگاه و یا سر گذر. شورتشان هم پرچم آمریکا و اسرائیل و انگلیس نیست! نماز می خوانند اما نه آنجایی که کارشان گیر بخورد. به معجزه هم اعتقاد دارند اما به توکل بیشتر، و منتظر یک معجزه در هر روز زندگیشان نیستند."ما" آدمی زادند! مثل شما و بقیه. می خندند، راه می روند و کار میکنند. یکیشان بقال است و یکی شان برج ساز، یکی شان پاسداران می نشیند و یکی شان خزانه. این مثال هایی را که عرض کردم مصادیقی از کلیشه هایی است که امروزه اهالی سینمای ایران ازاین جمع معروف به "مای متدین" ساخته اند. یعنی همان "شما".

البته این مرزبندی را که بنده کشیده ام وحی مُنزل نیست و سفید و سیاه هم! یعنی الزامی نیست که سینماگری نماز نمیخواند و همچون مایی فیلم نمی سازد. غالب را عرض میکنم خدمتتان. واضح است دیگر؟

 

هشتم: بازگردیم به حرف های شما، کمی جواب ده نمکی درست است.( ده نمکی: اینها مخالف سینما نیستند. نقد دارند روی برخی فیلم ها. نقد داشتن روی برخی فیلمها به معنای مخالفت با سینما نیستند.) از شما می پرسم: آخرین باری که با خانواده (یعنی پدر، مادر، برادر و فرزندتان) به سینما رفتید کی بود و چه فیلمی؟ و اصولا می شود فیلمی مثل "خصوصی" را با خانواده دید یا نه؟ یا "سعادت آباد" را؟! آن چیزی که صدای این گروه را در می آورد این است که معمولاً با  خانواده به سینما می روند و تفریحشان سینماست! و بگوئید چطور باید روابط صمیمی مرد و زن نامحرم سعادت آباد را برای دختر بچه ی  9 ساله ای توضیح داد وفتی پرسید: خب چرا اینا که انقدر همدیگه رو دوست دارن (حاتمی- یاری بعد از سکانس بالکن) با هم ازدواج نمی کنن؟! ممنون می شوم که پاسخی بگویید و مرا هم در پاسخ دادن به دیگران یاری کنید. خانواده ها با سینما قهر کرده اند. به دلیل همین برخورد ها... البته مشکل با مسخره کردن دین و متدینین داخل سینما نیست. (برادر! بهتر بگویم، پوست کلفت شده اند... آب دیده شده اند... از بس داخل هر فیلمی بی ربط و با ربط مسخره شان کردند... اسم بیاورم فیلم ها را؟) تمسخر مسئله هسته ای در زمانی قبل از مذاکرات با 5+1 که برایشان شهید داده ایم صدای این قشر را در میآورد... و خداوکیلی اگر کلاهمان را قاضی کنیم همین که سینما میروند جای شکرش باقی است...

بحث، بحث بین جریان روشنفکری با سنت نیست... بحث در این است که قضاوت شما درمورد این قشر همیشه بر مبنای شناخت خودتان و "شنیده هایتان" است...

بگذارید یک سوال بپرسم: آخرین باری که در یک فیلم سینمایی آدم سالم و متدین و خوش اخلاقی را دیدید که تسبیحش همه جا دستش نبود و نماز میخواند و سرکار هم میرفت و خلاصه "آدم" دست یافتنی و قابل لمس بود، کی بود و چه فیلمی؟ یا یک آدم سالم و چادری را؟ یا یک روحانی اجتماعی و فعال  و جریان ساز را (کم است مگر همچین آدمی؟!) روحانی سینمای ایران یا رضای مارمولک است و یا طلبه زیر نورماه و یا طلبه طلا و مس و یا روحانی یه حبه قند ( که اگر محکوم به گیر دادنم نکنید "هیچ" فعالیت اجتماعی ای ندارند حتی در حد یک امر به معروف ساده...) و تازه همین هم غنیمت است که لااقل آخرش با دختر دیگری دیده نمی شوند!!!!...

بحران سینمای ما اخلاق است آقای جیرانی... اصول اخلاقی گم شده در بین هیاهوی جریان روشنفکری که با هر صدای مخالفی به دیکتاتورانه ترین لحن سخن می گوید... این همه در سینما به متدینین در غالب طنز و غیر طنز فحاشی شد. یک نفر ریشو گفت سینما فاحشه خانه است. به غلط یا درست گفت... آدم کوچکی که در حد همان آدم کوچک باید با او برخورد می شد ناگهان تبدیل شد به صدای جامعه متدین و موج های رسانه ای و سرکوب ها بر علیه او شروع شد و البته بر علیه متدینین. مگر ما او را نماینده کردیم؟ نه! این همان و متاسف ترم که متدینین هم نماینده ی شایسته ای در بین شما ندارندی است که قبل تر عرض کردم...

نهم: درباره ی درصد بندی هایی هم که فرمودید سخنی نمی گویم اما توضیح میدهم که هرچه به بالای شهر نزدیک تر شوید از تراکم جمعیت به شکل قابل توجهی کاسته می شود. و این میزان افراد در مقایسه با 75 میلیون جمعیت کشور جای خیلی بزرگی ندارند ولو 97 درصد سرمایه برای آن ها باشد...

دهم: درباره فیلم های دختر پسری هم که... بگذریم... خودتان میدانید مغلطه کردید... نگاه به گیشه چنان بلایی به سر روشنفکران گرسنه آورد که اساساً چیزی از فکر روشن شان باقی نگذاشت... این را میتوانید در آمار تعداد فیلم های تولید شده در همین دوران با مضمون دختر پسری و فیلم های روشنفکری به خوبی مشاهده کنید...

 

یازدهم: تمامی نکاتی که عرض کردم بنده را به این نتیجه میرساند که "شما" درون پیله ای زندگی میکنید که اجزای آن را بر مبنای "دوست داشتن" هایتان بنا کرده این و نه "واقعیتها". و این امر معضلی است که متدینین هم در بوجود آمدن آن دخیل اند. برای این که نگذاشتند شما با واقعیت ها روبرو شوید و امروز پس از مدتی ما موجوداتی عجیب و لاینحل در گوشه ذهن شما باقی مانده اند.... و اعتراض بحقشان (که گه گاه صورت می پذیرد) توهین تلقی میشود... این بحث درون مسائل بعد از انتخابات 88 هم به خوبی مشاهده شد... افرادی که پایین شهرشان میدان انقلاب بود و غیر از خودشان افراد دیگری را ندیده بودند و واقعاً همه شان به موسوی رای داده بودند با جان و دل فکر می کردند تقلبی صورت گرفته است... و متاسفانه این نگاه را هم نداشتند که ایران کمی از ونک و ولنجک و آجودانیه و تجریش و شهرک غرب بزرگ تر است...

 دوازدهم: یک سوال بی ربط! راستی سینمای پس از انقلاب چند فیلم سینمایی با موضوع انقلاب دارد؟ و اصولاً جریان روشنفکری سینما تا به حال برای حاکمیت و ننظام چه کرده است که انتظار این همه یاری را دارد و بودجه ای آنچنانی طلب می کند؟ (ده نمکی: ما به این سینمایی که قرار هست در برابر ناتوی فرهنگی دشمن قد علم کند چی دادیم؟ چقدر بودجه دادیم؟ چقد امکانات در اختیارش گذاشتیم؟ چقدر تولید اندیشه و محتوا برایش کردیم؟ چقدر متون درسی اش را تغییر دادیم؟ هیچ کاری نکردیم...)

 

آخر سخن این که: "ما" با سینما مخالف نیستیم "ما" با فحشا مخالفیم (جمله آشنایی است؟ نه!)

و لازم میدانم این جمله را از هنر مندی نقل کنم که دیگر نیست...

هنر، هرچه هست، نمی تواند که خود غایت حرکت خویش باشد و باید در خدمت این مبارزه بزرگی درآید که میان اسلام و قدرت های فرعونی جهان درگیر است. این رسالت حقوق ماست در این دوران تجدید میثاق، و البته این مدعا با علم به همه ی آنچه در باب ماهیت هنر امروز و رابطه ی آن با فردیت هنرمند گفته می شود ادا شده است. هنرمند بدین معنا – آن سان که حضرت امام منظور داشتند – هم سفر عرفاست و همزبان آنها. او باید بدر منبر لیلة القدر تاریخ باشد؛ نور را از شمس حق بگیرد و در شب حیات دنیایی انسان بیفشاند... (شهید سید مرتضی آوینی)

 

پ/ن:

1- آقای ده نمکی... خوب بازی خوردید... دارید روشن فکر می شوید! مواظب خودتان باشید.


همین مطلب در الف

 


عباس سیاح طاهری
۰۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۱:۵۰

الذین ظلموا!!!

و سیعلم الذین ظلموا، أیَّ منقلبٍ ینقلبون!

شاید دیدن این عکس ها این روز ها برای ما خیلی لازم باشد... برای سعید جلیلی و تیمش هم. برای آن "یک" بعلاوه "پنج" شده اما لازم تر است... آنی که خودش را یکی جدا می داند و بقیه را هم جدا... البته خب باید جدا باشد. ما و آمریکا را چکار؟

امید وارم اگر روزی قرار شد با آمریکایی ها مذاکره شود این عکس ها دور و بر آن مکان نصب شود. اینجوری هم ما یادمان نمیرود "شن ها مامور خدا بودند" و هم آمریکایی ها یادشان نمی رود عملیات پنجه عقاب را.  (برای بیشتر دیدن به انگلیسی: Operation Eagle Claw).

خلاصه کلام این که: با آمریکا روابط ایجاد نخواهیم کرد مگر این که آدم بشود و از ظلم کردن دست بردارد. (روح خدا خمینی کبیر)





















عباس سیاح طاهری
۲۶ فروردين ۹۱ ، ۱۰:۴۸

آقای طالبی، ممنونم

صحبت های دیشب ابوالقاسم طالبی دربرنامه 7 خیلی چسبید... از برخورد وزارت اطلاعات با او تا حرف های BBC و تکه انداختنش به جیرانی.

از این که از توقیف فیلم گشت ارشاد ناراحت بود که باعث شد فروش فیلمش کم شود.

از این که دنبال اسپانسر بود و سرمایه گذار میخواست. ویا آن قسمتی که ادای شمقدری را درآورد!

و این که خیلی از مخالفین حتی فیلم را ندیده اند. و دیدن 500 ساعت فیلم از درگیری های خیابانی و راه پیمایی ها. و البته این که فراستی را در فیلم ها دیده بود!

یا آنجایی که به فراستی در جلسه نقد و بررسی سریال «به کجا چنین شتابان؟» اشاره کرد. فراستی هم گفت که «من در آن نشست از سریال تو دفاع کردم و نگاهم مثبت بود.»  طالبی هم جواب داد: «نمی دانم روی آنتن بگویم یا نه؟ اتفاقا من همان موقع گفتم که این بی وجدان، وجدان هم دارد و پس از تعریف فراستی از موضع طالبی در فیلم «قلاده‌های طلا» او در پاسخ گفت که «نه بابا وجدان داره

یا پیدا کردن فیلم راه پیمایی سکوت و نشان دادنش. و البته واکاوی بسیار هوشمندانه و دقیق ماجرای فتنه. و تفکیک بسیار زیبا و خوب جریان های مختلف از مرجع تقلیدش تا استاد دانشگاه و پلیس و اطلاعاتی و...

 و نشان دادن نقش " حضرت رهبری" در مسائل فتنه و رنق  و فتق امور...

تکیه بر وحدت ملی در تولید قلاده ها...

و این که هرکسی از این 4 نفر رئیس جمهور میشد باید نوکری مردم را میکرد به تعبیر امام. قرار بود انتخابات باشد نه قرار بود "جنبشی" باشد و نه "رهبر جنبشی"... و این که اگر از اول هم قرار بود من نمی دانم چون "وزارت اطلاعات" کمکم نکرد...

برای مردم مگر فرق میکرد که میر حسین موسوی رئیس جمهور شود یا احمدی نژاد؟ هر "قزمیتی" میشد باید نوکری میکرد!!!

یا این که برای امین حیایی و علیرام نورایی مربی بدن سازی گرفته بود...

یا بازیگر نقش آن پسر گِی(بیسادی) که همه از او بدشان می آمد چون خوب بازی کرده بود...

و یا این که با شوخ طبعی، صراحت و باهوشی خودش را بسیجی می نامید و از امام و حضرت آقا نام می برد. داشتن کارگردانی در سینمای امروز که بگوید “اگر نتوانم دینم را به شهیدان ادا کنم پس گور بابای برادران لومیر و سینمایشان!” واقعا غنیمت است.

مردم از این همه صداقت... شاید چون ابوالقاسم طالبی "آزاده" است انقدر بی پروا صحبت کرد...

آقای طالبی، ممنونم... خیلی...

 

عباس سیاح طاهری

«مسیح علی‌نژاد» روزنامه‌نگار ضد انقلاب خارج‌نشین‌ به بهانه اکران فیلم سینمایی «قلاده‌های طلا» با «ابوالقاسم طالبی» کارگردان این فیلم گفت‌وگویی تلفنی انجام داده است.

متن گفتگوی ابوالقاسم طالبی را با وی در زیر می‌خوانیم:

وی در ابتدای گفت‌وگو بیان داشت: من مسیح علی‌نژاد هستم و از بیرون ایران با شما تماس می‌گیرم.

طالبی هم در جواب گفت: آهان شما را می‌شناسم، حال شما خوبه؟

علی‌نژاد در ادامه اظهار داشت: شما خوب هستید؟

ابوالقاسم طالبی افزود: سپاسگزارم خانم علی‌نژاد. خوش می‌گذره خارج؟

علی‌نژاد در ادامه بیان داشت: به شما بهتر خوش می‌گذره.

طالبی هم در جواب علی‌نژاد اضافه کرد: خوب شما می‌ماندید ایران، اینجا با هم بیشتر خوش می‌گذراندیم.

علی‌نژاد گفت: الان شما امکان و شرایط ساختن یک فیلم را دارید، اما من حتی امکان این که یک نقد کوتاه به فیلم شما داشته باشم، ندارم آقای ابوطالبی!

طالبی در جواب اظهار داشت: شما عوضش در اینجا هر طور دلت می‌خواد نقد کن. من ابوالقاسم طالبی هستم. اسمم ابوطالبی نیست! متولد 1340 هستم و دو تا سریال ساختم، فیلم‌هایم هم «ویرانگر»، «آقای رئیس جمهور»، «نغمه» و «جنگ کودکانه» است.

 علی‌نژاد گفت: و «قلاده‌های طلا» هم الان در ایران جنجال زیادی به پا کرده است.

کارگردان «قلاده‌های طلا» افزود: جنجال که حالا نه. مردم فیلم را می‌بینند و راجع به آن صحبت می‌کنند. دو تا سریال هم ساختم «‌بازگشت پرستو» و «به کجا چنین شتابان»، همه فیلم‌های من در همین رابطه‌ها بود و هیچ وقت خارج از اندیشه‌های من نبوده است.

ابوالقاسم طالبی در پاسخ به سوال علی‌نژاد مبنی بر اینکه «آیا فشار برای اینکه «قلاده‌های طلا» توقیف شود واقعیت دارد و آیا امکان دارد مثل فیلم «خصوصی» این فیلم را هم پایین بکشند، گفت: واقعیت امر این بود که وقتی ما شروع کردیم گفتند که فعلا این فیلم نباید اکران شود و به من پروانه نمایش ندادند. من تا روز آخری هم کپی‌های فیلمم آماده نبود، هنوز در برخی شهرها کپی ندادیم. در کرمان کپی ندارم چون نتوانستیم کپی بزنیم. ما تا روز آخر مشکل پروانه نمایش داشتیم ولی قرار این نیست که بعد از این که پروانه نمایش داده شد اتفاق خاصی بیفتد. قرار نبوده که اتفاق خاصی بیفتد مگر این مصاحبه حضرت‌عالی باعث شود که ترتیب ما را بدهند.

علی‌نژاد در ادامه این سوال را مطرح کرد که: الان سوال من این است که شما که در فیلم خودتان تمام اعتراضات پس از انتخابات را یک دسیسه‌چینی دستگاه‌های جاسوسی خارج ایران برای براندازی حکومت نشان دادید، آیا ساخت این فیلم به درخواست خود رهبری جمهوری اسلامی بود و ‌آن طوری که هم شما گفتید لبیک به رهبری بود؟

طالبی در جواب گفت: من کجا این را گفتم؟

علی‌نژاد افزود: این طوری در واقع از شما منتشر شده، الان شما هر چه بگویید خب پاسخ هست.

طالبی در جواب بیان داشت: من همچین چیزی نگفتم ولی مصاحبه هم نمی‌کنم خانم علی‌نژاد با مطبوعات و شبکه‌های خارج از کشور.

 علی‌نژاد افزود: خب یعنی شما الان فکر می‌کنید...

کارگردان «قلاده‌های طلا» اضافه کرد: چون شما را می‌شناسم و یادم هست که به هر حال نویسنده خوبی بودید، به احترام شما صحبت کردم.

علی‌نژاد اضافه کرد: من الان هم همان نویسنده‌ام و تغییری هم نکردم. تنها تغییرش این است که بعد از انتخابات ماهایی که داخل ایران بودیم را وصل کردن به دستگاه‌های جاسوسی خارج از کشور. مثل همین کاری که شما در فیلم‌تان کردید، در غیر این صورت من که هیچ تغییری نکردم، شما چرا گفت‌و‌گو نمی‌کنید؟

طالبی در جواب ادامه داد: من که نگفتم با شما. من الان به احترام شما دارم صحبت می‌کنم. گفتم با شبکه‌های خارجی مصاحبه نمی‌کنم؟

مسیح علی‌نژاد اضافه کرد: حالا شما قبول دارید سینمای ایران یک سینمای مستقل نیست و فقط به آقای طالبی اجازه داده می‌شود که جنبش سبز را یک دسیسه خارجی بداند ولی به آقای جعفر پناهی این اجازه داده نمی‌شود.

طالبی گفت: آقای کمال تبریزی و حاتمی‌کیا هم قبل از من در این باره {وقایع سال 88} فیلم ساختند.

علی‌نژاد گفت: نه. الان جواب سؤال من را ندادید. آقای پناهی دستگیر شده؟

طالبی اظهار داشت: شما به من می‌گویید که فقط به شما اجازه می‌دهند، من می‌گویم که آقای حاتمی‌کیا و آقای تبریزی قبل از من راجع به قضایای 88 فیلم ساختند.

مسیح علی‌نژاد در ادامه گفت: خب دیگر پس جواب سؤال من را ندادید. از آقای احمدی‌نژاد هم وقتی یک سوال پرسیده می‌شود مثلا می‌گوییم در ایران در کهریزک چرا این قدر کشته داده می‌شود، می‌گوید تو آمریکا هم هست، تو ابوغریب هم هست، من مشخصا این سؤال را پرسیدم که آقای پناهی به خاطر ساختن یک فیلم از کشته شدگان...

ابوالقاسم طالبی در ادامه گفت‌وگو این سوال را مطرح کرد که در کهریزک چند نفر کشته شد؟

علی‌نژاد در پاسخ بیان داشت: در کهریزک سه نفر را خود جمهوری اسلامی اعلام کرده که محسن روح‌الامینی، امیر جوادی و محمد کامرانی هستند اما رامین آقازاده قهرمانی و محمد نجاتی کارگر را هنوز اعلام نکردند. تا حالا با مادرهای این‌ها صحبت کردید آقای طالبی؟

طالبی گفت: با مادرهای آن‌ها صحبت نکردم ولی با خانواده‌هایشان چرا صحبت کردم.

علی‌نژاد در ادامه افزود: من عرض کردم تا حالا با مادر این کشته‌شده‌ها صحبت کردید؟

ابوالقاسم طالبی اظهار داشت: من باخانواده‌هایشان صحبت کردم ولی با مادرانشان نه.

مسیح علی‌نژاد اضافه کرد: با خانواده کدام‌شان در این فیلم‌تان صحبت کردید، کدام یک از آن‌ها را توانستید نمایندگی کنید؟

طالبی در جواب افزود: من در رابطه با کهریزک فیلم نساختم. فیلم من تا قبل از اتفاقات کهریزک هست.

علی‌نژاد در ادامه مصاحبه گفت: شما الان یک فیلمی ساختید که در آن از جنبش سبز هم یاد شده است. با کدام یک ‌از این آدم‌هایی در راهپیمایی شرکت کردند گفت‌وگو کردید، به جز آنچه که خودتان گفتید و کتاب‌هایی که توسط وزارت اطلاعات منتشر شده است.

طالبی در جواب تصریح کرد: نه فقط راجع به وزارت اطلاعات نبود. من ندیدم وزارت اطلاعات کتاب‌هایی در این باره منتشر کند.

علی‌نژاد در ادامه بیان داشت: الان اطلاعات شما در مورد این فیلم از کجاست؟

طالبی افزود: خانم علی‌نژاد این طوری نیست که شما می‌گید.

مسیح علی‌نژاد اضافه کرد: نه. من فیلم شما را ... نه نه. من مطالعه کردم. یک لحظه اجازه بدهید، شما گفتید در واقع در این فیلم سناریواش این طوری است که رئیس جمهور سابق قرار است ترور شود و اتاق فکر تمام اتفاقاتی که افتاده آمریکا و انگلیس هستند. من در واقع سؤالم این است که آیا این فیلم یک فیلم برگرفته از واقعیت است یا نه؟ شما هر جوابی بدهید ارزشمند است.

کارگردان سیاسی‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران در جواب این روزنامه‌نگار گفت: ببینید مسئله این است که فاصله شما با اتفاقات 88 از طریق فیس‌بوک و اخباری بود که می‌شنیدید. در ایران که حضور نداشتید؟

علی‌نژاد اضافه کرد: آقای طالبی من با خانواده بیش از 50 حالا 52 و 53 نفر از کشته‌شدگان مصاحبه کردم.

طالبی آمار ارائه شده توسط علی‌نژاد را نادرست می‌داند، اما علی‌نژاد می‌گوید من صدای آن‌‌ها را من ضبط کرده‌ام.

ابوالقاسم طالبی در ادامه این گفت‌وگو اظهار داشت: آقای موسوی در ختم ترانه موسوی شرکت کرد ولی بعدا معلوم شد این دختر زنده است.

علی‌نژاد افزود: آقای موسوی توی اون ختمی که شرکت کردند، برنامه‌ریزی شده بود که آقای موسوی برود و بعد خانواده را جلوی تلویزیون بیاورند. احمدی نجاتی کارگر هم همین‌طور بود آقای طالبی که صدا و سیما جمهوی اسلامی رفته از قبر قدیمی برادر احمد فیلم گرفته است. تلویزیون با یک نفری به اسم احمدی کارگر مصاحبه می‌کند و می‌گوید ایشان اصلا کشته نشده ولی ما با مادرش که حرف می‌زنیم گریه می‌کند و می‌گوید پسر من بعد از کهریزک کشته شده، قبری که تلویزیون نشان داده برای هفت سال پیش بود.

طالبی در ادامه تصریح کرد: این‌هایی که شما می‌گویید همه‌اش مال چیزهایی است که شما با تلفن از بعضی‌ها پرسیدید که اطلاعات کامل و واثقی نیست، اطلاعات کامل و واثق را باید تشریف بیاورید اینجا، راه بیفتید تو خانه‌ها، بروید با آدم‌ها حرف بزنید، بعد بلند شوید بروید ببینید اون قبری که نشان می‌دهند واقعا هست یا نه واقعیت نداره. خودتان بروید بهشت زهرا. من همه این کارها را کردم، البته من در رابطه با کهریزک.

علی‌نژاد اضافه کرد: آقای طالبی شما در فیلم‌تان از کهریزک هیچ چیزی نیست، در حالی که یکی از اساسی‌ترین اتفاقاتی که حتی آقای خامنه‌ای هم به آن اشاره کردند، کهریزک بوده ولی در فیلم شما هیج اشاره‌ای به کهریزک نشده است؟

طالبی در ادامه بیان داشت: آن چیزی که آقا گفتند و جلویش را گرفتند، یک فیلم سینمایی کامل هست که من در برنامه هفت هم گفتم که به نظر می‌رسد خود کهریزک یک فیلم سینمای کامل است و باید راجع به آن فیلم ساخته شود. همین طور برای سعیده پورآقایی، عاطفه امام و ترانه موسوی. همه این‌ها یک فیلم سینمایی است که باید راجع به آن کار شود و ‌این که شما انتظار دارید...

طالبی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه چرا شما سراغ مادر سهراب اعرابی نمی‌روید؟ گفت: من عرضم به شما این است که شما اینجا نیستید، الان هم که می‌خواهید با من صحبت کنید من نمی‌خواهم اهانتی به شما بکنم.

علی‌نژاد در ادامه بیان داشت: نه نه من واقعا صادقانه از شما سوال می‌کنم، چرا سراغ مادر سهراب اعرابی و ندا آقاسلطان نمی‌روید؟

طالبی در جواب این روزنامه‌نگار گفت: ببینید قصه ندا آقا‌سلطان یک قصه کاملا مبهمی است برای من. من تمام مطالب و اطلاعاتی را که داشتم خواندم و دیدم برای من معما است و هنوز هم حل نشده است. بنابراین من راجع به معماها کار نمی‌کنم.

طالبی اضافه کرد: عرض من به شما این است که فیلم من حدود 100 دقیقه است، من در 100 دقیقه که نمی‌توانم هشت ماه قصه‌ای را که در تحولات اتفاق افتاده، بیاورم. شما این انتظار را از من دارید که همه آن را در یک فیلم سینمایی بیاورم و نشان دهم...  طالبی: من اگر گفتم قصه‌ام واقعیت است، قصد ترور آقای خاتمی یک چیزی هست که اینجا پرونده‌اش هست، آدم‌هایش هست، همه چیزش هست، هواپیمایش هم هست...

علی‌نژاد در ادامه گفت: نه، آقای طالبی من این را قبول دارم. سوال من فقط این بود که شما راجع به اتفاقی فیلم ساختید که در این اتفاق تعداد چشمگیری کشته شدند ولی در فیلم شما اشاره‌ای به آن‌ها شده و خانواده‌های آن‌ها به این فیلم نگاه می‌کنند.

ابوالقاسم طالبی تصریح کرد: در فیلم من دیده می‌شود که آدم‌ها کشته می‌شوند. شما یک پیش قضاوتی دارید که این حکومت اسلامی به من گفته برو این فیلم را بساز و فرموده برو وزارت اطلاعات و فلان و بهمان. این‌ها واقعا واقعیت ندارد.

علی‌نژاد در ادامه مصاحبه گفت: نه نه من از شما سوال دارم آقای طالبی. هر چی شما بگویید ارزشمند است. سوال من این است که الان هنرپیشه‌هایی که در این فیلم استفاده شده یا هنرپیشه‌هایی که در فیلم‌های مشابه استفاده می‌شدند هنرپیشه‌های ثابتی هستند. خب این در واقع یک سوال در افکار عمومی به وجود می‌آورد که آیا همه این هنرپیشه‌ها که به شکل ثابت برای فیلم شما، اخراجی‌ها و فیلم‌های مشابه استفاده می‌شوند مثل «پایان‌نامه» آیا از مرکز خاصی به شما اعلام می‌شود که که باید چنین فیلمی ساخته شود یا نه؟

طالبی در پاسخ به این سوال علی‌نژاد اظهار داشت: این سوال متوهمانه است. ببنید اولا در کشور که ما یک میلیارد بازیگر نداریم. دو تا از بازیگران ما از «اخراجی‌ها» هستند، دیگر من شباهتی ندیدم.

ابوالقاسم طالبی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه آیا این فیلم را شما برای خوشایند رهبر جمهوری اسلامی ساختید یا برای افکار عمومی و یا برای تاریخ، گفت: برای من افکار عمومی، مردم و رهبری اینجا جدا نیستند، همه یکی هستند. در روز 22 بهمن، رهبری، مردم و ما یکی هستیم. روز 9 دی ما همه یکی هستیم، انتخابات‌ها همه ما یکی هستیم، اینجا دوگانگی نداریم، آن دوگانگی که در ذهن شما هست، نیست. حضرت امام (ره) می‌گفت بروید جبهه، ما نمی‌گفتیم امام گفته ما برویم ولی بعدا بچه‌های خودش نروند، مردم با امام فرق نمی‌کنند، این فرق را شما می‌گذارید.

ولی من برای این که تاریخ تحریف نشود و فردا یک مشت حرف‌های اضافه گفته نشود، تحقیق جامع و کامل کردم و آن چه در فیلم هست نه آن چه که نیست، مثلا کهریزک نیست، خانم ترانه موسوی نیست، عاطفه امام نیست، نماز جمعه آقای هاشمی نیست، روز عاشورا 88 نیست، روز تاسوعا 88 نیست. خب راجع به این‌ها‌ سوال می‌کنید از من که چرا نیست! بابا من یک فیلم نود دقیقه‌ای ساختم، همه هشت ماه را که نمی‌توانم بسازم.

مسیح علی‌نژاد در ادامه گفت: آقای طالبی من چرا راجع به سعید پورآقایی و ترانه موسوی سوال نمی‌کنم و یا راجع به کیس‌های دیگر که هنوز از قطعیت آن‌ها اطلاع ندارم. من راجع به مادر سهراب اعرابی سوال می‌کنم که حضور دارد، من راجع به مادر احمد نجاتی کارگر سوال می‌کنم، راجع به همسر احمد زیدآبادی سوال می‌کنم، راجع به همسر مسعود باستانی، راجع به همسر بهمن احمدی امویی روزنامه‌نگار که شما می‌شناسید.

طالبی افزود: اصلا شما لیست کنید بگویید، من راجع به این‌ها حرف می‌زنم. بزنید اشکال ندارد. من می‌گویم فیلم من راجع به این‌ها نبوده ‌است.

 علی‌نژاد بیان داشت: شما گفتید راجع به چیزهایی که نیست سوال کنید؟

طالبی تصریح کرد: آقای زیدآبادی آن موقعی که تو سایپا یا ایران خودرو مسئول روابط عمومی بود و حقوق میلیونی حقوق آن موقع جمهوری اسلامی خوب بود، بعد تصمیم گرفتند جمهوری اسلامی را ساقط کنند...

علی‌نژاد افزود: آقای زیدآبادی الان زندان است، به خاطر اندیشه‌شان و واقعا امکان دسترسی این بحث‌هایی که شما مطرح می‌کنید را ندارد تا پاسخ بدهد. من اطلاعی ندارم. این فیلم را شما برای خوشامد مردم ساختید، برای تاریخ ساختید یا برای لبیک گفتن به آقای خامنه‌ای؟ این یک سئوال است.

طالبی تصریح کرد: مردم و آقا، برای من و در تعریف من هیچ تفاوتی ندارند.

ابوالقاسم طالبی در پاسخ مسیح علی‌نژاد مبنی بر اینکه آیا من در تعریف شما مردم تلقی می‌شوم به عنوان مخاطب یا نه؟، گفت: کسی که به مردمش پشت کرده باشد و رفته باشد در دم و دستگاه دشمن، جزء مردم ما بوده ولی نمی‌دانم چرا - حیف - مردمش را رها کرده، رفته بلندگوی آن‌ها شده، با همه استعدادهایش؟!

علی‌نژاد اضافه کرد: چرا این‌طور فکر می‌کنید. من اگر الان امکان و شرایط کار داخل ایران داشتم، ایران می‌ماندم. همکارهای ما هم الان زندان هستند، آقای طالبی!

طالبی در جواب گفت: نه این‌جوری نیست. من نمی‌گویم تو زندان نیستند. من نمی‌گویم هیچ کسی را دستگیر نکرده‌اند. ولی این شکلی هم که شما طرح می‌کنید -داغ و درفش و زندان و حبس و آه و وای و اگر نباشی می‌گیرن - این جوری نیست.

علی‌نژاد در ادامه خاطرنشان کرد: یعنی الان شما فکر می‌کنید که همه چیز آنجا خوب است و در واقع همه روزنامه‌نگاران آزادی نقد را دارند؟

کارگردان «قلاده‌های طلا» بیان داشت: ببین محض نیست. اصلا قرار ما نبوده که آزادی محض بدهیم. آزادی محض که آزادی نیست.

علی‌نژاد افزود: من عرض کردم آزادی «نقد».

طالبی تصریح کرد: آهان «نقد» فرمودید. من فکر کردم آزادی محض. نقد با تخریب فرق دارد. نقد با اینکه شما بخواهید نظام را ساقط کنید، فرق دارد. هیچ حکومتی اجازه نمی‌دهد که ساقطش کنید. شما وقتی بخواهید فضای عمومی را با گفتارتان، با نوشتارتان، با دروغ طوری مشوش کنید که جامعه به اینجا برسد که بگوید خب - دچار بحران شود - خب معلوم است که اجازه نمی‌دهند ولی اگر شما بیایید فضای نقد را... همین فیلم من نقد است دیگر، سر تا پایش نقد است؛ از نیروی انتظامی نقد کرده‌ایم، از وزارت اطلاعات نقد کرده‌ایم. خب من هم بله! وقتی من نقد کردم وزارت اطلاعات بلافاصله نگفت بفرمایید آقا! خیلی هم خوب است! این‌جوری نبود. خیلی فراز و فرودها داشت تا من توانستم کار کنم، ولی خب کار کردم چون برای مردم، برای انقلاب اسلامی از بچگی زحمت کشیدم، جنگ رفتم، الان هم پای این چیزهایی که گفته‌ام ایستاده‌ام و دارم جلو می‌روم.

طالبی در خصوص فروش فیلم گفت: استقبال مردمی خیلی خوب بوده، یعنی الان تقریبا فروش اول سینماست.

مسیح علی‌نژاد گفت: بله. شما الان دارید می‌گویید استقبال مردمی خیلی خوب بوده از این فیلم، اگر آقای جعفر پناهی هم در واقع مجوز فیلم داشت بهتر نبود خود مردم قضاوت کنند؟

طالبی افزود: من راجع به همکارانم نباید صحبت کنم. شما نباید مرا در موضعی بگذارید که من در مقابل جعفر پناهی باشم.

علی‌نژاد بیان داشت: به خاطر اینکه آقای پناهی محکومیت 20 ساله گرفته است. مگر می‌شود که من خبرنگار وقتی که...

به گزارش فارس، ابوالقاسم طالبی اضافه کرد: ممکن است انسان‌ها بروند جرمی کنند و در دادگاه محکوم شوند، وکیل هم داشته باشند و محکوم شوند. ما که نباید همه کسانی که دارند کار می‌کنند بگذاریم مقابل... ما اینجا حدود 1000 تا کارگردان داریم. شما هزار کارگردان را بگذارید جلوی آقای جعفر پناهی و بگویید که این هزار نفر جلوی یک نفر؛ یا همه‌تان باید بمیرید یا آقای جعفر پناهی! آقای جعفر پناهی یک‌سری جرایمی داشته، رفته آنجا، دادگاه رفته، تجدید نظر شده، دوباره رفته، دوباره آمده... الان هم که همه جا هست ایشان! همه جشن‌ها می‌آید، شرکت می‌کند، می‌آید آنجا می‌نشیند، خارج از کشور رفته، یک فیلمش را هم فرستاد خارج! اصلا اینجوری نیست. چرا این فکر را می‌کنی؟ فیلم ندیده را چرا قضاوت می‌کنی دخترم؟!

طالبی در خصوص محمد نوری‌زاد، گفت: آقای نوری‌زاد الان رفیق من است، رفیق خانوادگی من است. شما راجع به نوری‌زاد صحبت می‌‌کنید. آقای نوری‌زاد در نظر شما، الان یک آزادی‌خواه است. درست است؟ اولا آقای نوری‌زاد نقد نکرده، فحش داده، حالا اشکال ندارد. الان هم زندان نیست، آزاد است. من یک عرضی به شما دارم. عرض من این است که شما می‌گویید کل مخالفین آقا الان زندان هستند؟ اگر زندان هستند، یعنی واقعا آقا آن‌قدر کم مخالف دارد؟ یعنی این 51 تا 60 تا یا 100 یا 200 تایی که شما می‌گویید توی کشور 75 میلیونی مخالف دارد؟

آقای نوری‌زاد که هفته‌ای یک نامه دارد... اصلا فستیوال نامه راه انداخته، ما اینجا داریم می‌خوانیم دیگر، شما خارج هستید فکر کنم به دستتان نمی‌رسد.

ابوالقاسم طالبی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه آیا آقای نوری‌زاد همانند شما اجازه ساخت فیلم دارد که در سینما اکران شود؟ گفت: آقای نوری‌زاد داشت فیلم می‌ساخت. ایشان دو فیلم به کمک بنده ساخت، آقای نوری‌زاد در راستای اندیشه‌های خود از دوران جوانی تاکنون، زحمت کشید و فیلم ساخت. کل مخارج فیلم را نیز سازمان تبلیغات پرداخت کرد. پول فیلم دوم او را نیز مؤسسه شهید آوینی داد و یک قران هم برنگشت. فیلم چهل سرباز ۲ و نیم میلیارد شد که یک قران آن هم برنگشت. آقای نوری‌زاد در انتخابات ۸۸ ناگهان یک اتفاقی افتاد که ایشان به تمام گذشته خویش پشت پا زد و به خود و گذشته‌اش لعنت می‌فرستد، این اتفاق برای هر انسانی امکان دارد رخ دهد و حالا شما از آن دارید استفاده می‌کنید.

کارگردان «قلاده‌‌های طلا» در پاسخ به این سوال که آیا ممکن است فردا‌ آقای طالبی هم به کارهایی که امروز انجام می‌دهد لعنت بفرستد و پشیمان شود؟ افزود: خانم علی‌نژاد ممکن است هر انسانی فریب شیطان را بخورد و تحت تأثیر شیطان قرار گیرد، همه ما در هر لحظه می‌توانیم بنده شیطان و یا بنده خدا باشیم.

علی‌نژاد در ادامه خاظرنشان کرد: همین رویکرد و همین نگاه در فیلم وجود دارد، شما هر معترضی را یا اراذل و اوباش دانسته‌اید و یا عوامل بیگانه و یا فریب‌ خورده. شما بگویید در فیلم شما آیا شخص معترض، جایگاه مثبتی هم دارد به عنوان یک معترض در داخل کشور که بر اساس قانون اساسی اصل ۲۷ بتواند اجازه اعتراض در خیابان را نیز داشته باشد یا نه؟

طالبی بیان داشت: خانم علی‌نژاد، فیلم من اصلا این‌گونه‌ای که شما فکر می‌کنید نیست، معترضین روز 25 خرداد مورد تکریم هم قرار گرفته‌اند، از زبان یک بسیجی، آن‌ها مردمی هستند که برای جمهوری‌شان زحمت کشیده‌اند.

علی‌نژاد اضافه کرد: نه این‌گونه نیست بلکه آن‌ها مردمی هستند که الان به جمهوری اسلامی معترض بودند و به خیابان‌ها آمده‌اند؟

طالبی اظهار داشت: همان مردم را می‌گوید، در جواب یک بسیجی دیگر می‌گوید که مردم برای جمهوری‌شان زحمت کشیدند، برای اینکه من به مملکت خویش پشت نمی‌کنم، اینجا مال من است.

علی‌نژاد گفت: شما اینجوری تشخیص داده‌اید!

ابوالقاسم طالبی در ادامه گفت‌وگو با این روزنامه‌نگار گفت: من در اینجا متولد شده‌ام و تا آخر ایستادگی می‌کنم و تا زمانی که زنده هستم خودم و فرزندانم، میز انگلیسی‌ها را اگر بخواهند چیزی روی آن قرار دهند می‌شکنم، ما این هستیم، ما همیشه ایستاده‌ایم، ما بچه‌های امام(ره) هستیم. نشناختند ما را! حال آنکه برخی از افراد ریزش کنند، از آن طرف هم ۱۰۰ نفر به این طرف آمده‌اند، ریزش و رویش در همه جا وجود دارد، دلخوش کنید به آقای نوری‌زاد، ابراهیم نبوی، البته معلوم نیست این‌ها آن طرف آمده باشند، شاید بعدها بفهمیم که اشتباه کرده‌ایم (!). فقط ما هستیم که داریم اعتقادی کار می‌کنیم، بقیه پولی‌اند یا این طرف می‌گیرند یا آن طرف...



منبع

عباس سیاح طاهری