عصیان

درباره بلاگ
عصیان

عصیان خیزشی است در مقابل تمام ناحقی ها و بی حقی ها... جایی برای گفتن حرفی حق؛ ولو تلخ و کوتاه ...

بایگانی
آخرین مطالب
۱۲ تیر ۹۲ ، ۰۹:۵۱

مادر و فرزند

بوی خون کوسه های خلیج را هار کرده بود و به سمت قایق ها می آمدند... باید سریع جنازه ها را جمع می کردند... خیلی خطرناک بود... قواص ها به آب زدند... مادر نوزادش را در آغوش گرفته بود و نمی شد جدایشان کرد... همانطوری خشک شده بودند...

ایرباس روی رادار با اف 14 فرق داشت...




پ/ن:
 1- توضیح عکس تصویر ایرباس و اف چهارده روی رادار ناوی در کلاس وینسنس
2-توصیه می کنم این مطلب حبیب احمدزاده را هم در این باره بخوانید: نامه ای به کاپیتان ویل راجرز



عباس سیاح طاهری
۰۶ تیر ۹۲ ، ۱۲:۰۱

از رنجی که می بریم...

این روزها عجیب آشفته بازاری است... همه چیز دارد عوض میشود... همه دارند خودشان را برای دولت جدید آماده میکنند و هرکس به نوعی... اما اتفاقی که دارد می افند و اصلا اتفاق خوبی نیست شکل گرفتن و سرباز کردن عداوت ها و کینه ها نسبت به دولت نهم و دهم و از طرفی دیگر تبدیل دولت به قدیسی است که رجعت خواهد کرد...

افراط و تفریط همیشه همه ما را زمین می زند... متنفرم از این دو... چه آن هایی که احمدی نژاد را می کوبند و چه آنهایی که قدیسش می خوانند...

احمدی نژاد یک انسان بود مثل همه انسان ها... با همه خوبی ها و بدی هایش... با لجاجت ها و ساده گوئی هایش، با ادبیات عامیانه معلمی اش که گاهی سوتی های زیادی هم از آن در می آمد... احمدی نژاد یک "آدم" عادی بود... همین

باید انصاف به خرج داد... من معتقدم که دوری از انصاف هر همه ما را به لب پرتگاه بی اخلاقی هدایت می کند... (کما این که احمدی نژاد را هدایت کرد) این بهترین دلیل برای نوشتن این سطور در این روزهاست... 



این روز ها کسی به رئیس دستگاه قضا ایراد نمی گیرد که دولت را بی قانون می خواند و بچه (آملی لاریجانی: تصمیم رییس جمهور برای بایگانی کردن لایحه جامع وکالت به لجبازی کودکانه شبیه است)  ویا حرف هایی از این دست که کاندیداها در زمان مناظرات زدند و طوری جلوه کردند که انگار دولت این 8 ساله مشغول تخریب بوده نه کار که صدای رهبر را هم درآورد (خدماتى که شده، کارهاى زیربنائىاى که انجام گرفته، سازندگىهائى که انجام گرفته، اینها را نباید ندیده گرفت. اینها در اظهارات نامزدهاى محترم، در برنامههاى دو سه هفتهاىِ تبلیغات انتخابات، غالباً ندیده گرفته میشد. چقدر خوب بود وقتى که مثلاً معضل اقتصادى را بیان میکنند، گرانى را بیان میکنند، تورم را بیان میکنند - که البته اینها واقعیت هم دارد - در کنارش کارهائى که انجام گرفته است، زحماتى که کشیده شده، اینها را هم بیان میکردند. دیدار مسئولان قضایی - 5 تیر 92)

کاش زمان مارا به عقب ببرد و یا کاش تر رسانه ملی بیایید و تمامی فعالیت های احمدی نژاد را در طی این 8 سال با دور تند به مردم نشان بدهد. ببینیم چه بودیه ایم وچه شده ایم. بدون هیچ سوگیری ای و با رعایت انصاف. از زمان تحلیف تا امروز. در تمامی حوزه ها... از این که شاخص بورس چند بوده و الان چگونه است؟ میزان سرانه مسکن، کتاب، فیلم، میزان دریافتی حقوق، بازنشستگی، رشد جمعیت، ضریب جینی، سرمایه در گردش، نقدینگی، میزان پروژه های عمرانی، سد ها، نیروگاه ها، پالایشگاه ها، خطوط ریلی، جاده ای و هوایی، میزان راه های روستایی، اتوبان های بین شهری، تونل ها، تولید ناخالص ملی، میزان صدور نفت، قیمت نفت ، وضعیت صندوق ذخیره ارزی، وام ازدواج، سرانه ازدواج و طلاق، سرانه بهداشت، پزشک خانواده،پیشرفت های فضایی، تعداد سازمان های مردم نهاد (NGO)، سرانه آموزش و پرورش، تعداد معلمین و دانش آموزان، سرانه گسترش حوزه ITC و اینترنت و زیرساخت های محیا شده، مقبولیت جهانی، میزان قطع نامه های صادر شده علیه ایران، فناوری های نوین،  حوزه کشاورزی، واردات محصولات باغی، دانه های روغنی، گندم و...، میزان پیشرفت ها و یا درجازدن های نیروهای مسلح، گسترش ها و عدم توفیق ها در حوزه معدن، میزان واحد های ایجاد شده، حمایت شده و یا ورشکسته شده در صنعت و... 



کاش جایی بود که منصفانه آمارهایی از این دست را عرضه می کرد. آن وقت شاید میشد بهتر درباره رئیس جمهور و اعوان و انصارش و خدمات و خیانت هایش حرف زد. تمام حرف من همین است، نه این که احمدی نژاد بی عیب باشد! نه اصلا! حمدی نژاد یک انسان بود مثل همه انسان ها... با همه خوبی ها و بدی هایش... با لجاجت ها و ساده گوئی هایش، با ادبیات عامیانه معلمی اش که گاهی سوتی های زیادی هم از آن در می آمد... احمدی نژاد یک "آدم" عادی بود... همین که مدتی رئیس جمهور این مملکت بود... نه خدایی می کند و نه دریوزگی... این وسط ایستاده است. مثل خیلی های دیگر، مثل خیلی هایی که این روزها دارند تجربیات دوران ریاست جمهوریشان را مرور می کنند و یا خود را برای ریاست جمهوری آماده می کنند...

تمام حرف من همین است... می ترسم و رنج  میکشم از این که چند سال بعد همین برخورد را به نوعی دیگر با روحانی هم بکنیم... نمی شود آدم در راس قدرت باشد و کار نکند... آن هم کسی مثل احمدی نژاد... (پرکارى این دولت هم انصافاً چیز برجسته‌اى است؛ حتى بعضیهایى که مخالف هم هستند، این را نمى‌توانند انکار کنند؛ یعنى بى‌انصافیها هرچه هم زیاد باشد، نمى‌تواند بر این حقیقت غلبه پیدا کند که دولت شما انصافاً دولت پرکارى است و تلاشتان وکارتان و تحرکتان خیلى زیاد است. این بسیار جاى خرسندى دارد.
دولت نهم و دولت دهم شناخته شده به پرکارى، پشتکار و خسته نشدن؛ سعى کنید این حالت را، این سُمعه‌‌ى خوب را تا آخرین لحظات حفظ کنید؛ خدا هم ان‌‌شاءالله کمکتان خواهد کرد. مقام معظم رهبری 91/6/3)


هنوز یادمان نرفته که زمانی آرزوی شاخص بورس بالای 9000  واحد را داشتیم و امروز شاخص بور در مرز 49000  واحد و پر بازده ترین بورس دنیا است... منهای همه  کارهای دولت همین یک بند کافی است تا ممنون زحمات 8 ساله اش باشیم... 

این ها را ببینید... این ها ملاک است و مصداق نیست منتها کمک می کند به با انصاف نگاه کردن... کاش مصداق ها را می شد پیدا کرد و مقایسه کرد عملکرد ها را...

نقاط ضعف دولت نهم و دهم

نقاط قوت دولت نهم و دهم

عباس سیاح طاهری
۰۲ تیر ۹۲ ، ۱۴:۴۸

لم یشکر المخلوق

نه این که احمدی نژاد بی عیب باشد! نه اصلا!
اما وقتی بعد از 16 سال هنوز هم دوم خرداد برای بعضی ها خاطره انگیز است ما چرا یاد نگیریم که از زحماتمان و داشته هایمان درست استفاده کنیم.

بی انصاف است هرکس که در این 8 سال بگوید کاری نشده... درحوزه اقتصاد دولت این اواخر ضعیف عمل کرد اما هنوز یادمان نرفته که زمانی آرزوی شاخص بورس بالای 9000 داشتیم و امروز شاخص بور در مرز 49000 است...


منهای همه  کارهای دولت همین یک بند کافی است تا ممنون زحمات 8 ساله اش باشیم...

مراسم تقدیر از زحمات 8 ساله احمدی نژاد ایده خوبی است... خدا به برگزار کنندگانش خیر دهد.

سوم تیر، تهران، میدان 7 تیر، سالن سیدالشهدا ساعت 15:30




عباس سیاح طاهری
۲۵ خرداد ۹۲ ، ۲۳:۳۴

پایان انتخابات

مویوم برگشتم سر همون زمین... منتها بی تراکتور...


پ/ن: پایان انتخابات...


عباس سیاح طاهری

این روزها دیگر روز های روشن شدن خطوط است. حد و مرزها، فعالیت ها و دغدغه ها.

خیلی بی مقدمه من از جلیلی حمایت می کنم. به دلایل فراوان، اما چون مراد من از این نوشته ترغیب برای جذب رای نیست پس می گذرم.

این متن کوتاه از وحید یامین پور است:

لذتی که در سکوت هست در پروپاگاندا نیست! جلیلی ضد تبلیغ است، کم حرف است، اگر کلمه های «تهدید»، «فرصت» و «سازوکار» را ازش بگیری، نمی تواند جمله اش را تمام کند. کم ارتباط است و سرد، حتی وقتی می خندد هم یخ می کنی. کلاً جلیلی ضد رسانه است. آنها که میخواهند تبلیغش کنند، سردرد میگیرند. احتمالا هیچکس نمی تواند یک جمله ی هیجان انگیز از او بشنود یا اورا وادار کند رفتاری نمایشی انجام دهد.
 
چند شب پیش وقتی تلویزیون از او رونمایی کرد مردم با یک بچه مثبت سربه زیر ولی محکم و قاطع آشنا شدند. احتمالا خیلی ها تلاش کردند بفهمند او چه می گوید، ولی نفهمیدند. اما این همه ماجرا نیست.
 
مخاطبان رسانه خودشان پیام رسانه ای را رمزگشایی میکنند. خیلی اوقات آنها به حرفها گوش نمی دهند بلکه به ترکیبی از حرکات، نشانه ها و واکنشها توجه می کنند. هر کاندیدایی هاله ای رسانه ای دارد - البته نه هاله نور - که ادبیات و سخنان فقط بخشی کوچک از این هاله را تشکیل می دهد.
 
هیچکس نمی تواند انکار کند در رمز گشایی مخاطبان تلویزیونی، نشانگان جلیلی هم نشینی و همسایگی بسیاری با احمدی نژاد دارد. اما هرچه بیشتر میگذرد مردم با یک ورژن متفاوت از یک احمدی نژاد نجیب، کم حاشیه، سرد، قاطع و «دشوار یاب» آشنا می شوند. این یک واقعیت است که جوّ را همین هاله های متفاوت و «دشوار یاب» می سازد. آدمی که نتوان پیش بینی اش کرد و در عین حال در چشمهایش بتوان برق زیرکی و قاطعیت را خواند.
 
اینها را گفتم که دائم از اینکه کاندیدای مورد علاقه تان آنچنان که توقع دارید حرف نمی زند، نگران نباشید.


 
اما حال باید با این کاندیدای بی رسانه چه کنیم؟ من فکر می کنم با رعایت نکات زیر و نگاه هر فرد یک ستاد برای جلیلی میتوان موج رسانه ای عظیمی را ایجاد کرد. به شرطی که همه تبلیغ کنیم. البته این سطور مخاطب خاص دارد که همان ستاد دکتر جلیلی است.
جلیلی باید این کارها را بکند (بدیهی است برای تبلیغ او همه هم باید همین کارها را بکنیم):
1- تبیین وظیفه شورای عالی امنیت ملی در حوزه های مختلف، بگوید شورا چه کار کرده است، شان شورا را در حاکمیت تبیین کند.
2- سطح دسترسی به اطلاعات در شورا را مطرح کند. اشراف اطلاعاتی ای که جلیلی به خاطر حضور در شورای عالی از وضعیت کنونی کشور دارد را هیچ کاندیدایی ندارد. پس این برگ برنده باید رو شود.
3- بیان علت مشکل و راه حل آن، با این رویکرد که شرایط امروزی مردم معلول این علت هاست، مثلا در حوزه تورم و اقتصاد.
4- دوری گزینی از مطرح شدنش به عنوان "فقط مذاکره کننده هسته ای". نباید از هسته ای مثال بزند. باید روی شئون دیگر سیاست خارجی که در آنها بسیار بیشتر از بحث هسته ای سابقه و تبحر دارد تکیه کند.
5-باید کمی ریا بکند! کارهایی را که در شورای عالی کرده است مطرح بکند. مثل ایده ی اقتصاد مقاومتی که به رهبر ارائه کرد یا کشف فساد 3000میلیارد تومانی و...
6- یک بار برای همیشه و فقط یک بار روند پرونده هسته ای را از روزی که در دست گرفته تا امروز به طور شفاف بیان کند. (محملی مناسب برای فیلم)
7-وقتی از فعال کردن ظرفیت ها صحبت می کند باید یک راهکار هم کنارش عرضه بکند.
8- تبیین کارکرد اسناد بالادستی در مقابله با برنامه ای که نامزدهای دیگر می گویند ندارد. وقتی کارکرد اسناد بالادستی را به خوبی برای مردم بیان کرد دیگر کسی به او نمی گوید "کلی حرف میزند" بلکه خواهند گفت: "چقدر نگاه جامعی دارد!"


عباس سیاح طاهری
۰۱ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۳۱

رویای آشفته

بالاخره نتایج احراز صلاحیت ها اعلام شد و هشت نفر این مجال را پیدا کردند که خودشان را در سنجه مردم بسنجند... جدای از اتفاقات اخیر و بحث های  مربوط به تایید صلاحیت ها  و عدم احراز افراد نکته ای که امروز کمی مرا به فکر فرو برد این بود:

همه ما روزی که هاشمی برای ثبت نام انتخابات ریاست جمهوری آمد را به خاطر داریم... این تصور که آیت الله 78 ساله دوباره بر مسند ریاست جمهوری تکیه بکند چیز دردناکی بود. حسی شبیه آدم بزرگی که ناگهان کوچک شود و به 20 سال قبل باز گردد.

شاید خیلی ها رد صلاحیت هاشمی را پایان سلسله مرگ سیاسی او جلوه دهند... عدم اقبال مردم در مجلس ششم، عدم اقبال مردم در ریاست جمهوری هشتم و عدم احراز صلاحیت در یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری...

شاید برای خیلی از امثال من، هاشمی باندی بوده است در پس پرده، مافیایی که قدرت، ثروت، نبض بازار و عملاً آن چیزی که ما آن را بعنوان "معیشت" مردم می شناسیم برای مدت ها در دست داشته و دارد. البته این را نمی توان به عنوان یک حرف قاطع در نظر گرفت. منتهای مراتب این هم یک گمانه زنی است که شرایط امروز ما همگی معلول هاشمی و باند های اقتصادی متصل به اوست.

حال در زمانی که یک دولت ضعیف اقتصادی (به فرض عدم دخالت باندهای فوق الذکر در روند اقتصاد) به پایان راهش نزدیک می شود، بهترین گزینه ای که برای اداره کشور مثل الهه ای آسمانی نزول اجلال می کند کیست؟ هاشمی...

این چند خط شاید واقعا مبنای حضور این باند در روند انتخابات بود... حال چه اتفاقی افتاد؟ همه کسانی که دغدغه گفتمان انقلاب اسلامی، تبعیت از رهبری، احساس تکلیف و... را داشتند به صحنه آمدند... نامزد شدند، موضع گیری کردند و رفتند... کلام من از این جا شروع می شود:

یادمان بیاید آن زمانی که نتایج اعلام نشده بود، همه  گمانه زنی ها و احساس تکلیف ها برای آوردن نامزدی "هم وزن" هاشمی در انتخابات بود. کسی که رای بالایی داشته باشد، مقبولیت و مشروعیت و تبعیت  او هم اثبات شده باشد.

خب! همه در این زمان دم از وحدت و یک پارچگی زدند، سخن از ائتلاف و معرفی نامزد واحد و... و آن را یک تکلیف می دانستند. البته در آن زمان هم کسانی بودند مثل رضایی یا قالبیاف که خود را ورای این جناح بندی ها می دیدند (و البته می بینند) اما جریان کلی حاکم بر اصول گرایان به این سمت بود که باید با یک کاندیدا شرکت کرد و با رای بالا او را به ریاست جمهوری رساند و صد البته تکلیف این است که با در خدمت قرار دادن تیم ها، ایده ها و نظرات، بهترین دولت را به منصه ظهور کشاند... و این چه رویای شیرینی بود...



امروز که این سطور را می نویسم، هاشمی رد صلاحیت شده است و همه ی هشت کاندیدا خود را شایسته مقام ریاست جمهوری می دانند... روی صحبت من با اصول گرایان است... تهدید هاشمی از بین رفت... الحمدلله... حال آیا باید این رویای شیرین وحدت بین اصول گرایان هم به خوابی آشفته بدل گردد؟ چه شده است که با رد صلاحیت هاشمی همه آن هایی که تا دیروز دم از وحدت و معرفی یک نامزد می زدند امروز اعلام می کنند که: " من مرد میدانم و تا آخر ایستاده ام" آن احساس تکلیف برای وحدت کجا رفت؟ آیا رئیس جمهور آینده دیگر نیاز ندارد که رای بالایی داشته باشد؟ آیا آن "تقوایی" که برای کارهای سیاسی لازم است دیگر وجود خارجی ندارد؟ آیا دیگر همه چیز با رد صلاحیت هاشمی درست می شود؟ و آیا امروز ما مصداق این کلام امیرالمومنین علی (علیه السلام ) نیستیم که می فرمود:

«واللّه یمیت القلب و یجلب الهم اجتماع هولاء القوم علی باطلهم و تفرقکم عن حقکم»

به خدا سوگند! که چنین وضعی قلب را می میراند و از هرسو غم و اندوه برمی انگیزد که این قوم برباطل خویش متحد و همداستان اند و شما بر محور حقتان پراکنده اید...(شرح نهح البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص309)

عباس سیاح طاهری
۱۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۳:۵۸

آبراهام لینکلن و احمدی نژاد!

فیلم لینکلن ساخته اسپیلبرگ را دیدم! عجب فیلمی بود! پر از نکته! سعی می کنم مرتب نکته ها را بنویسم.

1- شخصیت پردازی:

- من احمدی نژاد سال84 را در لینکلن دیدم! فردی با زندگی ساده، (مثل سکانس واکس زدن کفش ها) 

- مردمی: دیدارهای مردمی بی واسطه، محبوبیت بالا در خیابان و...

- کار شبانه روزی: تا ساعت 3:40 دقیقه شب هم کار می کند.

-تلاش برای برقراری عدالت

- خاکی، کسی که از کف به بالا رسیده: کار نقشه برداری می کرده، وکیل بوده و...

- فرزانه و فاضل (از اینجایش احمدی نژاد نیست!): نگاه کنید به سکانس هایی که در اوج فشارها یا مسائل پیچیده، لینکلن با بیان یک داستان، بخشی از یک شعر یا نمایشنامه شکسپیر معضل را به راحتی حل می کند.

- اسطوره انسان کامل: نگاه کنید به سکانس های بازی با پسرش، کول کردن بچه خواب، محبت به بچه ها و... و شاه بیت این غزل را می توان در سکانس رای گیری کنگره و دیزالو به لینکلن درحال کتاب خواندن با پسرش و تکیه بر صندلی اش با آرامشی پیامبرگون به طور بسیار زیبایی دید.( لینکلن رو به نور نشسته است)


2- نقش سیاست در فیلم:

- رئیس جمهوری که قدرت ندارد! نگاه کنید به سکانس فریاد وزیر جنگ بر سر لینکن که نمی خواهم داستانت را بشنوم... از این دست سکانس ها در فیلم زیاد بود که لینکلن مثل عارفی فرزانه بین سیاست مداران گرگ صفت گیر کرده بود و مستاصل بود...

- اشاره به قدرت احزاب: هیچ کسی حق ندارد خلاف نظر حزب حرفی بزند. حتی لینکلن که خودش رئیس حزب است نیز همچین قدرتی ندارد.

- قدرت لابی های پشت پرده: قدرت لابی ها! همه تصمیم ها یا بر مبنای لابی بازی است یا معامله.

-آیا مصداق امروزی بیلر " هاشمی " است؟!!!


3-معنویت و دین:

نگاه کنید به سکانس درگیری در مجلس و دیالوگ: " آیا خداوند دو نژاد را یکسان آفریده است؟" این سکانس مصداق بارز تحریف در مسیحیت است...

تقدس بخشیدن به لینکلن و قانون منع برده داری: نگاه کنید به سکانس اعلام نتیجه رای گیری: صدای ناقوس و حرکت لینکلن به سمت نور... 

- دقت به نوع پوشش ها، برخوردها و... بسیار جای تامل دارد. در فیلم لباس ها اکثراً پوشیده است و تنها یک سکانس بوسه وجود دارد که بین یک پیرمرد و پیرزن اتفاق می افتد...!



4- دیالوگ ها و سکانس های نکته دار: 

- توی فیلم حتی یک فحش هم نمی شنوید و این برای آمریکایی ها بسیار عجیب است!(بغیر از جمله دهنم سرویسه از آن فرد لابی باز در دیدار با لینکلن) آیا برای تقدس بخشی این کار صورت گرفته است؟!

-لینکلن: "ما پاهایمان را فراتر از عرصه جهان گذاشته ایم... در حالیکه سرنوشت منزلت انسان ها در دستان ماست!" آمریکایی ها با این تاریخ شرم آور چطور ادعای حقوق بشرشان می شود؟!

-لینکلن: من رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا هستم، با قدرتی بی اندازه! پس بروید و آن 11 رای را برای من بگیرید.(نوع قرار گرفتن دوربین، موسیقی فوق العاده و ادای دیالوگ بسیار قوی است و شاید بهترین سکانس فیلم برای القای غرور به یک آمریکایی باشد...)

- استیونز: این بزرگترین مصوبه قرن 19 است که با همیاری و ترغیب "پاک ترین" مرد آمریکا (لینکلن) به نتیجه رسید...

نگاه کنید به سکانس های عبور لینکلن از بین جنازه های خودی و دشمن و موسیقی فوق العاده اش، شاید حلقه گم شده ما در سینمای دفاع مقدس همچین سکانس هایی باشد... وای بر سینمای دفاع "مقدس" ما!

- باری را که سردار جنگ بر دوش لینکلن می گذارد پیامی است که شاید هیچ یک از حضرات خودی درک نکردند... بعد از پایان جنگ این دونفر در خلوتی با هم نشسته اند و سردار به لبنکلن می گوید:" ما در جنگ "پیروز" شدیم. حالا تو باید ما را از این وضعیت خارج کنی... کاش کسی این حرف ها را بعد از به هاشمی هم می گفت...

- " من آرزو دارم به سرزمین مقدس بروم... اورشلیم... جایی که داوود و سلیمان نبی را رفته اند... آرزوی لینکلن رفتن به اسرائیل است!!! البته برای این که ذهن افراد را به حمایت از اسرائیل ترغیب کنند چه راهی بهتر از این؟!تمام فیلم اسطوره ای می اسزی پیامبرگون و در انتها آرزویش رفتن به اسرائیل باشد! عجب حکمتی! شاید بنیان سیاست خارجی آمریکا بر همین اساس بنا شده باشد!: به سمت اسرائیل!


پ/ن: من شخصیت لینکلن را با عینکی سیاسی نگاه نمی کنم. شاید او انسان سالمی بوده است. اما این روند "جملات حکیم فرزانه شهید آبراهام لینکلن" را قطعا بر نمی تابم. مگر ما برای امام و یا رجایی و بهشتی و مطهری این کار را کرده ایم؟ یا اصلاً برای امیر کبیر و شیخ فضل الله؟! و یا اصلاً تر کوروش! مشکل اینجاست: بیگانه پرستی...


عباس سیاح طاهری
۱۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۳:۰۸

نگاهی به فیلم زندگی پی (پای)

به نظرم فیلم خوبی است! مخصوصا برای بالیوود. تصاویر فوق العاده از طبیعت، حیوانات، و همچنین اقیانوس بسیار جذاب است. اما آنچه به نظرم بسیار جای تامل دارد، این است که فیلم دارد یک حرف می زند:

1-      همه ادیان واحدند، مثل سکانسی که پای می گوید من یک مسیحی مسلمانم و البته بودایی. و صد البته یهودی هستم و الان کتاب مقدس یهود را تدریس می کنم. این یک نگاه است.

2-      نگاه دوم را می توان نگاهی مخالف دین دانست. این که اصلاً دین کارکرد اساسی ندارد. خدا همه کاره است و یکی است و دین ساخته ذهن بشر است برای ایجاد اختلاف؛ با نگاهی عقلانی میتوان به خدا رسید و نیازی به  پیامبر و دین نیست. مثل سکانس نهار خوردن خانوادگی و صحبت های پدر درباره دین و فاصله اش با تعقل (که البته فقط هجمه به اسلام است نه به ادیان دیگر – اشاره به عدد 1400 سال می کند-)

3-      پای پیامبری است الهی یا مصداقی از یک اومانیسم جدید است؟

4-      کانادایی: من داستان ببر را بیشتر دوست دارم

پای: چون درونش خدا است!!!

عباس سیاح طاهری
۱۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۴:۱۱

انتخاباتیه

اول: این روزها نزدیک انتخابات همه چیز جایش را عوض می کند... آدم ها "عوض" می شوند... و آدمی که درست عوض نشود "عوضی" است...

دوم: من معتقدم نباید تمام کارهای این دولت را زیر سوال برد. احمدی نژاد به غایت یک رئیس جمهور مردمی بود. با عملکردی فوق العاده در حوزه سیاست خارجی در دولت نهم و متوسط رو به خوب در دولت دهم، فوق العاده در حوزه کارهای عمرانی در هر دو دولت، خوب در حوزه آموزش، و ضعیف در حوزه اقتصاد.

بازگشت به گفتمان انقلابی، روحیه جهادی، سه شیفت کار کردن، جرئت مواجهه با غول های برنامه ای کشور مثل هدفمندی یارانه ها، سهمیه بندی سوخت و مسکن مهر را می توان از نقاط مثبت احمدی نژاد دانست.

قصد این نوشته نقد و بررسی احمدی نژاد نیست! چون بحمدلله و به لطف فضای باز نقد این روزها، هم کاندیداها و هم رسانه ها با تیزترین و دقیق ترین تیغ ها از خجالت دولت در می آیند... مراد فقط یادآوری این نکته بود که: " درست است که این دولت مثل آن حیوان نُه مَن شیر ده در آخر کار دارد خراب می کند اما نباید تمام کارهای دولت را و پیشرفت ها را نادیده گرفت" برای حسن ختام این بند لازم است مثالی بزنم: امسال استان خوزستان به مدد رشد بی سابقه احداث "جاده های استاندارد" رتبه اول کاهش تصادفات رانندگی را (آن هم به میزان 47 درصد) از آن خود کرد... این یک کار تنها کلی جای شکر دارد.

سوم: پیشرفت و عدالت، توسعه پایدار، آرامش، بازگشت به قانون، معلم سیاست، هوای تازه، دولت تدبیر و امید، سلام بر زندگی، دولت قانون و شعارهایی از این دست به نظرم این روز ها زیاد ورد زبان کاندیداهاست. به غیر از شعارهای بی ربطی که برخی می دهند مثل : من و تو با هم ما ، بهار و... که بار تشویقی و وعده ای ندارد، همه این شعار ها به نوعی دعوت به چیزی است... آن چیزی که از میان این سخنان امروز اهمیت پیدا می کند به نظرم این چند خط است: "هر کسی که رئیس جمهور آینده این کشور شد باید شعارهای تمامی کاندیداهای شکست خورده را به دقت مطالعه کند. حتی کاندیداهای مستقل بی رای را، چرا که قطعاً مجموع این شعارها خواست "عموم" مردم از رئیس جمهورشان است. خواست به حقی که باید محقق شود...

و این البته همان خواست رهبری هم هست که فرمودند: رئیس جمهور بعدی باید ویژگی های مثبت رئیس جمهور فعلی را دارا باشد... و البته ضعف هایش را (که کاندیداها برای کسب رای روی آن ها زوم کرده اند) نداشته باشد. و این یعنی پیشرفت...

چهارم: این روزها به این نکته زیاد فکر می کنم که: با این که رد صلاحیت مشایی محرز است، برنامه احمدی نژاد برای بقای در بازی قدرت چیست؟ سفرهای سنگین استانی این روزها و افتتاح طرح هایی که شروع شده اند را چه چیزی باید معنا کرد؟ تاریخ نشان داده مردم ما حافظه شان تحت تاثیر احساسات تغییر می کند. اگر در آخر کار این دولت احمدی نژاد بدون معرفی نامزدی و با یک بار بسیار زیاد پروژه های افتتاح شده لبخند ژوکوندی تحویل مخالفینش داد و گفت دیدید "خادم ملت" را چطور به صلابه کشیدند بی دلیل؟! و قدرت را به رئیس جمهور بعدی واگذار کرد، چه؟! 

و چهار سال بعد با قدرت متکی به "خاطره خوب پروژه های افتتاح شده" به بازی قدرت بازگشت، آن وقت چه می کنیم؟ آیا می توان تاثیر عمیق فعالیت های سازنده او را در حوزه آبادانی و عمران بی تاثیر دانست؟ البته قصد ندارم تمام فعالیت های دولت را زیر سوال ببرم که مطمئنم بخش اعظمی از آن (و شاید همه آن) خالصاً و برای رضای خدا و خدمت به مردم است. فقط خواستم از این منظر هم به ماجرا نگاه کنم...


آخر الامر:

آدم باید چقدر بزرگ باشد که پس از 1400 سال هم پیکرش به دفاع از شیعه بلند شود... و چقدر باید پست باشد که پس از 1400 سال ببینی جنازه سالم است و آن را تکه تکه کنی...

السلام علیک یا حجر بن عدی؛

...ما تازه فهمیدیم حکمت قبر پنهان مادر را...


عباس سیاح طاهری
۰۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۳:۱۱

نقطه!

1- این روزها عجیب احساس بدی دارم! صبح و شب  با خودم کلنجار میروم... اصلاً نمی دانم بر سر آن نیمه مغزم چه آمده! آن نیمه ی "احساس تکلیف کن"!!!!

چرا من احساس تکلیف نمی کنم؟ چرا برادرم که دکترای جامعه شناسی دارد احساس تکلیف نمی کند؟ چرا مسئولمان با دو سه تا دکترا و لیسانس آن هم در حوزه ی علوم سیاسی، مدیریت اجرایی، و مدیریت دولتی نامزد نمی شود؟ چرا کامران نجف زاده را فرستادند سوریه تا نامزد نشود؟ چرا ؟ اصلا مرا چه شده است؟

2- آن نیمه مغزم که "احساس تکلیف نکن" است این روزها خیلی فعال است... می گوید تو چرا داری هی نامزد میشوی؟ اصلا نامزد شدن برای چیست؟ چند دلیل برای احساس تکلیفت بیاور...

3- با بچه ها که بحث می کنیم همیشه بحث به این جا که می رسد ناتمام می ماند: بین تخصص و تعهد کدام را باید انتخاب کرد؟ کسی که متخصص باشد ولی متعهد نباشد بهتر بلد است بدزدد(دزدی کند) و کسی که متعهد باشد تخصص را کسب می کند! و بچه ها میگویند پس این لیست بلند بالای مدیران یقه آخوندی دزد را کجای دلمان بگذاریم؟ مدیری اگر متعهد باشد کاری را که توان انجامش را ندارد نمی پذیرد...

دوست دارم جمله زیبای دکتر چمران را در پاسخ به این سوال: تخصص یا تعهد؟ - به تعبیر شهید چمران تخصص یا تقوا؟- به عنوان حُسن ختام ذکر کنم:

 می گویند تقوا از تخصص لازم تر است! آنرا می پذیرم! اما می گوییم آنکس که تخصص ندارد و کاری را می پذیرد؛ بی تقواست!!


4- یک نقطه بیش فرق "رحیم" و "رجیم" نیست/ از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند
راستی چقدر جالب است
که فرق بین نامزد و نامرد هم در همین یک نقطه است!!!

5- از نقطه ای بترس...



عباس سیاح طاهری