عصیان

درباره بلاگ
عصیان

عصیان خیزشی است در مقابل تمام ناحقی ها و بی حقی ها... جایی برای گفتن حرفی حق؛ ولو تلخ و کوتاه ...

بایگانی
آخرین مطالب
میخواستم مطلب تندی را بنویسم... یا بهتر بگویم، نوشتم منتها دیدم به حرمت امام هنوز باید سکوت کرد... شاید این سکوت ما "بعضی ها" را به این نتیجه رسانده که "هوا" برشان دارد.

قبل التحریر: نکته رسانه ای آن که باز هم به لحن مصاحبه شونده و مصاحبه کننده و ایجاد صمیمیت و همزاد پنداری و نزدیکی مخاطب به گوینده که در مطلب قبل مطرح کردم توجه کنید...


گزیده مسائل مطرح شده:


-معمولا ان بی سی رو می بینم که آخرین فیلم های هالیوود رو پخش می کنه. سریال حریم سلطان را هم می بینم. البته اگر پارازیت ها بگذارند


-گوگوش رو دوست دارم. سر و صدا میشه. ولی خب آره صدای هایده را دوست دارم به نظرم هایده اعجوبه موسیقی ایران بوده


-بی بی سی فارسی، الجزیره و العربیه رو زیاد می بینیم البته عربی من خوب نیست.


-ترجیح میدم دو سه تا کافه ای که آشنا هستند بروم تا اینکه همه جا بگردم. یک مشکل که ما داریم این است که به خاطر نوع حجابمان که چادر است، فکر می کنم مقداری سخت باشه


-مروز داشتم با یکی از دوستان فعال سیاسی ام صحبت می کردم، گفت که قرار است دو سال دیگرحکمش را اعلام کنند {آزادی حجاب}


-من مخالف هرگونه گشت ارشاد هستم




نوه آیت الله خمینی در گفتگو با شرق پارسی: می خواهم تابو شکن باشم

زهرا اشراقی: می خواهم «انقلاب رنگ» راه بیاندازم

"فکر می کنم لباس هر فردی نشان از طرز تفکر فرد دارد همیشه هم مخالف طرز لباس پوشیدن خانم های فعال در حکومت بوده ام و به هیچ وجه موافق آن نیستم. اگر می خواهند اسلام را معرفی کنند می توانند با لباس و حجاب بهتری این کار را انجام دهند."
زهرا اشراقی نوه امام خمینی -شرق پارسی

زهرا اشراقی نوه امام خمینی -شرق پارسی

زهرا اشراقی بی شک پس از سید حسن خمینی، شناخته شده ترین نوه آیت الله خمینی بنیان گذار جمهوری اسلامی است. او همسر محمدرضا خاتمی، دبیرکل حزب مشارکت و برادر رئیس جمهور پیشین ایران محمد خاتمی است. زهرا اشراقی در چند انتخابات مسئولیت ستاد جوانان اصلاحات را بر عهده داشت؛ او در عرصه عمومی و شبکه های اجتماعی حضوری فعال دارد و به بیان دیدگاه های جسورانه اش شهرت دارد.

اشراقی در گفتگو با بخش فارسی الشرق الاوسط “شرق پارسی” می گوید که همواره می خواسته در زمینه نحوه پوشش و حجاب زنان ایرانی خط شکن و تابو شکن باشد. او در این گفتگو از نحوه لباس پوشیدن”مرضیه افخم” سخنگوی وزارت خارجه ایران انتقاد می کند و از “هایده” و “مهستی” دو خواهر خواننده سرشناس ایرانی که پس از انقلاب ناچار به ترک کشور شدند، به عنوان “اعجوبه” موسیقی ایران نام می برد که به صدای آنها گوش می دهد.

پس از دوم خرداد ۷۶ و روی کار آمدن دولت اصلاح طلب محمد خاتمی، در ایران موجی از امیدواری پدیدار شد، این روزها هم شنیده می شود که فضای امید در ایران به وجود آمده، چه شباهتها و تفاوتهایی بین خرداد ۱۶ سال پیش و خردادماه گذشته که روحانی روی کار آمد می بینید؟

تفاوت چندانی نمی بینم. انتخابات قبلی که آقای روحانی پیروز شدند در راستای همان انتخابات دوم خرداد بود. تاکیدی بر اینکه مردم ایران همچنان خواستار اصلاحات هستند و اگرچه وقفه ای هشت ساله در این میان افتاد و متاسفانه به هرحال حکومتی روی کار آمد که مخالف اصلاحات بود، اما مردم نشان دادند که بازهم خواستار اصلاحات هستند.

همه اینها با وجود آن بود که بالاخره قبل از انتخابات فضای رقابت سرد بود و نیروهای اصلی را بهرحال رد صلاحیت می کردند، با این حال، این انتخابات نشان داد که مردم ناامید نیستند. من تفاوتی میان این انتخابات و انتخابات ۷۶ نمی بینم. فکر می کنم مردم خواستار اصلاحات و آرامش در کشور هستند.

این احتمال وجود دارد که همانند فرجام دولت اصلاح طلب آقای خاتمی، پایان این دولت هم منجر به قدرت گرفتن افرادی مثل احمدی نژاد شود؟

من ناامید نیستم. خرداد ۷۶ یک احساس اولیه بود بدونه پشتوانه تجربه. هم اصلاح طلبان چندان تجربه نداشتند و خام بودند و هم ضد اصلاح طلبان. فکر می کنم تا حدودی هم ضد اصلاح طلبان شاید اکنون عاقل تر شده باشند که آن روش های خشن که به کار می بردند دیگر پاسخگو نیست.

فکر می کنم هر دو طرف مقداری تعدیل شده باشند، هر چند هنوز شک دارم که گروههای ضد اصلاح طلبان تعدیل شده باشند، اما رهبران آنها فکر کنم تعدیل شده باشند. بعید می دانم که فضای خشن آن دوران را دوباره بخواهند حاکم کنند. فضای اکنون با فضای دوران آقای خاتمی تغییر کرده، بحران اقتصادی شدید، وضعیت سیاسیت خارجی و تحریم ها که همگی میراث دوران احمدی نژاد هستند، فکر می کنم فضا بیشتر به سمت رفع این معضلات باشد. خود حاکمیت هم می داند که نباید فشارها بر مردم بیشتر باشد. برای همین فکر نمی کنم آن دوران تکرار شود.

گفتید که فکر می کنید هم اصولگرایان و هم اصلاح طلبان تعدیل شده باشند. اصلاح طلبان در چه زمینه ای معتدل شده اند؟

فکر می کنم در حوزه گفتمان. در آن زمان فضای حاکم هنوز دست آنها نبود، شناخت خوبی نداشتند. گرچه مجلس و دولت را در دست داشتند اما برخی از آنها گفتمانی تندرو داشتند و حاکمیت می ترسید و این شائبه را داشت که مبادا برخی از آنها برانداز هستند.

همسر شما آقای محمد رضا خاتمی، یکی از چهره های شاخص جریان اصلاح طلبی ایران است و خود شما چهره ای بسیار شناخته شده هستید. تا کنون شده اختلاف نظر بر سر مسائل سیاسی و یا اجتماعی داشته باشید؟

اختلاف نظر جزنی است. به هر صورت هر دو اصلاح طلب هستیم و خواستار اصلاحات و آرامش در کشور هستیم نه ایشان تابع محض نظریات من هستند و نه من تابع محض نظر ایشان هستم. شاید ایشان اعتقادی تر از من باشد در برخی از مسائل و من به آن شدت نباشم.

زهرا اشراقی به همراه همسرش محمد رضا خاتمی - شرق پارسی

زهرا اشراقی به همراه همسرش محمد رضا خاتمی – شرق پارسی

مثلا چه موضوعاتی؟

خیلی اختلاف چندانی در این زمینه ها نداریم. اما بالاخره بر سر مسائلی با هم مشورت می کنیم. در خصوص مصاحبه ها و.. نظر من را جویا می شود که خب کل کل هایی هم پیش می آید. اما آنچنان حاد نیست که با مثالی بتونم روشن کنم موضوع را..

خانم اشراقی شما در بین خانم های فعال سیاسی و شناخته شده ایرانی ، معروف هستید به خوش پوش بودن، لباس های رنگی و شلوار جین و.. با اینکه شما از خانواده ای مذهبی و نوه بنیانگذار انقلاب ایران هستید. تاکنون این موضوع پیش آمده است که مثلا خانواده به شما تذکر بدهند و گیر بدهند؟

خانواده من مثل خودم هستند، هم خواهرهایم، هم مادر و مادربزرگم. مثلا خانم امام بسیار خانم شیک پوشی بودند، خیلی شیک پوش تر از ما نوه هایشان بودند. منظم و مقید بودند که لباس هایی که در خانه می پوشند ست باشد از نظر رنگ آمیزی و غیره. مادربزرگ من خانمی فرهیخته، باسواد، شاعر و فوق العاده زیبا و شیک پوش بودند. حالا این نظر لطف شماست که به من می گویید شیک پوش و اگر لباس من با برخی از خانواده های مذهبی فرق می کند به تربیت خانوادگی بر می گردد.

فکر می کنم لباس هر فردی نشان از طرز تفکر فرد دارد. همیشه هم مخالف طرز لباس پوشیدن خانم های فعال در حکومت بوده ام وبه هیچ وجه موافق آن نیستم. اگر می خواهند اسلام را معرفی کنند می توانند با لباس و حجاب بهتری این کار را انجام دهند.

مثلا پدر بزرگ من – آیت الله خمینی – همواره می گفت رنگ سیاه مکروه است و نباید پوشید. برای همین می گویم اثر تربیتی بوده است. اتفاقا می خواستم در فیس بوک اعلام کنم و خطاب به خانم ها بگویم بیائید کم کم از رنگ شاد استفاده کنیم. احتمالا چنین کاری هم بکنم تا یک انقلاب رنگ را شروع کنیم. از لحاظ روان شناسی رنگ می تواند اثر مثبت یا منفی بگذارد، شاید الان که آقای روحانی هستند فرصت خوبی باشد. خود ایشان و وزیر خارجه هم شیک پوش هستند.

سخنگوی وزیر خارجه چه؟

من مخالف نوع پوشش ایشان هستم به نظرم باید پوششان را تغییر بدهند. فکر می کنم باید از رنگ روشن استفاده کنند. به خصوص سخنگوی وزارت خارجه کسی است که در دنیا مطرح می شود. نوع لباس بسیار مهم است، مثلا شما بدانید آقای خاتمی که رای بالایی آورد، فقط به خاطر طرز فکر نیست، لباس و ظاهر هم هست. متاسفانه افرادی که در درون حاکمیت هستند به این شکل در این مورد دقت نمی کنند، شاید مردها اندکی تغییر کرده باشند ولی متاسفانه خانم ها تغییر نکرده اند. اگر آرام آرام بتوانیم یک انقلاب رنگ انجام دهیم خیلی خوب می شود.

شما در فیس بوک و شبکه های اجتماعی خیلی فعال هستید و حتما تصاویر برخوردهای پلیس گشت ارشاد را با خانم ها دیده اید؟

من مخالف هرگونه گشت ارشاد هستم چون معتقدم اینگونه اقدامات دردی را دوا نمی کند. تا وقتی این قانون هست باید به این قانون اعتراض کرد و نه به صورت موردی و مصادیق. کل قانون گشت ارشاد باید از میان برداشته شود. البته وضعیت در ایران خیلی فرق کرده و خیلی بهتر شده. امیدوارم چون خود آقای روحانی هم مخالف این نوع برخوردها هستند کم کم این موضوع گشت ارشاد را هم جمع کنند. من چند روز پیش در اینستگرام چند تا از عکس های بدون چادرم را منتشر کردم. چند نفر که خیلی مذهبی هستند گفتند عکس شما بدون چادر است و حجاب شما خوب نیست. من هم در پاسخشان نوشتم که من همین هستم، شما نگاه نکنید!

اساسا چنین تصور و امکانی وجود دارد که روزی در جمهوری اسلامی حجاب آزاد شود؟

امروز داشتم با یکی از دوستان فعال سیاسی ام صحبت می کردم، گفت که قرار است دو سال دیگرحکمش را اعلام کنند، داشتم به او می گفتم هیچ کس در جمهوری اسلامی از فردای خود خبر ندارد. واقعا چه کسی فکرش را می کرد رئیس جمهور ایران با رئیس جمهور آمریکا تلفنی حرف بزند. سه ماه پیش اگر کسی این را می گفت ما می خندیدیم و می گفتیم نشدنی است.

در ایران بسیاری از چیزها از جمله حجاب قانون محکمی وجود ندارد. من نمی توانم این موضوع را رد کنم. هر چیزی در جمهوری اسلامی ممکن است رخ بدهد. حتی زمانی می گفتند “مصلحت نظام” را که تشکیل دادند بر همین اساس بود. مثلا یک زمانی حج را تعطیل کردند، مصلحت نظام این بود که امر واجبی مثل حج را تعطیل کنند.

قبول دارم سخت گیری هایی هست مثلا این چیزی که نتانیاهو گفت، اما واقعا شیک پوش ترین و منظم ترین دختر و پسرهای دنیا در همین تهران هستند. من همین چند وقت پیش از سفر خارج برگشتم واقعا دخترهای ما با اینکه محدودیت دارند ولی شیک پوشی آنها حتی کمتر در اروپا دیده می شود. بله سخت گیری هایی وجود داشت. اما الان کمتر شده پسر من دانشگاه می رود با تی شرت های رنگی، قرمز، زرد، شلوار جین هم که خوب همیشه بوده. وضعیت خیلی فرق کرده و امیدوارم بهتر هم بشود.

اشاره کردید به سفر خارجی، چقدر به سفر و سفر خارجی می روید؟

من علاقه زیادی به سفر دارم، در این سفرها می توان آداب و رسوم کشورهای مختلف را دید. این سفر اخیرم اما برای دیدن دخترم بود. به عنوان تفریح و گردشگری هرگز به خارج از کشور نرفتم معمولا با رضا (همسر) چون پزشک است برای سمینارها و یا برای دیدار دخترم به خارج از کشور می روم.

در میان کشورهای منطقه کجاها رفتید؟

سالها پیش لبنان رفتم. دبی هم رفته ام، سوریه سالها پیش رفتم، الان که وضعیت خیلی خراب است. ترکیه را هم به خاطر سمینار پزشکی رفتم.

زبان خارجی هم بلدید؟

تا حدودی انگلیسی. همین اندازه که گلیم خودم را از آب بیرون بکشم.

شما در خانه ماهواره هم دارید؟

بله دارم.

به چه شبکه هایی علاقه دارید؟

بی بی سی فارسی، الجزیره و العربیه رو زیاد می بینیم البته عربی من خوب نیست. رضا بیشتر بیننده این شبکه های خبری عربی است. موزیک و فیلم هم می بینم.

سریال مورد علاقه شما چیه؟

معمولا ان بی سی رو می بینم که آخرین فیلم های هالیوود رو پخش می کنه. سریال حریم سلطان را هم می بینم. البته اگر پارازیت ها بگذارند. موزیک هم زیاد گوش می دهم.

موزیک؟ خواننده مورد علاقه شما کیه؟

بستگی به حال و هوا دارد. مثلا سنتی و شجریان مورد علاقه همه هست. همایون خیلی خوب میخونه یا احسان خواجه امیری.

به صدای خواننده های زن گوش نمی دید؟

چرا، ولی نمیشه گفت که گوگوش رو دوست دارم. سر و صدا میشه. ولی خب آره صدای هایده را دوست دارم به نظرم هایده اعجوبه موسیقی ایران بوده . مثلا “علی ای همای رحمت” هایده بسیار زیبا است. هایده و مهستی از زیبایی های موسیقی ما هستند. موسیقی پاپ را می پسندم، امابرخی از آهنگهای جدید را نه. بچه های من هم مثل خودم هستند و سلیقه نزدیکی داریم. بالاخره زندگی بدون موسیقی معنی ندارد. به نظرم زندگی اساسا بدون هنر و موسیقی بی روح است.

شما اینهمه شبکه های تلویزیونی نگاه می کنید، وقت هم می کنید در خانه آشپزی کنید؟

آشپزی ام خیلی خوب است. البته هر زمان وقت کنم و فرصتش پیش بیاید که آشپزی کنم. بیشتر هم طرفدار رژیم غذایی سالم هستم. من خودم از خوردن فست فود پرهیز می کنم و به پسرم علی هم گفته ام که از فست فود دوری کنه. یه مدت توی تابستون فقط گیاهخوار شدم ولی دیدم خیلی سخته و رهایش کردم. اما خوب بیشتر طرفدار سالم خوری هستم تا رستوران رفتن.

اهل کافه گردی هم هستید؟

ترجیح میدم دو سه تا کافه ای که آشنا هستند بروم تا اینکه همه جا بگردم. یک مشکل که ما داریم این است که به خاطر نوع حجابمان که چادر است، فکر می کنم مقداری سخت باشه، خودم فکر میکنم شاید کسانی که در کافه نشسته اند نگاه غریبی به حضور فردی داشته باشند با این نوع حجاب. ولی دوست و رفیق خیلی زیاد دارم چون خیلی رفیق باز هستم. اغلب هم جوان هستند. ترجیح میدهم بیشتر با جوان ها باشم، هم روحیه ام به آنها می خورد هم اینکه همواره چیزهای جدید از آنها یاد می گیری و هم اینکه روحیه بهتری داری.

شما همسر آقای روحانی رو هم میشناسید؟ با ایشان در ارتباط هستید؟

من ایشان را خیلی سال پیش دیدم، همسفر مکه بودیم. با دختر ایشان ارتباط بیشتری داشتم. ولی خب سالهاست که ایشان را ندیده ام.

خانم ایشون در اون زمانها فعال بودند؟

نه همیشه خانه دار بودند.

شما نسبت به جاری خود همسر آقای خاتمی خیلی در عرصه عمومی فعال تر هستید با اینکه ایشان همسر رئیس جمهور بودند.

خوب روحیات فرق می کند همسر آقای خاتمی کمتر سیاسی است و روحیه متفاوتی دارد. هر کس زندگی متفاوتی دارد. ایشون زندگی خانوادگی خیلی قوی دارند.

ولی شما متفاوت و در عرصه اجتماعی بسیار فعال هستید.

من در زمان آقای خاتمی تلاش کردم تابو شکنی کنم، فکر می کنم تا حدودی هم موفق شدم. ولی متاسفانه بزرگترین مانع و مخالفینم در خصوص پوشش، خود خانم ها بودند. فکر می کنم که می شود مسلمان خوبی بود، حجاب را رعایت کرد ولی حجاب زیبایی هم داشت. حجاب باید جاذبه داشته باشد نه اینکه برخی ها با نوع حجاب نازیبایی که دارند دافعه می آفرینند. خیلی دوست داشتم در این زمینه ها خط شکن باشم اما زیاد موفق نبودم. ولی دولت آقای روحانی فرصت دوباره ای است.



لینک مصاحبه در اینجاست:http://www.sharqparsi.com/1392/07/article5653

عباس سیاح طاهری
۱۵ مهر ۹۲ ، ۱۱:۳۱

بی بی سی انگلیسی است!

 
یه نکته ی جالبی که درباره مصاحبه نتانیاهو با بی بی سی وجود داره نحوه ترجمه کردن صحبت هاشه. مترجم بی بی سی با زیرکی خاصی ازکلماتی استفاده می کنه که کاملاً ایجاد صمیمیت و همزاد پنداری میکنه و مخاطب رو به گوینده نزدیک می کنه. جالبه که اصلا خود نتانیاهو از این کلمات استفاده نمی کنه. یعنی بی بی سی خط رسانه ایی رو که نتانیاهو با مطرح کردن تاریخ تمدن ایران و ما دو ملت تاریخی با تاریخ 4000 ساله هستیم و من دانشجوی تاریخ ایرانم و پارازیت ماهواره و فیلتر اینترنت و... برای ایجاد حس همراهی مردم ایران پیش گرفته بود ادامه داد و البته بسیار هوشمندانه قدرت حرف های نتانیاهو را 100 برابر کرد و اثر حرف های بی ربطی  که درباره سلاح هسته ای ایران  و سازو کارش و عدم پاسخ به ترورها  عدم امضای NPT و...  بود را از بین برد...
و از طرف دیگر سخنان مهاجرانی تنها در بی بی سی فارسی با کارکرد صرفا داخلی پخش شده و به جهت تاثیر روی افکار عمومی ایرانیان برای تبدیل بی بی سی به یک شبکه بی طرف و صادق، این اقدام انجام شده است!
بی بی سی انگلیسی است...

مصاحبه را دوباره ببینید:
http://www.youtube.com/watch?v=MF7jZ8mbbhE


عباس سیاح طاهری
۰۶ مهر ۹۲ ، ۱۰:۵۵

مذاکرات تلفنی - تاکسی ای!

در عالم سیاست آنهم برای یک کشور استعمارگر کارکشته ، اتخاذ هیچ کنشی بی دلیل نبوده  و بدون برنامه ریزی که موجب تامین منافع شود صورت نمیگیرد .
وقتی رییس جمهور کشوری نظیر آمریکا با داعیه آقایی جهان ،  مدت ها تلاش می کند و خود را به آب و آتش می زند تا بلکه برای لحاظاتی تصویرش در کنار سرسخت ترین دشمنش ثبت شود ، قطعا این تلاش وی منافعی عظیم و غیرقابل چشم پوشی برای وی و کشورش به همراه دارد که حاظر است برای رسیدن به  تصویر هژمونیک خود را خدشه دار کند .
منافعی که حتی کار را  به جایی میرساند که  نهایتا در دقیقه 90 و در راه فرودگاه ، با رییس جمهور ایران مکالمه تلفنی برقرار کند !
این مکالمه تلفنی برای اوباما و تیمش انقدر حیاتی بوده که بلافاصله بعد از این مکالمه ، جلسه مطبوعاتی تشکیل داده و در نطق تلویزیونی خبر مکالمه تلفنی خود با رییس جمهور ایران اعلام می کند . نطقی که درواقع قرار بوده به موضوع تنش های اوباما با جمهوری خواهان بر سر امضای قانون خدمات درمانی اختصاص یابد ، اما عملا بر موضوع سوریه وایران متمرکز می شود .
اوباما در این نطق  خود اشاره می کند که نکته اصلی مکالمه تلفنی اش این است که این مکالمه اولین ارتباط یک رییس جمهور آمریکایی و ایرانی از سال 1979 تاکنون است . 
تا همین ابتدای کار که دستاورد این شوی رسانه ای برای اوباما و تیمش ، علاوه بر تحت الشعاع قراردادن مشکلات داخلیشان با جمهوری خواهان بر سر قانون جدید خدمات درمانی ، کسب یک پیروزی بزرگ در عرصه دیپلماسی و القای رام نمودن دشمنی سرسخت و چموش به نام ایران است .دستاوردی که برای اوباما و آمریکایی ها در شرایط فعلی منطقه بسیار حیاتی و استراتژیک است .
 
مکانیسمی برای افزایش فشارها که خیلی زود نمایان شد ...
متاسفانه ابعاد این بازی دو سر باخت برای روحانی و کشورمان به این موضوع ختم نمی شود .
علی رغم این که روحانی تصور می کند می تواند با ورود به این بازی ، پای میز مذاکره لبخند بزند و دل اوباما را بدست بیاورد و با کدخدا ببندد  و در کوتاه مدت تحریم ها را ملغی کرده  و اوضاع اقتصادی را سروسامان دهد ، اما منیجر چیره دست این بازی ، مکانیسم کاملا متفاوتی را برای طرف ساده اندیش ایرانی طراحی کرده است . مکانیسمی که عملا نتیجه ای جز پیشروی بیشتر آمریکایی ها و افزایش فشارهای اقتصادی ندارد .

مکانیسمی که بلافاصله بعد از وقوع مکالمه تلفنی اوباما با روحانی  توسط  " اد رویس " (Ed Royce) رییس کمیته امور خارجی مجلس آمریکا و تدوین کننده قانون جلوگیری از دستیابی ایران به فناوری هسته ای (قانونی که به موجب آن تحریم ها و نظارت بر اجرای تحریم ها در حوزه اقتصاد و حقوق بشر علیه ایران افزایش یافته است) رسما آشکار شده است .
رویس با اشاره به مکالمه تلفنی اوباما با روحانی اینگونه می نویسد:

" تحریم های مخرب ما روحانی را پای تلفن کشید . ما باید فشارهای اقتصادی را تا توقف کامل برنامه هسته ای ایران افزایش دهیم "
 

این جمله (آنهم از طرف یکی از اثرگذارترین نمایندگان مجلس آمریکا درمورد تحریم های ایران) یعنی نرمش غیرقهرمانانه جدید روحانی ، از همین ابتدا موجب گستاخی آمریکایی ها وافزایش فشارهای اقتصادی شده است .
این یعنی هیچ چیز عوض نشده است . یعنی تاکتیک ، همان تاکتیک قدیمی دست چدنی و دستکش مخملی آمریکایی ها ! یعنی لبخند اوباما در ظاهر و افزایش فشارها در مکانیسم مذاکرات هسته ای . یعنی نشناختن دشمن و کلاه به سر رفتن ! یعنی نرمش قهرمانانه ای که آمریکایی ها اولین فنش را روی روحانی و تیمش اجرا کردند و اولین امتیاز خاک را ازان خود کردند .
یعنی همان اصولی که یهود و مسیحیان هیچگاه از آنها عدول نکردند ...

وَ لَنْ تَرْضى‏ عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیر (120 ، بقره)

هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد ، ( تا به طور کامل ، تسلیم خواسته های آنها شوی ، و ) از آیین ( تحریف یافته ) آنان ، پیروی کنی. بگو: «هدایت ، تنها هدایت الهی است!» و اگر از هوی و هوسهای آنان پیروی کنی ، بعد از آنکه آگاه شده ای ، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخواهد بود.
 
و ای کاش میفهمیدند ...
 
پینوشت :
1-   روحانی با حرکت نسنجیده اش علاوه بر واگذاری امتیازات کشنده به حریفش ، امتیازات جمع آوری کرده خویش در داخل مرزها را نیز به خطر انداخت . او با این کارش سطح تنش هایش را با بدنه انقلابی نظام را به مراتب بالا برد . موضوعی که در صورت عدم جبران مناسب امتیازات واداده به غرب ، موجب بروز مشکلات عدیده ای برای دولتش خواهد شد .

2-   جالب است بدانید که همین آقای اد رویس ، قصد راه اندازی اجلاسی از جنس روحانی سنجی در حوزه سنجش تعهدات 100 روزه روحانی در مورد تعامل با غرب دارد .

3- آدرس وب سایت رسمی آقای اد رویس :
http://foreignaffairs.house.gov/press-release/chairman-royce-statement-president-obama-s-phone-call-iran-s-president-rouhani  

عباس سیاح طاهری
۰۹ شهریور ۹۲ ، ۰۹:۵۵

نامه ای به امروز ما!

آنچه می‌خوانید نامه صوتی امام موسی صدر خطاب به دکتر صادق طباطبایی است که شب عزیمت به آلمان برای تحصیل بر روی نوار ضبط و همراه او شده است

 

بسم الله الرحمن الرحیم،
صادق عزیز؛ شب سه‌شنبه‌ای است که تصور می‌رود، فردای آن ما را ترک کرده به سوی آلمان، یعنی کشوری که تا حد زیادی فعالیت در آن در سرنوشت تو مؤثر است، بشتابی. حالت فعلی ما را که مشاهده می‌کنی: شبی است و نیمه شب، همه در خواب برفتند و شب از نیمه گذشت، میزی، چراغی، اجتماعی و سیگار همایی! تصور می‌کنی که این منظره، این صدا و این حالت، با گذشت امشب محو می‌شود؟ ابدا! خود این ضبط صوت بهترین سند و گویاترین شاهد برای ابدی بودن موجودات در این جهان است. صدای من را این ضبط صوت در خود ثبت می‌کند و به همراه تو، و در شبهای تو، و در روزهای تو، به گوش تو فرو می‌خواند. جهان ما ضبط صوت بزرگی است که صدای ما، و هر کلمه‌ای که از ما صادر می‌شود، را ثبت می‌کند. هر حالتی که از ما به وقوع بپیوندد ضبط می‌کند، و هر عملی که از ما صادر شود، در خود نگه می‌دارد. در قرآن به این آیه بر می‌خوریم: «و ما تکون فی شأن و ما تتلوا منه من قرآن و لا نعملون من عمل الا کنا علیکم شهودا». همه افعال و اقوال و حالات، در کتاب الهی، یعنی این ضبط صوت بزرگی که همه چیز را در خود ضبط می‌کند، مسجل و یادداشت می‌شود. همه چیز محفوظ می‌ماند تا روز حساب.

 

مقصود من از روز حساب نه تنها حساب قیامت است و جزای الهی! مقصود حساب زندگی نیز هست. تصور کنیم که دو نفر راهی را می‌پیمایند. اولی قدمی بر می‌دارد و قدمی می‌گذارد؛ گاهی می‌خوابد و گاهی باز می‌گردد؛ گاهی چرت می‌زند و گاهی آرام می‌رود. دیگری ساعات خود را هدر نمی‌دهد و به سوی هدف خود می‌شتابد. بدیهی است که دومی زودتر به مقصد می‌رسد و اولی یا به هدف نمی‌رسد و یا دیرتر! آیا می‌توان شک کرد ساعاتی که بر این دو گذشته، و حالاتی که این دو در این ساعات داشته‌اند، در سرنوشت آنها بی‌تاثیر است؟ چگونه می‌توان فرض کرد گامی را که یکی از این دو تن در آن لحظه برداشته‌اند، در حساب آخر و در روز برداشت محصول بی‌‌اثر بوده است؟

 

به طور کلی آنچه از ما صادر می‌شود، آنچه می گوییم و آنچه می شنویم، مجسم و متبلور شده، و به صورت جزای اعمال در این جهان و آن جهان بدست ما داده می شود. آن روز است که به تعبیر قرآن می گوییم: «ما لهذا الکتاب لا یغادر صغیره و لا کبیره الا احصاها». امتحانات خود نمونه زنده ای از حساب الهی است. و همچنین شاهد صدقی بر نتیجه اعمال ما در سعادت زندگی ماست.

 

تصور می کنم که دقت در این بحث اگر با اقتناع توأم باشد، و اگر طغیان و عنفوان جوانی بر این تفکر پرده ای نیندازد، با کمال وضوح می بینیم، سفری را که با این رنج برای تو فراهم شده است، ایامی را که با نهایت تلخی بر خویشان تو می گذرد، بسیار گرانبهاتر است از آنکه به هدر رود، و یا در ترسیم آینده تو بی تأثیر باشد. فکر می کنم که اگر ممکن بود کسی تمام عمر را به تلاش و فعالیت، و به قدم برداشتن در راه حق و خیر و صلاح صرف نماید، حتما جز این شیوه عقل و آیین منطق نبود. ولی چه باید کرد که انسان خسته میشود. انسان نشاط هم لازم دارد. ولی به قدری که نمکی در طعام باشد، نه آنقدر که غذا را شور کند! و نه آنقدر که هدف از زندگی انس و تفریح باشد، و درس چون آبی و چون صورتی و ماسکی بر زندگی انسان قرار گیرد.

 

درباره رعایت مسائل دینی، تصور می کنم همین مقدمه ای گفتم کافی باشد. مطالعه و رعایت صلاح ابدی همان قدر مهم است که رعایت صلاح و سعادت آینده زندگی. و چه بسا سعادت ابدی بسیار پر اهمیت تر از سعادت 50 سال یا 40 سال زندگی به حساب آید. هر چند که این دو مصلحت با یکدیگر تفاوتی ندارند. در دین اسلام دنیا و آخرت یک مفهوم و یک واحد را تشکیل می دهند. در قرآن کریم به این موضوع چنین اشاره شده است: «من عمل صالحاً من ذکر و انثی و هو مومن ملنحییه حیاه طیبه و لنجزینهم اجرهم احسن ما کانوا یعملون". آنانکه رفتار نیک و ایمان به خدا دارند، زندگی گوارا و جزای آخرت مطبوع در انتظار آنان است. دنیا و اخرت در نظر اسلام از هم جدا نیست. راه صحیح راهی است که سعادت آینده انسان و سعادت ابدی او را در آن واحد، تحصیل کند. بسیار آسان است که انسان راهی را که می رود، با قصد صالح به جای آورد. همانطور که روزی می گفتم، انسان نقاط گوناگون و عناصر مختلفی در وجود خود دارد. اگر بتواند راهی را انتخاب کند که تمام عناصر او ارضاء شود، آن راه موفقیت آمیزتر است. چه با نیروی بیشتر و متمرکزتری به سوی هدف می شتابد. طبیعی است که اگر از درس خواندن، کار کردن، مدرسه رفتن و حتی از خانه دار شدن و اداری بودن قصد صالح داشته باشیم، همه این کارها را می توانیم در سلک عبادت قرار دهیم.

 

عبادت به نماز و روزه منحصر نیست. پیغمبر اسلام به ابی ذر که یکی از نزدیک ترین صحابه اوست می گوید: «حتی در خواب و خوراک قصد قربت داشته باش». آری؛ خواب و خوراک از لوازم زندگی انسان است. سبب تأمین نیرو برای انسان می شود و موجب می گردد که انسان بتواند با نشاط بیشتری در راه خیر، در راه صلاح مردم، در راه کمک به همنوع قدم بردارد. پس خواب و خوراکی که با قصد قربت و با تصمیم بر کار نیک انجام گیرد، عبادت است. سفر کردن برای تحصیل، اگر با قصد قربت و قصد خدمت به جامعه و همنوع و خانواده همراه باشد، و اگر به قصد حفظ حیثیت انسان و تأمین آسایش همنوعان صورت گیرد، جهاد در راه خدا محسوب میشود. آنگاه این قصد سبب می گردد که انسان در این راه با دقت بیشتری قدم بردارد. چه بسا وجود این قصد انسان را محدود می کند، ولی راه موفقیت آمیز تر و نتیجه بخش تر است. درآیه دیگر می خوانیم: «یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم». دعوت پیغمبر را سبب زندگی شمرده است. با کمال تاسف متدینیین امروز معتقدند که دین فقط برای مرگ است. به این سبب، جوانان که تصور می کنند دین با راه زندگی، با کار و کوشش، و با تلاش برای تأمین آینده هماهنگی ندارد، از دین اعراض می کنند. در حالیکه به طور مسلم می توان گفت، اسلام و یا هر دین خدایی، هیچ یک از غرائز اصلی و احتیاجات ضروری انسان را منع نکرده است! از خوردن و آشامیدن جلوگیری نکرده است. بلکه گفته است، راه صحیح را برای خوردن و آشامیدن انتخاب کنید! تجاوز نکنید! افراط در خوردن نکنید! عینا همان ترتیب را در غریزه جنسی انسان مشاهده می کنیم. به هیچ وجه از این غریزه منع نشده است. در اسلام جلوگیری از این غریزه، و سایر غریزه های زندگی انسانی، رهبانیت نامیده شده و گفته شده است: «لا رهبانیه فی الاسلام». لیکن از تجاوز به ناموس غیر و از افراط در این امر منع شده است. این غریزه نیز مانند خوردن و آشامیدن است. بهره بردن از زیباییهای زندگی، و بهره بردن از نعمتهای الهی، به طور معقول و منطقی نه تنها بی اشکال است، بلکه در بسیاری از آثار وارد از اهل بیت دیده میشود که مرغوب و محبوب خداوند است. پس می توان راهی را رفت که بدن انسان لذت برد، روح انسان شاد باشد، افکار انسان آرامش یابد، و در عین حال خویشان انسان خوشنود باشند. چه امتیازی می شود داد به کسانیکه یک قسمت بزرگ از وجود خود، یعنی فطرت خداجویی را کنار گزارند، و یا غرق در شهوات شوند، و یا از حریم اجتماع و زندگی اجتماعی کناره گیرند؟

 


درس باید خواند؛ مرد اجتماع باید بود؛ در عین حال مرد دیندار هم می توان بود‍‍! همه اینها با هم جمع می شوند. بلکه همه اینها یک راه است. آرامشی که در نتیجه نماز، و رضایتی در نتیجه روزه، برای انسان حاصل می آید، نه تنها زحمت مختصری که در راه به پا داشتن این عبادات می کشد را جبران می کند، بلکه آرامش، آسایس و نوری در قلب انسان پدید می آورد، که توفیق وی را در هدفهای تحصیلی او نیز تامین می کند. تصور می کنم که با کمال وضوح می توان دریافت، که عبادات با تمرین، بسیار آسان می شود. انسانی که خاشع بود، با کمال سهولت به عبادات مختصری که از طرف خداوند بزرگ به او تکلیف شده است، گردن می نهد.

 

آنچه می توانم بر مطالب گذشته خود بیفزایم این است، که هرگاه اشکالی در یکی از بحثهای دینی بر تو و یا برای یکی از دوستانت پیش آمد، با نهایت خوشوقتی آمده جواب دادن به آنها هستم. اصولا این قسمت از مکاتبات را از بهترین وظایف خود می دانم. تو خود می دانی که در هفته متجاوز از 7 ساعت در مدارس اینجا و بیروت با جوانان سر و کله می زنم. به آنها گفته ام که در سالن را می بندیم، و دهانها را می گشاییم. آنچه می توانید سؤال کنید. و من آماده پاسخ دادن به آنها هستم. به نظر من، سعی در اصلاح جوانها بسیار ارزشمندتر از سعی در اصلاح بزرگسالان است. چه آنها با عبادت خوی گرفته اند. و چه از آنها امیدی برای ساختمان مستقبل (آینده) نیست. آینده ما به دست تو و امثال تو از جوانهاست. امیدواریم که از تنگ نظری قدیمیان، و از تندروی امروزیان، که نتیجه و عکس العمل آن افراط بوده است، بر حذر باشید. امیدواریم که دنیایی که نسل شما می سازد، دنیایی آزاد و آباد و آسوده باشد. دنیایی باشد که در آن عدل و حق و خیر، همراه ایمان و علم دیده شود. دنیایی که ما بتوانیم ایام پیری خود را با کمال راحتی و آسایش در آن بگذرانیم، و امیدوار باشیم که فرزندانمان آینده ای سعادتمند دارند.

 
تو را به خدا می سپارم، و با این جمله از تو خداحافظی می کنم: امیدوارم که همیشه خوش و موفق باشی، و ما را فراموش نکنی! این آیه را به وسیله این نوار در گوش تو می خوانم: «ان الذی فرض علیک القرآن لرادک الی معاد » و الله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین. این آیه خطاب به پیغمبر است و او را بشارت می دهد، خدایی که قرآن را بر تو نازل و واجب کرده است، به طور حتم تو را به سرانجام مقصود می رساند. او بهترین پناهنده و مهربانترین مهربانان است.آری؛ راهی که پیغمبر می رود، راهی که در راه حق و خیر و عدل باشد، قدمهایی که با تدبیر و با علم توأم باشند، حتما به سرانجام خواهند رسید. این آیه برای ما تفألی است از وضع أینده تو؛
 خداحافظ و نگهدار تو

پ/ن:
1- امروز سالگرد ببوده شدن امام موسی صدر است... کسی که مسیح لبنان بود...
2- صوت این نامه را قبلا داشتم... هرچه آرشیوم را گشتم پیدایش نکردم. اگر کسی دارد لطف کنم به من هم بدهد... صدای امام موسی طنین عجیبی دارد...
عباس سیاح طاهری
۰۷ شهریور ۹۲ ، ۱۰:۴۴

جشن عروسی

من با جشن عروسی مخالفم و دوستانم هم میدانند و دعوتم نمی کنند خودم عروسی نگرفتم و رفقا میدانند کلا تمام طول جشن حرص می خورم. مگر آنکه طرف دیگر خیلی عزیز باشد و دعوت کند و من بخاطر عزتش حرص که میخورم به روی خودم نیاورم و توی خودم هی حرص بخورم و بخورم... نه بخاطر این که جشن است و شادی و این ها! نه! بل از آن جهت که توی جوان اول زندگیت میروی با هزار بدبختی و هزاران هزار فلاکت حداقل 20 میلیون پول بی زبان را میگیری میریزی توی حلق ملت که بخورند و خوش باشند و تو را هی تشویق کنند که زن گرفته ای و آفرین به این جنم مردانه ات! درباره کارشان حرف بزنند و ساعت و انگشتر همدیگر را ببینند و از این حرف ها... آخرالامر هم بگویند انتخاب میوه اش بد بود و کبابش را سوزانده بود و ژله اش رژیمی نبود...
که چه بشود مثلا؟! نمی شد آن 20 میلیون را نگه میداشتی خانه ای بجای 40 متری،60 متری اجاره می کردی یا خانه ای 40-50 متری میخریدی؟
در آن سمت هم خانم بیاید عروس مفلوک را بنشانند 4-5 ساعت توی آرایشگاه و آتلیه و... (که تازه عکس هایی بگیرید که غیر از خودتان کسی نتواند ببیند!!!) و بعدش بیاید بنشید مثل تاج بالای مجلس و هی چلپ چلپ ماچ به این و آن بدهد و دوستان مجردش بگویند "وایییی چه سرویس قشنگی!! چن خریده برات؟" و بعدش بگویند که مثلا من نگین دار دوست دارم یکی هم نشان کرده ام و ته دلشان غنج برود و سرخ و سفید شوند... حالا سمت ماها که نه ولی خب آن سمت آهنگی و رقصی و... (که البته نیمه ی متدّین مغزم میگوید بنویس رقص زن برای زن حرام است و این را هم بگو که این سمت تالار هم آبکی می خورند عده ای و این هم حرام است)
تازه بعد از شام که کوفت کردی (چون رفته ای بخش زنانه و کلی استرس و خجالت و سر پایینی و این ها و کلا اشتهایت کور شد و یا شاید سفت ایستادی و گفتی زنانه نمی روی و بحث و جدل و اعصاب خردی که "مگه میشه؟!" و "عیبه!" و "رسمه!" و "مردم چی میگن؟!" و این ها و باز اشتهایت کور شد!) تازه موقع عروس کِشون است! باید دوره بیافتید تمام شهر را با بوق های شادیتان پر کنید و همه شهر بفهمند که ماه بانوی این شهر امشب در حجله توست! نمی دانم چرا برخی اصرار دارند که عروس کِشون را تبدیل کنند به عروس کُشون؟! خب عزیز من ویراژ دادن جلوی این داماد خسته و داغون تنها لطفی که دارد خریدن فحش برای پدر و مادرت است! نکن جان من!
بعد از این که رفتی در خانه مادر خانمت که با هم مراسم خداحافظی را انجام بدهید و جلوی پایتان ببعی ای ذبح شد و از روی خونش رد شدید تازه باید بروید سمت منزل خودتان! قبلن می گفتند گربه را دم حجله بکش اما الان ببعی می کشند خلاصه!
خب! کم کم داریم به خانه نزدیک می شویم و دلت مثل سیر و سرکه میجوشد. همسرت هم همینطور... تازه درب خانه که می رسید کلی داد و بوق و رقص و صندوق عقب های بالا زده که همه محل بفهمند شما عروس و داماد دارید میایید خانه خودتان و متوجه حضور مبارک شما بشوند...
حالا همه کم کم میروند و کتت را در میاوری، عروس هم میخواهد از شر این همه تور و سیم خلاص شود... حالا با این همه خستگی باید کاری کنید که به هم آشنا شوید... بماند که چقدر این خستگی کشنده دیوانه تان می کند. همه که می روند سکوت سنگین خانه دارد شما را می خورد... نمی شد مثلا کار دیگری کرد؟


من با جشن عروسی مخالفم و دوستانم هم میدانند و دعوتم نمی کنند می دانی چرا؟ چون آن شب همه چیز برای مردم است و هیچ کس به فکر عروس و داماد نیست... ایکاش می شد از شر این "همین یه شبه" ها و "همین یه پسرو دارم" ها و "همین یه دختره" ها و "پس مردم چی میگن" ها و "من آرزو دارم" ها خلاص شد...
شب عروسی باید شب آرامش عروس و داماد باشد و الان نیست... بخاطر "ما مردم" و حرف ما مردم است که مایه آرامش نیست... کاش ما برای عروسی مردم همان کاری را بکنیم که برای خودمان دوست داریم بقیه بکنند...
پ/ن: دیشب عروسی عزیزی بود و من رفتم... پانزدهمین باری بود که واسطه میشدم و خدا لطف می کرد به هم میرسیدند... خدایا این لطفت را از من نگیر... و به جوانان ما یاد بده همه ازدواج، جشن عروسی نیست...

عباس سیاح طاهری

چند سال قبل فیلم ۳۰۰ را دیدم و خیلی به این فکر کردم که ساختن همچین فیلمی با این هزینه چه دردی را از غرب دوا می کند؟ اما عمق کینه و جنگ فرهنگی را کم کم در آرگو و فیلم های قبل و بعدش حس کرده بودم. فیلم هایی که همگی نشان از ضعف سازندگان آنها و عدم شناخت از ایران داشت. فیلم هایی مثل سنگسار ثریا و شرایط... اما این نقیصه در دو فیلم نبود. اول آرگو، که انصافا فیلم کم سوتی ای بود و دوم 300 که بخاطر نوع کمیک و فانتزی اش خیلی فضای سورئال ی داشت... ظاهرا سینمای غرب هم مثل ما دنبال انجام کار کم سوتی رفته است و فیلم جدیدی را رو کرده اند!

 کمپانی برادران وارنر یک تحریف تاریخ را بر پرده دروغین خود به نمایش گذاشته و قسمت دوم 300 را ساخته است. این فیلم که اسمش "300 ظهور یک امپرطوری" است به جنگهای ایران و یونان می‌پردازد. این فیلم توسط نوام مورو کارگردان اسرائیلی کارگردانی میشود از قرار معلوم در ماه مارث ۲۰۱۴ به نمایش گذشته میشود.

خیلی حرف گنده ای ندارم! نمی شد مثلاً بجای لاله پولی به یک کارگردان آزاده و یا حتی بنده ی پول بدهیم که کاری باکیفیت ولی در راستای جمهوری اسلامی تولید کنیم؟ مثلا فیلم شهید رجایی و بهشتی را، یا اصلا فیلمی راجع به کوروش با نگاه ذوالقرنینی... نمی شد واقعا؟!

تریلرش را از اینجا می توانید ببینید! جالب این که تریلر تا کنون بیش از 7 میلیون بار دیده شده است!!!

http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=2zqy21Z29ps


عباس سیاح طاهری
۲۶ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۰۹

این مجلس روحانی...

شاید تا به حال انقدر درگیر جلسه رای اعتماد به وزرا نبوده ام. شاید هم بخاط این بود که بعد از مدت 8 سال کسی آمد که به او رای نداده بودم (چیزی شبیه چهار سال قبلش) اما تنها چیزی که می توانم بگویم این است که "من فاتحه دولت کسی را که به اسم اعتدال و میانه روی مجلس را در تریبون رسمی آن و در مقابل رسانه ها و البته با سیاست تحت فشار گذاشت تا وزیر نفتش (و یا شاید بهتر بگویم وزیر نفت حامی اش آیت الله ه) رای بیاورد را خواندم." و فاتحه بعدی را بر نماینده ای میخوانم که نامه به دست دنبال گرفتن امضا از وزیری است که هنوز به او رای اعتماد نداده است...باید فاتحه بعدیم را بر نماینده ای بخوانم که به هر دلیلی و بعد از شنیدن دفاعیات و مخالفت ها، پا بر روی حق مستظهر گذاشت و به باطل رای داد... عجب گورستان متعفنی...
کسانی که در بدو امر کارشان انقدر با دیکتاتوری جلو می آیند سر آخر ما را به کجا خواهند کشاند؟!...



نمیدانم
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمیخواهم بدانم کوزه گر ازخاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ وبازیگوش
واو یکریز وپی درپی دم گرم وچموشش رادر گلویم سخت بفشارد
وخواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند هردم سکوت مرگبارم را

عباس سیاح طاهری
۲۲ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۱۷

یک تجربه سینمایی

ماه مبارک امسال را درگیر یک پروژه سینمایی بودم... حضور در فضایی که کاملاً با آن بیگانه بودم و به جبر کاری مجبور به حضور در آن بودم. آدم های عجیبی که هیچ شناختی از من نداشتند و من نیز هیچ شناختی از آنان نداشتم. درک این شرایط که چرا باید کسی در 44 سالگی هم دلش بخواهد مجرد بماند، این که عجیب اپیدمی عجیبی است بین برخی از سینمایی ها این اپیدمی سگ! و هزینه های جالب نگهداری سگ های گرید دین و هاسکی و...، این که وجیترین ها(vegetarian) چه آدم های جالبی هستند و...

اما آن چیزی که خیلی ذهن مرا مشغول کرد این بود که اگر سینمای انقلاب اسلامی بخواهد اثری در خور توجه تولید کند باید از تدارکات چی تا بازیگر همه را در اختیار داشته باشد... که خیلی مسئله دست نیافتنی است... درگیر این بودم که به مطلب زیر برخورد کردم...



از شهید آوینی سوال شد که:

به عنوان یک هنرمند انقلابی، به نظر شما برای این که سینمای اسلامی داشته باشیم و یا این که به نوعی هنر هفتم در خدمت اهداف دینی و مذهبی قرار گیردچه بایدکرد ؟

آوینی :

سینما یکی از محصولات تکنولوژیک غرب است برای  معرفت یافتن نسبت به سینما ، لاجرم باید آن را چون ثمره ای از شجره تمدن غرب نگریست .

تعبیر (( سینمای اسلامی )) ، درست نیست . سینما شاید آن چنان که هست ، مسلمان شدنی نباشد ، اما می توان آن را به خدمت اسلام درآورد ، در نخستین قدم ، تکنیک سینما حجاب محتوایی آن خواهد شد ، حال آن که در سینما به آن مفهوم که اکنون وجود دارد ، تکنیک فی نفسه همان محتواست . (( مارشال مک لوهان)) همین معنا را با تعبیر (( وسیله همان پیام است )) بیان می کند و نباید تصور کرد که او اشتباه کرده است . او در این سخن ، از ماهیت وسایل ارتباط جمعی – رسانه های گروهی پرده برداشته است و نگارنده ، هیچ سخنی از غربی ها نشنیده است که با این بلاغت از عهده ی بیان مطلب برآمده باشد .

وسیله و پیام در رسانه های گروهی یک چیز است و بنا بر این، نباید سینما را چون ظروفی مجوف تصور کرد که می توانند هر محتوایی را بپذیرند .

برادران عزیزی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی می پنداشتند که برای دست یافتن به سینمایی که بتواند در خدمت اسلام قرار بگیرد ،‌کافی است که به جوانان مومن علاقه مند تکنیک فیلم سازی آموخته شود .

اکنون همان برادران عزیز در تجربه به خوبی دریافته اند که تکنیک فیلم سازی – یعنی مجموعه روش ها و ابزار کار – فی نفسه حامل فرهنگ غرب و غایات روحی آن است و از خود می پرسند که (( پس چه باید کرد ؟ ))

فیلم سازان بزرگ دنیا نه تنها لزوما اهل حکمت و تفکر و دین نیستند بلکه بالعکس هنرمندان امروز عموما فاسد ترین انسان های روی کره عرض    هستند . بزرگی فیلم سازان مشهور جهان در حکمت و تفکرشان نیست در میان آنان حتی کسانی هستند که سینما را حامل هیچ پیامی نمی دانند . بزرگی آنان در این است که توانسته اند زبان سینما را در استخدام بیان نفسانیات خویش بگیرند و همان طور که گفته شد . تکنیک سینما با پیام های این چنین بیشتر انس دارد تا سخن حق .

برای آن که سینما در خدمت اسلام در آید باید (( حجاب تکنیک سینما خرق شود )) ، شرط اصلی همان تقواست که انسان را به اخلاص می رساند و با اخلاص در های حکمت نیز بر قلب گشوده می شود.

تنها راه خروجاز ولایت تکنیک و گذشت از متافیزیک غرب ، نخستتقواستو آن گاه در پرتو نور حکمت متقینبه تمدن غرب و لوازم و آثار و اجزا و عناصر آن نگریستن . آینده انقلاب اسلامی در همه وجوه توسط کسانی محقق می شود که اسلام را بشناسند و مهم تر از شناختن با جان و دل بدان پیوسته باشند . پس اجازه دهید که امید مابرای آینده سینمای ایران جز به هنرمندان مومن خط شکـن نبـاشد که نباشد . امـام ، بت شکن بود و بسیجـی ها به تبعیت از ایشان  و سینمای متعهد ما نیز باید خاکریز های تثبیت شده سینمای غرب را بشکند و راهی تازه باز کند . راه ما از آنجا که غربی ها رفته اند و می روند نمی گذرد و باید متقع بود که اگر افق هایمان با یکدیگر متفاوت است راه هایمـان نیز متفـاوت باشد ، روش هـایمان نـــیـز .


منبع: سایت آوینی، اینجا

عباس سیاح طاهری
۲۸ تیر ۹۲ ، ۰۱:۰۰

خط سرخ خمینی

زمان: 29 تیر 1367 / 5 ذى الحجه 1408

مکان: تهران، جماران

موضوع: سالگرد کشتار خونین مکه و قبول قطعنامه 598

جزوه جام زهر

بخش هایی از پیام:

ما درصدد خشکانیدن ریشه هاى فاسد صهیونیزم، سرمایه دارى و کمونیزم در جهان هستیم.
ما تصمیم گرفته ایم، به لطف و عنایت خداوند بزرگ، نظامهایى را که بر این سه پایه استوار گردیده اند نابود کنیم، و نظام اسلام رسول اللّه- صلى اللّه علیه و آله و سلم - را در جهان استکبار ترویج نماییم.

 

... ما مظلومین همیشه تاریخ، محرومان و پابرهنگانیم.

ما غیر از خدا کسى را نداریم.

و اگر هزار بار قطعه قطعه شویم، دست از مبارزه با ظالم بر نمى داریم.

و دیر یا زود ملتهاى دربند شاهد آن خواهند بود.

 

... امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار، و جنگ پابرهنه ها و مرفهین بى درد شروع شده است.

و من دست و بازوى همه عزیزانى که در سراسر جهان کوله بار مبارزه را بر دوش گرفته اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلاى عزت مسلمین را نموده اند مى بوسم، و سلام و درودهاى خالصانه خود را به همه غنچه هاى آزادى و کمال نثار مى کنم.

 

... ملت عزیز ما که مبارزان حقیقى و راستین ارزشهاى اسلامى هستند، به خوبى دریافته اند که مبارزه با رفاه طلبى سازگار نیست، و آنها که تصور مى کنند مبارزه در راه استقلال و آزادى مستضعفین و محرومان جهان با سرمایه دارى و رفاه طلبى منافات ندارد با الفباى مبارزه بیگانه اند.

و آنهایى هم که تصور مى کنند سرمایه داران و مرفهان بى درد با نصیحت و پند و اندرز متنبه مى شوند و به مبارزان راه آزادى پیوسته و یا به آنان کمک مى کنند آب در هاون مى کوبند.

بحث مبارزه و رفاه و سرمایه ، بحث قیام و راحتطلبى ، بحث دنیاخواهى و آخرتجویى دو مقوله اى است که هرگز با هم جمع نمى شوند.

و تنها آنهایى تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند.

فقرا و متدینین بى بضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعى انقلابها هستند.

ما باید تمام تلاشمان را بنماییم تا به هر صورتى که ممکن است خط اصولى دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم.

 

...  ما براى احقاق حقوق فقرا در جوامع بشرى تا آخرین قطره خون دفاع خواهیم کرد.

.... جنگ ما جنگ عقیده است، و جغرافیا و مرز نمى شناسد.

و ما باید در جنگ اعتقادىمان بسیج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازیم.

 

... ما مى گوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست.

و تا مبارزه هست، ما هستیم.

ما بر سر شهر و مملکت با کسى دعوا نداریم.

ما تصمیم داریم پرچم لا اله الا اللّه را بر قلل رفیع کرامت و بزرگوارى به اهتزاز درآوریم.

 

... من به صراحت اعلام مى کنم که جمهورى اسلامى ایران با تمام وجود براى احیاى هویت اسلامى مسلمانان در سراسر جهان سرمایه گذارى مى کند.

و دلیلى هم ندارد که مسلمانان جهان را به پیروى از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند و جلوى جاه طلبى و فزونطلبى صاحبان قدرت و پول و فریب را نگیرد.

 

.... ولى در هر حال آن چیزى که در سرنوشت روحانیت واقعى نیست سازش و تسلیم شدن در برابر کفر و شرک است.

که اگر بندبند استخوانهایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالاى دار برند، اگر زنده زنده در شعله هاى آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستىمان را در جلوى دیدگانمان به اسارت و غارت برند هرگز اماننامه کفر و شرک را امضا نمى کنیم.

 

دانلود جزوه جام زهر

حجم فایل: 1.10 MB

نوع فایل: PDF

تعداد صفحات: ۲۸ صفحه با قطع A5

A4  هشت برگ پشت و رو

عباس سیاح طاهری
۱۳ تیر ۹۲ ، ۰۱:۰۰

11322 روز تنهایی

چهاردهم تیرماه مصادف با یازده هزار وسیصد بیست و دومین روز حادثه‌ای است که اگر برای تعدادی از اتباع مدنیت متفرعن مغرب زمین به وقوع پیوسته بود ، یقیناً تا به امروز بیش از یازده هزار وسیصد بیست و دو  قطعنامه در محکومیت مسببین چنین واقعه‌ای صادر کرده و به امضای یازده هزار وسیصد بیست و دو سازمان مترقی ! مدافع حقوق بشر و مخالف تروریسم بین‌الملل رسانده بودند . آری چهاردهم تیرماه ، سالروز ربوده شدن چهارتن از اتباع جمهوری اسلامی ایران توسط تروریست‌های تحت امر رژیم صهیونیستی در لبنان است .

گناه این چهار تن آن همه عظیم بوده است که قطعاً سزاوار کمترین بذل توجهی از سوی محافل غربی مخالف تروریزم و مدافع منشور حقوق بشر نبوده‌اند ! اولاً از حیث نژادی و قومی ، جرم این چهار تن کاملاً محرز است . آنان نه منسوب به نژاد صد در صد سفید و پاستوریزة « آنگلوساکسون » بوده‌اند و نه دست کم چون برخی غربزدگان متولد ممالک جهان سوم ، افتخار! دارا بودن تابعیتِ مضاعفِ جوامع متمدن غربی را داشته‌اند . در ثانی ، آنان مرتکب جرم بزرگتری هم شده بودند که در واقع امر ، ناهنجارترین نوع جنایت عقیدتی ! است . این چهار تن ، نه تنها نسبتی با قوم برگزیده گوساله پرستان بنی صهیون نداشتند ، بلکه در زمره معتقدین به افراطی‌ترین اندیشه‌های بنیادگرایانه و مخل روند سازش خاورمیانه ، یعنی مکتب تشیع امام خیبرشکن علی (ع) بوده‌اند .

به علاوه ، هر چهار تن ، تبعه کشوری هستند که غرب دموکراتیک و مردم سالار ، سالهاست آرزوی خشکاندن ریشه حیات مردم آن را داشته‌اند ! چه گناهی از تابعیت جمهوری اسلامی ایران بالاتر ؟

حال اگر کسی بگوید ، این چهار تن عضو هیأتی دیپلماتیک بوده‌اند ، معلوم می‌شود که معنی دیپلماسی را نمی‌فهمد . دیپلماسی یعنی کشتار صد در صد دموکراتیک صدها تن زن و کودک بنیادگرا ، توسط خلبانان خِردگرای هلی‌کوپترهای توپدار « آپاچی » ارتش اسرائیل در اردوگاه « قانا » و « جنین » .

شاید برخی مطلق‌گرایان احساساتی بگویند این چهار تن برای مأموریتی امدادی و نوعدوستانه راهی بیروت شده بودند . معنای مأموریت امدادی و بشردوستانه در لبنان را باید از جناب « آریل شارون » قصاب آوارگان لبنانی و فلسطینی اردوگاههای « جنین » و « صبرا » و « شتیلا » پرسید .

                                                  

                                  

 

ادعا کرده‌اند این چهار تن را برغم داشتن مصونیت سیاسی ربوده‌اند! اصلاً چه کسی به آنان حق مصونیت سیاسی اعطا کرده بود ؟ در ساحت تشخیص مصونیت سیاسی ، تنها مرجع ذیصلاح و معتبر جهانی ، «خرس کوکی» اطفال ریش‌دار بنی صهیون در کاخ سفید – ببخشید ! – مقام محترم ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکاست!

می‌گویند یکی از این چهار تن ، کاردار سفارت کشور ایران در بیروت بوده است! چه مدرک جرمی از این بهتر؟!. هنگامی که به فرموده رئیس جمهور سابق خوش قیافه! عمو سام، آقای بوش، ملت ایران تروریست است ، سلمنا که کاردار سفارت چنین ملتی هم یکپا تروریست خطرناک است!

مدعی شده‌اند که آن دیگری خبرنگار و عکاس جراید ایران بوده . براساس تصاویر دریافتی از ماهواره‌های « پنتاگون » ، فرد مزبور در داخل دوربین عکاسی و قلم خودکارش چندین تُن مواد منفجره جاسازی کرده بود !

هکذا می‌گویند سومین نفر ایشان ، مسئولیت رانندگی اتومبیل سفارت ایران را بر عهده داشته است . « به گفته یک منبع ناشناس » ! ، اولاً وسیله نقلیه مزبور نه یک اتومبیل معمولی ، بلکه یک دستگاه تانک فوق مدرن مجهز به سکوی پرتاب موشکهای قاره‌پیما ! بوده است . ضمن آنکه « به اعتقاد برخی صاحب نظران » مشارٌ الیه به علت عدم رعایت سرعت مجاز در جاده‌های لبنان ، توسط پلیس راهنمایی اسرائیل بازداشت شده است !

و اما آن نفر چهارم ، که گفته‌اند پیش از اعزام به این مأموریت دیپلماتیک ، به اتفاق لشکریان آیت الله خمینی در جبهه خرمشهر به جنگ اشغالگران عراقی رفته بود . به گفته یکی از آجودانهای « ژنرال شوارتزکف » یگان دژبان ارتش اسرائیل ، فرد چهارم را به جرم پیشدستی کردن در شکستن شاخ قوی « چاقوکش دیوانه بغداد » بازداشت کرده است .

بدین ترتیب پر واضح است که این قضیه چهار ایرانی ربوده شده در لبنان ، صد در صد مشکوک و از نظر « تحلیل‌گران آگاه » ! ، بی‌پایه و اساس است !

                                        *            *            *           

قصد نگارنده از نوشتن آنچه تا بدینجا خواندید ، نه تحریر مطلبی طنزگونه بوده است ، نه مناسبتی که به بهانه آن دست به قلم بردیم ، با طنزنویسی و شوخ‌طبعی نسبتی دارد .



چهاردهم تیرماه امسال ، مصادف بود با سی و یکمین سالگرد ربوده شدن چهار عضو هیأت دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران در مسیر « بیروت » ، توسط عمال تروریست رژیم صهیونیستی . خانواده‌های این چهار گروگان مظلوم ایرانی ، سی و یک سال است که چشم به راه آزادی عزیزان خویش‌اند . از این میان پدر و مادر « کاظم اخوان » خبرنگار و عکاس ربوده شده ، آرزوی دیدار فرزندشان را با خود به سینه سرد خاک بردند مادر محسن موسوی هم به هکذا و پدر تقی رستگار نیز . خانواده « تقی رستگار مقدم » راننده خودرو سفارت ایران نیز ، سالهاست به سان شمع در فراق فرزند اسیرشان ، بی‌صدا و صبور ، می‌سوزند و آب می‌شوند .

و بالاخره . . . در خانه‌ای کوچک و قدیمی ، در محله « مولوی » تهران ، مادر سالخورده و رنج کشیده علمدار رشید فتح خرمشهر ، « حاج احمد متوسلیان » ، دردمندانه چشم به راه دریافت خبری از یوسف گمگشته خویش است .

چهادهم تیرماه ، یک واقعه مشمول مرور ایام شده نیست . عملیات تروریستی ربوده شدن چهار عضو هیأت دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران توسط عمال رژیم صهیونیستی در چهاردهم تیرماه 1361 ، برهان قاطعی بر مظلومیت ملت مقاوم ایران و سند رسوایی دشمنان انقلاب اسلامی ، خصوصاً محافل به اصطلاح مدافع حقوق بشر و مخالف تروریسم و بوق‌های تبلیغاتی امپراطوری جهانی شیطان بزرگ است .

آیا مظلومیت مطلق چهار گروگان ایرانی ، از یاد رفتنی و قابل فراموشی است ؟

عباس سیاح طاهری